یکی از ذاکران معروف که از دوستان این شهید بود، میگفت: جمال و عدهای از دوستانش در یکی از گردانهای لشکر حضرت رسول(ص) بودند. من برایشان مداحی میکردم. آنها به قولی سیمشان وصل بود. خیلی اهلحال بودند. یک روز آنها با من صحبت کردند و گفتند: عملیات نزدیک است. ما همگی از خدای متعال و مولایمان امام زمان(عج) خواستهایم شهید شویم و گمنام بمانیم.
ایشان ادامه داد: بعد از عملیات والفجر 4 به سراغشان رفتم. خیلی عجیب است اما باور کنید همه آنها مفقود شدند، حتی با اینکه سالها از جنگ گذشته و پیکر بسیاری از شهدا برگشته، اما از آنها، بهخصوص شهید جمال محمدشاهی خبری نشد.
تنها کسی که هنوز از شهید جمال محمدشاهی خبر دارد، مادر اوست؛ پیرزنی از سادات بسیار مؤمن. او هنوز با پسرش در ارتباط است. او جمال را بارها در خواب دیده و مشکلات و گرفتاریهای را با او در میان میگذارد...
جمال، دوستانی داشت که برخی از آنها مانند خودش بسیار مؤمن و باتقوا بودند. یکی از آنها از شاگردان آیـتالله حقشناس(ره) و از جوانان مسجد امینالدوله بود. او به قم رفت و آنجا ساکن شد. ایشان میگفت: یکبار که خیلی دلم برای جمال تنگ شده بود، او را در خواب دیدم. میدانستم مفقود شد و برای همین پرسیدم «جمال معلومه کجایی؟!» گفت «همین نزدیکی! با کاروان شهدای گمنام برگشتم.» دوباره با تعجب گفتم «جمال دقیقاً کجایی؟» گفت «همراه با چند شهید گمنام در بالای کوه خضر قم» یادم آمد چند شهید گمنام در بالای کوه خضر دفن شدهاند. با خودم گفتم: باید هم اینگونه باشد. کسی که عمری عاشق امام زمانش(عج) بوده باید هم در جوار مسجد جمکران آرامش یابد.
انتخابی از کتاب وصال (چهل روایت از دلدادگی شهدا به امام زمان(عج)) گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، ص 70.
شهید جمال محمدشاهی
مجله آشنا، شماره 221، صفحه37
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید