هیچ لازم نبود روانشناس باشم تا تشخیص دهم زنی که روبهرویم نشسته، از «افسردگی» رنج میبرد، اما آن چیزی که من بهعنوان یک روانشناس میدانستم، این بود که پشت هر افسردگی، انبوهی از افکار و عقاید غلط وجود دارد؛ باورها و انحرافات شناختی که وقتی در ذهن کسی جاخوش کرد، او را ناچار به «افسرده» شدن میکند! وقتی از زن، علت این حجم از اندوه را جویا شدم با صدای آهسته و ریتم کند شروع کرد به پاسخ دادن: «شوهرم مقصره! من هیچوقت از زندگیام راضی نبودم. همیشه توی ذهنم شوهرمرو با شوهر دخترعمهام مقایسه میکنم و حسرت خوشبختی اونرو میخورم. دوست داشتم همونطور که دخترعمهام با همسرش در تفاهم کامله، منم با شوهرم واقعاً تفاهم داشته باشم.»
اولین خطاهای شناختی با همین چند جمله خودشان را نشان دادند: «مقایسهگری» و «اعتقاد به تفاهم کامل». البته که هر انسانی که دائم در حال مقایسه کردن باطن زندگی خود با ظاهر زندگی دیگران باشد، دیر یا زود دچار افسردگی خواهد شد؛ و از آن بدتر اعتقاد به چیزی به نام «تفاهم کامل» بین زن و شوهر که در واقع توهمی بیش نیست!
پرسیدم «همسرت چهطور مردیه؟ دوستت داره؟ محبت میکنه؟ وفادار هست؟» زن با بیحوصلگی گفت «آره دوستم داره، وفادار هم هست، اما چه فایده؟!» گفتم «اهل کار و کوششه یا اهل خوشگذرانی یا خداینکرده مواد مخدر؟» زن لبخند کمرنگی زد و گفت «نه بابا اصلاً اهل این چیزها نیست، حتی سیگار هم نمیکشه، از صبح تا بعدازظهر هم سر کاره!» پرسیدم «پس دقیقاً از چی ناراحت هستی؟» زن گفت «از اینکه احساس میکنم بهاندازه کافی با هم تفاهم نداریم، توی خیلی چیزها اختلافنظر داریم، سلیقههامون خیلی به هم نمیخوره.» گفتم «میشه بیشتر توضیح بدی؟» گفت «مثلاً من طرفدار یه جناح سیاسی هستم ولی همسرم طرفدار جناح سیاسی دیگهای، من آدمی هستم که خیلی به نظم و ترتیب اهمیت میدم ولی همسرم خیلی آدم منظمی نیست و این چیزها واقعاً منرو اذیت می کنه!» ناخودآگاه یکنفس راحت کشیدم و فهمیدم مشکل آنچنان هم جدی نیست. در واقع تنها مشکل، کمالگرایی و توقع نابهجای زن برای داشتن یک رابطه صددرصد ایدهآل و بیعیب و نقص بود؛ چیزی که تقریباً میتوان گفت در این دنیا امکانپذیر نیست!
تعارض و اختلاف، لازمه جداییناپذیر زندگی مشترک!
خواهر و برادری را تصور کنید که در یک خانواده، با ساختار ارثی و ژنتیکی بسیار شبیه به هم، در درون یک فرهنگ واحد و سیستم تربیتی یکسان پرورش مییابند، با وجود اینهمه شباهت و تفاهم، به نظر شما چهقدر طی سالهایی که در کنار هم زندگی میکنند دچار دعوا و اختلاف میشوند؟ بهاحتمال بسیار ممکن است حتی هر روز. حالا زنوشوهری را تصور کنید که دو ساختار ژنتیکی و ارثی کاملاً متفاوت دارند، و در دو خانواده مختلف با سبکهای تربیتی و فرهنگی متفاوت پرورشیافتهاند و...، آیا توقع یک زندگی بدون اختلاف و مشاجره خندهدار به نظر نمیرسد؟
«گاتمن» روانشناسی که تمام عمرش را درباره روابط زوجین به تحقیق و پژوهش پرداخت، میگوید «تضادهای مربوط به ازدواج، از ناراحتیهای پیشپاافتاده گرفته تا مسائل پیچیده، فقط در یکی از این دو مقوله میگنجند: آنها یا فیصله مییابند و برطرف میشوند و یا همیشه وجود دارند و برای همیشه بخشی از زندگی شما خواهند بود!»
در واقع، زمانی که شما شریک زندگی ابدی خود را انتخاب میکنید، بدون شک، سلسله ویژهای از مشکلات غیرقابلحل را انتخاب خواهید کرد که برای ده، بیست و یا پنجاه سال آینده با آن دستوپنجه نرم کنید. درجه موفقیت ازدواجها به این بستگی دارد که مشکلات انتخابشده توسط شما، آنهایی باشد که شما میتوانید با آنها مقابله کنید یا آنها را تحمل نمایید. برخی از روانشناسان اعتقاد دارند که حتی لازم نیست زوجین به همه مشکلات و اختلافنظرهایشان بپردازند و تمام آنها را حل کنند، بلکه در بسیاری از اوقات باید این اختلافها را بهعنوان بخش جداییناپذیر زندگی مشترک پذیرفت. مطالعه طولانیمدت گاتمن روی تعداد بسیار زیادی از زوجها نشان داد که همه زوجهای موفق، مشکلات و مسائل حل نشدهای در زندگی دارند که سالهاست درباره آنها به گفتوگو میپردازند و یا آنها را پذیرفتهاند، درحالیکه اغلب زوجهای ناموفق اصرار دارند که همهچیز را صددرصد حل کنند و گمان میکنند تا زمانی که طرف مقابل تمام ویژگیهای شخصیتی دلخواه آنها را پیدا نکرده است، نمیتوانند رابطه عاشقانه خوشایندی داشته باشند!
زوجهای موفق علیرغم تلاش برای بهتر شدن رابطه و برطرف کردن مشکلاتی که قابلحل هستند، میپذیرند که برخی صفات شخصیتی طرف مقابل تغییر نخواهد کرد و سعی میکنند همسر خود را با وجود همان نقاط ضعف و ویژگیهای شخصیتی دوست بدارند و درک میکنند که تلاش و اصرار بیشازحد برای حل کردن بعضی تضادها، گاهی بهجای بهتر کردن شرایط، باعث بدتر شدن رابطه خواهد شد؛ چراکه ما توان تغییر دادن همهچیز و همهکس را نداریم، درست همانطور که قادر نیستیم تمام صفات شخصیتی خودمان را تغییر دهیم! و نکته پایانی اینکه:
«افراد فقط زمانی تغییر میکنند که حس کنند همانطور که هستند پذیرفته شدهاند و دوستشان دارند. زمانی که مردم حس میکنند مورد انتقاد، تنفر و عدم قدردانی قرار گرفتهاند، توانایی تغییر ندارند، پس حتی برای ایجاد برخی تغییرات کوچک یا بزرگ در شریک زندگیتان، در قدم اول باید او را همانگونه که هست بپذیرید!»
مجله آشنا، شماره 217، صفحات 64-65
زهرا وافر (روانشناس بالینی)
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید