سنتها از دیدگاه قرآن کریم دو گونه است؛ سنتهای مطلوب که باید پیروی کرد و سنتهای غلط که باید کنار گذاشت. خداوند به پیغمبر اکرم میفرماید: « به هدایت آنان (انبیای پیشین) اقتداء کن» (انعام، ۹۰) در خصوص سنت شکنی نیز پیامبر اکرم به مأمور شد سنتهای جاهلی را بشکند. زید بن حارثه بردهای بود که حضرت خدیجه به پیامبر اکرم بخشید و حضرت، زید را فرزند خوانده خود قرار داد. زید، پس از ازدواج با زینب که دختر عمه پیامبر اکرم بود، او را طلاق داد؛ در اینجا پیامبر اکرم مأمور شد تا با ازدواج با زینب، سنت جاهلی را بشکند:
الف) گرفتن همسر مطلقه پسر خوانده که در جاهلیت مانند گرفتن همسر فرزند ناروا بود.
ب) گرفتن همسر برده خود که این هم در آن زمان، زشت و ناروا بود.
پس چون دوران کامیابی زید از همسرش پایان یافت و از او جدا شد « ما او را به همسری تو در آوردیم تا در مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسر خواندههایشان هنگامی که طلاق گیرند مشکلی نباشد، و فرمان خداوند انجام شدنی است. » (احزاب، ۳۷) به گفته أکثر مفسران و مورخان، این آیه مربوط به زید بن حارثه است. او بردهای بود که خدیجه به پیامبر اسلام بخشید و حضرت آزادش نمود. قبیله زید او را از خود راندند و پیامبر زید را فرزند خواندهی خود قرار داد. بعد از ظهور اسلام، زید به آیین اسلام گروید و از مسلمانان ممتاز و فرمانده لشکر در جنگ موته شد و در همان جنگ به شهادت رسید. پیامبر از دختر عمهاش زینب که زنی سرشناس و از نوههای عبدالمطلب بود برای زید خواستگاری کرد. در آغاز، زینب خیال کرد حضرت او را برای خودش خواستگاری میکند. اما بعد که فهمید برای زید است، ناراحت شد؛ زیرا تا آن زمان هیچ زن آزادی (تا چه رسد به زنان سرشناس) همسر برده نمیشد. اگرچه بردهای آزاد و پسر خوانده پیامبر و از مسلمانان ممتاز باشد. پس از ازدواج، ناسازگاری بین آنان آغاز شد و زید تصمیم گرفت زینب را طلاق دهد. بارها نزد پیامبر رفت، ولی آن حضرت به او میفرمود: همسرت را نگاه دار و طلاق نده، «أقیل لیلة زوجک». به هر حال زید او را طلاق داد و دو ضربه روحی و اجتماعی بر زینب وارد شد، یکی همسر زید شدن که جامعه آن روز این کار را نمیپسندید، دوم، طلاق گرفتن.
آری! از مسائلی که در کارنامه انبیاء نام به چشم میخورد، مأموریت آنان در برداشتن آداب و رسوم غلط و خرافی است. قرآن کریم از جمله برنامههای پیامبر را حذف قیدهای دست و پاگیر و تشریفات نابجا دانسته است و آن حضرت، غل هایی را که بر فهم و فکر مردم و بر دست و پای آنان زده شده بود، یک یک باز کرد؛ اما متأسفانه با این که بیش از هزار و چهارصد سال از فریاد قرآن میگذرد، در همین جامعههای به ظاهر قرآن دوست، انسانهای زیادی را میبینیم که به خاطر مقید بودنشان به برخی آداب و رسوم موهوم و غلط، مسأله ازدواج را به تأخیر میاندازند. مانند: فوت یکی از فامیل و بستگان، نوبتی کردن ازدواج بین خواهران با برادران (تا خواهر بزرگتر است، خواهر کوچکتر نباید ازدواج کند و یا این که تا برادر بزرگتر ازدواج نکند، برادر کوچکتر نباید ازدواج کند.)، پرهیز بسیاری از زنان بیوه جوان و میانسال از ازدواج مجدد (به عنوان وفاداری به شوهر سابق)، نپذیرفتن برخی خواستگاران شایسته و لایق (به این بهانه که از خانواده مهم و مشهور نیست و یا در شأن ما نیست.(
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید