یا مقلبالقلوب و الأحوال... این صدا که به گوش میرسد، در پوست خود نمیگنجیم، گویی همان لحظه حالمان متحول میشود به «إلی أحسن الحال». سالتحویل، دیروقت هم که باشد، پلکها را شده با کمک یک عدد چوبکبریت، باز نگاه داریم و چهارچشمی بنگریم، لطف و صفای دیگری دارد که حالا حالاها این لحظه و آن حال خوب تکرار نمیشود. بهرسم دیرین، همه آن لحظه روبوسی میکنند و بزرگترها به کوچکترها عیدی میدهند. در این میان، گل از گل بچهها میشکفد و خوشحال و خنداناند که قلکهایشان پر میشود از اسکناسهای نو. هرچند سلیقهها تغییر پیداکرده و سرنوشت این عیدیها جز خریدن تبلت و بستههای اینترنتی نامحدود با دانلود بازیهای اندرویدی و سر در گوشی فرورفتن نیست. زمانی که سلیقه و طبع زیباییشناسی تغییر کند، همین است. شاعری نقاش سالها پیش سروده بود«گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست» گل لاله که از مد افتاده اما سالها پس از «سهراب» مردم نهفقط کرکس که در خانههایشان بزمجه، ایگوانا و پیتون نگهداری میکنند!
بحث از عید و بهار و تحولش پیش آمد و رشته سخن به سلیقه و زیباییشناسی مردمان کشید. اگر از هر روز مد شدن یک رفتار و سلیقه ناخرسندیم و از اداها و اطوارهای این جامعه، ناخشنود، چارهاش آشتی کردن با طبیعت و درس گرفتن از آن است. آنوقت میبینیم که تا سرما و سوز استخوانترکان زمستان و خزان ما را به ستوه درنیاورد، قادر نیستیم از بهار ذوق کنیم و آن «حوّل حالنا» تمام و کمال در طبع و ذوقمان و از همه مهمتر در روحیهمان اتفاق نمیافتد.
زهرا مروستی
مجله آشنا، شماره 221، صفحه 54
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید