آرام و خاموش گوشهای مینشیند و فقط شما را نظاره میکند. تا به سراغش نروی، لب به حرفزدن باز نمیکند؛ نه اینکه نتواند صحبت کند یا عیبی در ظاهر وکلامش باشد که نخواهد دیگران از آن آگاهی یابند و نه حتی به این دلیل که از دانش و معرفت تهی است و نمیخواهد به این وسیله پسته بیمغز درونش را هویدا کند. برعکس، هم زبانی شیوا دارد و هم بیانی شیرین، از علم و آگاهی هم سرشار است اما عادت به آغاز کردن سخن ندارد.
پیوسته بیمهریها را تحمل میکند. میداند که بعضیها فقط از سر اجبار همنشینش میشوند و دیگران هم دیربهدیر سراغش میآیند. بعضی با سردی با او برخورد میکنند. حرفهایش را نمیشنوند و به بسیاری از گفتههایش نیز عمل نمیکنند. این کارها دلش را به درد میآورد، اما بازهم مهربانانه به آنان که به دیدنش میروند، روی خوش نشان میدهد.
اگرچه گفتهاند دوست خوب کمیاب است اما این دوست بسیار خاص، این صفت را ندارد. جالبتر اینکه او برخلاف عرف معمول آشنایان که در قبال زحمتی که برایتان متحمل میشوند، انتظار خدمتی دارند، او در برابر اینهمه لطفی که به شما میکند هیچ انتظاری ندارد. نمونه لطفهای او یکی اینکه گاهی تجربه سالها را در چند ساعت در اختیارتان میگذارد. اصلاً هر وقت این دوست خوب را به خانه ببرید، انگار دانشمندی را به خدمت گرفتهاید.
جالب اینکه او هم خیلی زود با بچهها دوست میشود، هم با بزرگسالان، و حتی همنشین آرامشبخشی برای پیرمردها و پیرزنان است.
راستی آیا شما میدانید که چرا ما با دوستی به این نازنینی اینقدر بیمهری میکنیم؟!
عبدالله نیازی
مجله آشنا، شماره 221، صفحه 78.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید