یادش بخیر بچه که بودیم مدتی که به روز مادر باقی مانده بود قلکهای سفالی خود را میشکستیم و همراه با خواهر و برادر پولهای خود را روی هم گذاشته و طبق داشتههایمان برای مادر از گرفتن یک شاخه گل، تا جعبه شیرینی، لباس، جوراب و ظرف میگرفتیم و مادر با دیدن این هدیهها اشک شوق در چشمانش حلقه میبست و ما را در آغوش گرفته و میگفت: فرزندانم نفس کشیدن شما برایم بهترین هدیه است.
آن روزها هم سپری شد و ما بزرگ و بزرگتر شدیم و مادر گیسوانش سفید و سفید تر شد نمیدانم برای این گزارش از مادر شهید ابتدا بگویم یا از مادری که در کنج آسایشگاه سالمندان چشم به درب نشسته تا فرزندش برای تبریک روز مادر به او سر بزند؟؟
مادران شهدا در روز مادر چه حال و هوایی دارند
این مادر بود که با توام وجودش عزیزترینهایش را به پروردگار هدیه داد و در سالروز روز زن و روز مادر، وظیفه هر فرزندی است که از راه دور هم که شده برای تبریک گفتن به مادر اقدام کند، اما این روزهای خاص برای مادرانی خاص حال و هوایی دیگر دارد، برای مادران شهدا که جای خالی فرزندانشان بیش از پیش احساس میشود به ویژه اگر مادری هنوز از سفر برنگشته فرزندش و پیکرش باشد این روز برای آن مادر سخت و سخت تر است.
در سالروز میلاد حضرت زهرا(س) و روز مادر بهانه ای شد و به سراغ چند تن از مادران شهدا رفتیم، مادران شهیدی که امروز در روز خودشان بر سر قبر فرزندان خود حاضر شده و مادر به فرزند شهیدش تبریک میگوید و در روز مادر، به جای آنکه فرزند برای تبریک گفتن پیش مادر برود، مادران شهدا بر سر مزار فرزندانشان میروند.
مادر شهیدان بذرافکن یکی از آن مادرانی است که با گذشت سالها از غم دو فرزند شهیدش خدا را شاکر بوده و با نقل خاطرات از نحوه شهادت فرزندانش باری دیگر صبر و شکیباییش برایمان نمایان میشود.
مادر شهیدان بذرافکن در گفتوگو با تسنیم با بیان اینکه هنگامی که شهید محمد بذرافکن وقتی به دنیا آمد صورتش کبود بود، اظهار داشت: هنگامی که اقوام به منزل ما ِمیآمدند با دیدن صورت محمد میگفتند این نوزاد زنده نمیماند و من نا امید از حرفهای اقوام در مجلس عزاداری امام حسین(ع) در روز عاشورا و تاسوعا گریه و زاری کردم و از آن حضرت شفاعت فرزندم را خواستار شدم و خدا هم دعایم را استجابت کرد و محمد زنده ماند تا برای کشورش افتخار آفرینی کند.
خاطرات با محمد شهیدم
محمد همیشه برای نماز پیشقدم از تمامی بچههایم بود و در کارهای خانه به من کمک زیادی میکرد، آرام و با وقار بود وبرای انجام هر کاری قبلش فکر میکرد روزه و نماز شبش ترک نمیشد، محمد در سال 1360 به جبهه اعزام شد در حالی که بردار بزرگش غلامعلی بذرافکن مدتی قبل به جبهه رفته و در عملیات خیبر مفقود شده بود و نزدیک به سه سال بود که از غلامعی خبری نداشتیم.
کنیز بنا زاده در حالی که با دستان خسته از کار و تلاش مادرانه اش صورتش که دانههای اشک بر رویش حلقه بسته بود را پاک میکرد، گفت: به محمد گفتم: مادر جان از برادر بزرگت هنوز خبری نداریم تو تنهایمان نگذار، با شنیدن این کلام محمد گوشه چادر مادر را پاک کرده و با بوسیدنم گفت برادرم راه خودش را رفته من هم راه خودم را میروم و در حال حاضر بر من واجب است که به جبهه بروم و شما هم صبر عطا کرده و راه خانم زینب کبری را پیشه کنید.
دامادی فرزند بزرگترین آرزوی مادر
همیشه آروزی داماد کردن محمد را داشتم و در روزهای مادر که میشد به او میگفتم در این روز مقدس به حرف مادرت گوش کن و داماد شود و محمد میگفت: مادر جان من شهید میشوم و اگر شما مرا داماد کنید بعد از شهادتم بار زیادی از خانواده ام بر دوش شما و پدر میشود و شب آخر که محمد قرار بود به جبهه برود، غسل کرد و هنگام رفتن به جبهه به مادر لبخندی زد و گفت: من از این سفر برنمیگردم اگر برگشتم مرا داماد کنید و بعد از اعزام دیگر برنگشت و به آرزویش رسید ومدت 9 ماه پیکرش مفقود الاثر بود تا اینکه در یک گور دسته جمعی پیدا شد.
محمد بذرافکن در عملیات کربلای 2 در منطقه حاج عمران بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید و در هنگام شهادت با توجه به اینکه درمنطقه سرمای زمستان، یخبندان و برف زیاد بود و آن منطقه زیر گلوله باران دشمن بود جسد محمد 9 ماه مفقود الاثر بود.
شهید غلامعی بذرافکن در سال 1341 به دنیا آمد و در 6 اسفند 1362 در منطقه شلمچه به شهادت رسید و پیکرش بعد 7 سال مفقود الاثر بودن پیدا شد.
شهادت فرزند، بزرگترین افتخار برای مادر
شهید احمد صمیمی ترک در سال 1344 در 22 فروردین در خانواده ای مذهبی و در محله جوادیه بیرجند چشم به جهان گشود، مادرش شهید احمد صمیمی ترک از شجاعت پسرش گفت: پدر احمد نظامی بود احمد از پدر درسهای زیادی از شجاعت و دلیری آموخته بود که سبب شد در جبهه دوستان و همرزمانش از او به عنوان یک پاسدار رشید و جوان یاد میکردند.
احمد تنها پسر خانواده ما بود و در هنگام رفتن او به جبهه هیچگاه مانعش نشدم و بعد از شهادتش گریه نکردم و در حال حاضر افتخار میکنم که مادر شهید هستم.
دست بوسی مادر؛ در روز مادر
وی با بیان اینکه فرزندم با خدا ارتباط خوبی داشت و همیشه نخستین کسی بود که روزهای مادر را به من تبریک گفته و دستم را میبوسید، اظهار داشت: احمد بارها تا مرز شهادت با جسمی مجروح پیش رفت اما خسته شد، تا اینکه سرانجام در عملیات کربلای 5 در مورخ 29 دیماه 1365 درم حور شلمچه بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید.
تسبیح هدیه شهید به مادر در روز مادر
مادر سردار شهید محمد توکلی اناران در گفتوگو با تسنیم اظهار داشت: پسرم در یکم بهمن ماه 1340 در روستای پسته از توابع شهرستان خوسف به دنیا آمد و او در دوران کودکی بسیار آرام و پر تلاش بود و همیشه شاگرد اول مدرسه اش بود.
زینت النساء رضایی افزود: پسرم بعد از گرفتن مدرک لیسانس وارد سپاه شد و چند ماه دیگر همرزمانش را آموزش میداد تا اینکه یک بار در جبهه زخمی شد و به او گفتم به جهبه نرو بگذار تا سلامتی کامل خود را به دست آوری اما محمد در جوابم گفت: مادر هیچوقت دیگر به من نگویید نرو، همیشه به من بگو پسرم برو و در راه خدا جهاد کن.
وی با بیان اینکه در یکی از دفعاتی که از جبهه آمده بود، مدت قبل که از جبهه بود روز مادر بود و محمد در جبهه بود اما هنگامی که آمده بود هنوز روز مادر یادش بود و همین که او را دیدم دستم را بوسید و به من تبریک گفت و تسبیح خود را به من هدیه داد.
رضایی با بیان اینکه مدتی بود از محمد در جبهه خبری نداشتیم، تا اینکه بعد از مدتی بی خبری آمد و دوباره زخمی شده بود، هنگامی که او را دیدم گریه کردم، اما باز مثل همیشه دلداری ام داد و گفت: مادر خدایت را شاکر باش که ترکش به رگ نخاعم برخورد نکرده است و میتوانم دوباره به جبهه بروم.
محمد هیچوقت شکایت نمیکرد با خدا، با ایمان و با توکل بود، بعد از خوب شدن زخمهایش بار دیگر که به جبهه رفت مدتی نگذشته بود که خبر شهادت فرزندم را برایم آورند، محمد توکلی اناران در 64.11.23 در عملیات والفجر و در منطقه فاو به شهادت رسید.
حفظ حجاب توصیه مادر شهید به جوانان
توصیه مادر شهید توکلی اناران به جوانان به ویژه بانوان این است که حجاب و پوشش خود را رعایت کنند، متأسفانه برخی حجاب و پوشش را جدی نگرفته و این در حالی است که وصیت نامههای بیشتر شهدا بر حفظ حجاب اسلامی و الگو قرار دادن زندگی حضرت زهرا(س) و حضرت زینب کبری تأکید شده است.
خانه سالمندان نتیجه نامهربانیهای فرزندان
اما در همین نزدیکی در همین کوچه پس کوچههای شهر هنوز هم مادرانی در گوشه اتاقهای خانه سالمندان در حالی که گیسوانش به اندازه تمامی نامهربانیهای فرزند سفید شده است و در انتظار آمدن فرزند و تبریک روز مادر است، اما نه مادر که باشی در هر کجا که قرار داشته باشی، همیشه دعایش برای فرزندانش خیر است حتی اگر کنج خانه سالمندان باشد.
یکی از مادرانی که در خانه سالمندان بیرجند بود در گفتوگو با تسنیم اظهار داشت: من 4 فرزند دارم، هر کدام از آنها را به نحوی بزرگ کردم و چند سال پیش که همسرم فوت کرد، فرزندانم به دلایل مختلف تصمیم گرفتند که مرا اینجا بیاورند در ابتدا برایم خیلی سخت بود، اما مدتی است که با هم اتاقیهایم رفیق شدم و همدمهای خوبی برای یکدیگر هستیم.
بزرگترین آرزوی مادر؛ دیدن فرزند است
این مادر که دوست نداشت نامی از او وفرزندانش برده شود، افزود: فرزندانم هر ماه تلفنی ما من صحبت میکنند اما آرزو دارم در روز مادر آنها را ببینم، شاید سال دیگر زنده نباشم که روز مادر را در کنار فرزندانم تجربه کنم.
با تمامی نامهربانیهایت دعای مادر همیشه خیر است
در حالی که اشک در چشمانش حلقه بسته بود و با دستان پینه بسته از کار و تلاش صورتش را پاک میکرد، گفت: همیشه دعا میکنم هر کجا که هستند سالم و عاقبت به خیر شوند و من همیشه آنها را دوست دارم و دعای خیر برایشان میکنم.
در گوشه دیگر اتاق مادری چشم به در را دیدم که بغضی سنگین گلویش را گرفته بود او از فرزندانی میگفت که نزدیک به یک سال شده بود که از مادر خبری نگرفته بودند کمی اشک ریخت، با خود زمزمه لالاییهایی که در کودکی برای فرزندانشان میخواند را تکرار میکرد، گاهی میخندید، گاهی متکی خود را به جای فرزندان در آغوش میگرفت، گاهی گریه میکرد، عکس فرزندانشان را میبوسید اما با همان حال پریشان و دل خسته باز هم دعا برای سلامتی فرزندان خود کرده و تنها آرزویش دیدار آنها بود.
چقدر زود بزرگ شدیم مرد شدیم، خانم شدیم و در کنار این مردمی و خانمی زحمت مادران را فراموش کردیم چقدر زود بی احساس شدیم زمانی که در کودکی مادر نمیگذاشت برای کوچکترین چیز اشکمان درآید، ولی ما امروز کوچکترین کارمان درآوردن اشک مادر است.
از نگاههای تمامی مادران این خانه نمایان است که ما فرزندان چقدر بی عاطفه بوده و به همین زودی اشکهای مادر که بر سر بالین کودک شب تا صبح ریخته به همین زودی نوازشهای مادر در آغوش گرفتنهای مادرانه و.... را فراموش کردیم و مادر در سنی که بیشتر نیاز به محبت ما دارد را تنها رها کرده وفقط به فکر خود هستیم، اما باز هم این مادر است که در برابر تمامی ناملایمات ما سر تواضع داشته و برایمان دعای خیر میکند.
وقتی دستت میرسد کاری بکن
همه ما هنگامی که مادر دیگر وجود ندارد، گله میکنیم که ای کاش قدرش را میدانستیم، بر سنگ مزارش اشک میریزیم که ای کاش اشکش را در نمی آوردیم، پس امروز که از دستمان بر میآید کوتاهی نکنیم، امروز بعد از بوسیدن دست مادر، چند مادر شهید و چند مادری که در خانه سالمندان هستند را انتخاب کرده و به نیابت از مادرمان روز مادر را به آنها تبریک بگوییم، میدانم هرچه تلاش کنیم ذره ای از دلتنگی آنها جبران نمیشود، اما همین مقدار کم در پیشگاه خداوند زیاد است و خدای بزرگ آن را در چشم مادر شهید و دیگر مادران بزرگ میکند آن وقت تنها تو هستی و دعای خیر مادر.
خدایا به بزرگی ات قسم در قاب عکسهای دسته جمعی مان جای هیچ مادری را خالی نگذار. الهی آمین
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید