رفته بوديم عيدديدني خانه يكي از بستگان دور، در همين بدو ورود و ديدن عكس بيحجاب زن ميزبان گوشهاي از سالن پذيرايي بايد كه ميفهميدم اينجا را اشتباه آمدهام، اما ادامه مجلس، موسيقي ملايم اما مطرب منتشر در فضا و وضع نامناسب چند مهماني كه قبلتر از ما آنجا بودند و دو سه ميهماني كه بعداً اضافه شدند، مطمئنمان كرد كه اينجا را غلط آمدهايم. همان دقايق اول، همسر و بچهها را صدا زدم براي برگشتن و ترك آن مجلس.
شب كه دوباره جايي در جمع فاميل نشسته بوديم، چند تن از بستگان، با لحن دلخوري، از كارم خرده گرفتند و حتي برخي محكمتر حركتم را محكوم كردند. آخرين حرف آن جمع معترض اين بود كه «تا كي ميخواهي از واقعيت فرار كني؟» و لابد منظورشان پذيرفتن حقايق تلخي بود كه اين روزها اطرافمان ميچرخد.
چند سالي است كه در جاهاي مختلف و آدمهاي متنوع، يك تقاضاي مشترك از من دارند؛ اينكه با اكثريت، همراه شوم و از اين اعتقاد و آرمان دست بكشم.
اين تقابل اكثريت و اقليت و اين ستيز واقعيت و آرمان، نه مربوط به من و خانوادهام و نه ماجراي اين سالهاي جاري است كه خيلي از ارزشها رنگ باخته، كه قصه يك تاريخ و همه زمانها و مكانهاست.
برخي روزي روبهروي سيدالشهدا(ع) ايستادند و از واقعيت تعداد اندك ياران و امكاناتش در برابر هيمنه يزيد سخن گفتند. روزي ديگر نیز واقعيت شاه و حمايت دنياي استكبار از او را در گوش امام خميني(ره) زمزمه كردند. آنها هنوز هم براي به رخ كشيدن اين واقعيتهاي روزگار، با بوقها و بلندگوهاي جديد و بزرگ روبهروي ما ايستادهاند.
خلاصه اينكه اين روزها ما بيش از گذشته به «تسليم نشدن» در برابر «اكثريث نادرست» و «واقعيتهاي بيحقيقت» كه در اطرافمان شكل گرفته، نيازمنديم. ما حتي بايد فكري براي آموزش آرمانگرايي به بچههايمان داشته باشيم.
حرف آخر سخن شهيد بهشتي است كه گفت «ما قرار است آرمانطلبانه با مسائل، برخورد کنیم. انقلاب ما انقلاب آرمانهاست نه انقلاب تسلیم به واقعیتها. ما انقلاب کردیم که واقعیتها را عوض کنیم، نه اینکه واقعیتها را هرچه هست بپذیریم.»
حسن محمدي
مجله آشنا، شماره 221، صفحه 55
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید