من داشتم برای سمنو پوست بادام میگرفتم. اگر پوست قهوهای بادام گرفته بشود خوشطعمتر میشود. به ذهنم رسید که این را مقداری در آب بجوشانم. حسابی که جوشید بعد آوردم برای پوست گرفتن، پوست داد. به یکی از اطرافیان، بادام خشک دادم. گفتم تو هم این را پوست بکن. گفت آقا نمیشود. گفتم تو حالا زحمتش را بکش. دیدم که ایشان اگر یکی دو تا پوست بگیرد، خسته میشود میگذارد زمین، اما ما دو کیلو هم پوست بگیریم خسته نمیشویم. وقتی داشتم این را میدیدم به یاد این آیه افتادم که میگوید «وأمر بالمعروف و انه عن المنکر» نمیگوید امر به واجب و نهی از حرام؛ واجب و حرام پوست هستند. حلال مغز است. حرام مثل بادام خشک است پوستش را نمیشود گرفت اما اگر بجوشانی و بخیسانی، حرام را از حلال راحت میشود جدا بکنی. آن پوست انداخته و کندهشدنی را بهش میگوییم منکر. به شما گفتهاند نهی از منکر بکن. شما میخواهی نهی از حرام بکنی خسته میشوی. اول حرام را منکر کن بعد از آن نهی کن. واجب و مستحب را اول معروف کن بعد به آن امر کن.
مثال میزنم: روز اول که مسئله کمربند بستن آمده بود، قانون واجب کرده بود و نبستنش را هم حرام کرده بود، مگر امام(ره) نمیفرمود که تخلف از قوانین راهنمایی و رانندگی خلاف شرع است؛ پس حرام و واجب بود اما منکر و معروف نبود. آمدید و این فرهنگ کمربند بستن را در جامعه جا انداختید. الان به راننده میگویید کمربند ببند ناراحت که نمیشود تشکر هم از شما میکند که یادم آوردید.
آيتالله حائري شيرازي(ره)
مجله آشنا، شماره 219، صفحه 12
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید