گاهي ديده ميشود خانمي كه به مغازه رفته است، همه النگوهايش پيداست و براي صد تومان آنچنان با مغازهدار چانه ميزند كه تمام دينش را بر باد ميدهد! اين خلاف دين اسلام و خلاف عفت يك زن مسلمان است. اين خلاف غيرت يك مرد مسلمان است. آقايان چرا اجازه ميدهند خانمهايشان دنبال اين كارها بروند؟ اين ممانعت، معنايش حبس نيست، بلكه حفظ حرمت، كرامت و ايمان زن است. گاهي ديده ميشود كه آقا بعد از نماز صبح ميخوابد و زنش را براي خريد نان ميفرستد! اين كار چه معنا دارد؟ چرا مرد خودش بلند نميشود برود نان بگيرد؟ زن خود را به مغازه نانوايي ميفرستد و اين خانم عفيف كنار ميايستد و افراد هرزه خدايناكرده به او نگاه ميكنند! اين معنايش آزادي نيست، بلكه به تاراج دادن عفت زن و به ويراني كشاندن خانواده است.
يكي از همسايههاي ما دختري دوازدهساله داشت و او را براي خريد به نانوايي ميفرستاد. با اینکه اهل مسجد هم بود، من خيلي تند و پرخاشگرانه به او خطاب كردم و گفتم: چرا اين كار را ميكني؟ خودت برو نان بگير. چرا مقدمات فساد دخترت را فراهم ميكني؟
زن بايد كاري متناسب با عفت و شخصيت خود داشته باشد. زن ميتواند پزشك، دندانپزشک، معلم و استاد باشد. زماني كه آمد و شدهاي زنها به مسجد پيغمبر(ص) زياد شد، پيغمبر براي ورود و خروج دو راه ايجاد كردند؛ يكي از راهها براي ورود مردها و ديگري براي ورود زنها بود. نبايد زن و مرد تداخل داشته باشند؛ چراکه نگاه انسان را به جايي ميكشاند كه يك مرتبه حس ميكند در قعر جهنم است.
در خبري خواندم كه فردي يك مادر و دختر را كشته است. حساس شدم كه ببينم اين قتل چرا انجام شده است. به زندان قصر رفتم، با رئيس زندان تماس گرفتم و گفتم: جريان چيست؟ او گفت: دو سه روز ديگر اين جوان در همان محلهاي كه قتل را انجام داده است، اعدام ميشود. او در زندان انفرادي بود. نزديك ميلههاي زندان شدم. كسي كه راهنماي من بود، مرا كنار كشيد و گفت: به او نزديك نشو، اينها كه حكم اعدامشان صادر ميشود، حالت وحشيانهاي به خود ميگيرند و ممكن است به شما صدمه بزنند. من به او نزديك شدم و او مرا شناخت. ارمني بود. گفتم: چه شد كه شما مرتكب اين قتل شديد؟! او گفت: در گذشته، مريم مقدس را براي ما با چشمان فروهشته ميكشيدند، اما الان با چشمان باز و گستاخ تصوير او را ميكشند. اين گستاخي مرا به اين حالت مبتلا كرد! گفتم: چگونه چنين شد؟ او گفت: رسم ما اين است كه در عروسيها زن و مرد با هم هستيم. زنها همه آراسته بودند و همين مقتول، عروس مجلس بود. عروس و داماد را طبق رسم ما ميان مهمانها ميگرداندند و مهمانها نيز كف ميزدند. وقتي عروس از كنارم رد شد و نگاهم به او افتاد، دلم پي نگاه به او رفت و از همان لحظه به وسوسه مبتلا شدم. تا آن جايي كه وقتي او را به خانه بردند، نزديك خانه آنها شدم و مترصد فرصتي شدم كه شوهرش خانه نباشد. در فرصت مناسب وارد خانه شدم و... وقتي ديدم كار به آبروريزي و داد و فرياد آن زن رسيد، دختر و مادر را كشتم.
مرحوم استاد سيد علياكبر حسيني
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید