امام در مهرآباد
دوزادهم بهمن ماه 1357 یكی از ماندگارترین روزهای تاریخ معاصر ایران است. در این روز امام پس از سیزده سال دوری از وطن به كشور بازگشت. مردم شور و شوق وصف ناپذیری داشتند و این شور و شوق به ویژه در فرودگاه مهرآباد بیشتر بود.
با گشوده شدن در خروجی هواپیما، همراهان امام در برابر چشمان منتظر و مشتاق استقبال كنندگان از هواپیما خارج می شدند. به دنبال خروج خبرنگاران، نزدیكان و اعضای خانواده ی آنها ، آیت الله مطهری و آیت الله پسندیده به داخل هواپیما رفتند و در راس ساعت 9:37 دقیقه ی صبح ، امام در حالی كه دستشان در دست خلبان فرانسوی بود و در حلقه ی گروهی از استقبال كنندگان چون آیت الله مطهری قرار داشت در پله ی بالای هواپیما ظاهر شد. با ورود امام به سالن فرودگاه فریاد الله اكبر سالن فرودگاه را به لرزه درآورد. هجوم خبرنگاران برای فیلم برداری و تهیه خبر بیش از حد تصور بود و كسی نمی توانست جلوی آن را بگیرد. بالاخره از مردم تقاضا شد بر روی زمین بنشینند تا چهره ی امام دیده شود . قرآن تلاوت شد و سپس دسته سرود خوانان سرود «ای امام» را سردادند. سردسته این گروه آقای اكبری بود و در طبقه دوم سالن سرود خود را اجرا كردند و فضای سالن را تحت تاثیر قرار دادند:« خمینی ای امام، ای مجاهد ، ای مظهر شرف، ای گذشته زجان در ره هدف...» پس از آن آقای نصرالله شاد نوش كه دانشجو بود و قرائت پیام خوشامدگویی ملت به امام را بر عهده داشت، به قرائت پیام پرداخت. سپس امام به ایراد سخنرانی پرداخت در این سخنرانی ایشان از طبقات مختلف از جمله روحانیون، دانشجویان، بازرگانان، اساتید دانشگاهها، قضات و وكلای دادگستری ، كارمندان و كارگران، دهقانان و ...ملت تشكر نمودند و خیانتهای محمدرضا شاه را متذكر شدند.
امام از فرودگاه تا بهشت زهرا
كمیته استقبال از امام اعلام كرده بود كه بعد از بیانات امام در سالن فرودگاه استقبال كنندگان به امام معرفی خواهند شد و سپس گزارش كمیته نفت و كمیته اعتصابات نیز به محضر امام ارائه خواهد شد ولی هجوم مردم به سالن فرودگاه و انتظار مردم در بیرون از فرودگاه در عمل این برنامه ها را به هم ریخت و كمیته استقبال از امام مجبور شد ایشان را هر چه زودتر به بیرون از فرودگاه منتقل كند. كمیته استقبال از امام از بدو تشكیل ، تمام موارد را برنامه ریزی كرده بود و ماشین ویژه ای را برای این امر تدارك دیده بود. طبق تصمیم آنان ، محسن رفیق دوست از اعضای موتلفه اسلامی كه تازه از زندان آزاد شده بود رانندگی ماشین حامل امام را برعهده گرفت. وی نیز ماشین بلیزری را كه فردی به نام حاج علی مجمع الصنایع از بازاریان تهران تعلق داشت به عنوان ماشین حامل امام از فرودگاه تا بهشت زهرا انتخاب كرد. برای امنیت بیشتر مقرر شد تا این ماشین ضد گلوله شود تا احیانا اگر خطری متوجه شود كارگر نباشد. رفیق دوست این كار را انجام داد . كمیته استقبال از امام از پیش مقرر كرده بود تا آقایان آیت الله مطهری و مهندس هاشم صباغیان برای هماهنگی بیشتر مراسم استقبال در بلیزر همراه امام خمینی ورفیق دوست باشند. بنابراین صباغیان در صندلی عقب بلیزر نشست ولی امام كه در این زمینه محذوریتی داشت و نمی خواست به جز خودشان، حاج احمد آقا و راننده (رفیق دوست) كسی در آن ماشین باشد از آقای صباغیان خواستند كه از ماشین پیاده شوند .پس از آن امام در صندلی جلوی ماشین و سید احمد آقا در صندلی عقب نشستند و ماشین به سمت بهشت زهرا به راه افتاد. اعضای تیم های حفاظت كمیته استقبال از امام نیز به سرپرستی محمد بروجردی در مسیرها استقرار پیدا كردند و كنترل مسیرها را بر عهده داشتند. در بیرون از فرودگاه تا بهشت زهرا جمعیت زیادی منتظر ورود امام بودند و پیش بینی می شد به محض روئیت امام به سوی ماشین ایشان هجوم آورند. به همین دلیل چند ماشین دیگر پشت سر ماشین امام در حركت بودند كه حامل روحانیون و اعضای كمیته استقبال از امام بودند تا در صورت بروز هر گونه مشكلی به سرعت وارد عمل شوند .ولی ازدحام جمعیت در مسیرها به حدی بود كه در عمل هرگونه كنترلی از اعضای كمیته استقبال از امام بر جمعیت و مسیر حركت سلب می كرد. ماشین حامل امام به محض اینكه از فرودگاه خارج شد انبوهی از مردم آن را احاطه كردند آنان در حالی كه با دیدن امام هیجان زده بودند و شعارهایی در خوش آمد گویی امام سر می دادند ، به ماموران حفاظتی اعتنایی نمی كردند و اخطارهای آنان نیز بی اثر بود. بدین ترتیب در عمل كارها از دست تیم حفاظت خارج شد. آنان موتورهایی را تدارك دیده بودند تا در طول مسیر حركت امام از نزدیك شدن افراد به ماشین جلوگیری كنند. این موتورها در ازدحام و هجوم جمعیت گم شدند و نتوانستند كارآیی مناسبی داشته باشند و این مردم بودند كه هدایت مسیرها را بر عهده داشتند. اكبر براتی از اعضای تیم حفاظت از امام در این زمینه می گوید:« بلیزر وارد خیابان شد. انبوه جمعیت دور تا دور ماشین را گرفتند. فقط می دانم یك لحظه بلیزر از زمین بلند شد . باور كردنی نبود . به خود گفتم خدایا به فریاد برس. دیگر حركت ماشینها در اختیار خودمان نبود. این مردم بودند كه آن را جلو بردند. به دوستانی كه همراه من بودند گفتم بچه ها اسكورت بی اسكورت. در این جمعیت اسكورت معنی نمی دهد ».
ازدحام جمعیت در مسیرهای ورود امام آن قدر زیاد بود كه ماشین حامل امام مجبور بود تغییر مسیر دهد. از جمله مسیرهای پیش بینی شده میدان انقلاب بود كه با توجه به این كه از قبل اعلام شده بود امام در دانشگاه تهران حضور می یابد و پایان تحصن روحانیون را اعلام می كند جمعیت زیادی به امید دیدار امام در دانشگاه و میدان انقلاب تجمع كرده بودند. این ازدحام باعث شد تا ماشین حامل امام مدتی زیادی در میدان انقلاب متوقف و در نهایت مجبور به تغییر مسیر شود. این تغییر مسیر باعث شد تا ماشین های اسكورت كمیته استقبال كه با فاصله زیادی حركت می كردند و از ماشین امام دور افتاده بودند بلیزر را گم كنند. اكبر براتی كه در یكی از ماشین های اسكورت امام بود می گوید: «از میدان انقلاب تا ورود ماشین به بهشت زهرا ما هیچ اطلاعی از ماشین بلیزر حامل امام نداشتیم. »
به این ترتیب ماشین حامل امام از طریق خیابان امیریه وارد خیابان ولی عصر شد و سپس از میدان راه آهن به خیابان شهید رجایی فعلی رسید و از طریق راهی بهشت زهرا شد.هر لحظه كه ماشین حامل امام به بهشت زهرا نزدیكتر می شد، بر ازدحام جمعیت افزوده می شد . آنان در حالی كه از دیدن امام به شدت هیجان زده شده بود به سوی ماشین هجوم می آوردند و به ابزار احساسات می پرداختند امام نیز به ابزار احساسات آنان پاسخ می داد و در حالی كه لبخند می زد برای مردم دست تكان می داد و این كار هیجان مردم را دوچندان می كرد. امام در میان این استقبال بی نظیر وارد بهشت زهرا شد. ماشین حامل امام در وردی بهشت زهرا خاموش شد و دیگر روشن نشد . هلی كوپتر كه قرار بود امام را به قطعه هفده بهشت زهرا ببرد ، در صد متری ماشین قرار گرفته بود. و امام باید به آن هلی كوپتر منتقل می شد امابه دلیل فشار امكان پیاده شدن امام از ماشین نبود. بنابراین چند تن از جوانان یا علی گویان ماشین را بلند كردند و در حالی كه امام نیز داخل ماشین بود تا نزدیكی هلی كوپتر بردند .
سخنرانی تاریخی امام در بهشت زهرا
امام قبلاً اعلام كرده بودند كه به محض ورود به كشور در قطعه 17 بهشت زهرا حضور می یابند و ضمن قرائت فاتحه و اادای احترام نسبت به شهدای هفده شهریور تهران و دیگر شهدا برای مردم سخنرانی خواهند كرد بنابراین بعد از اعلام این موضوع كمیته استقبال تدارك ویژه ای برای تعیین محل سخنرانی و نیز استقرار هیات همراه و نیز مردم كرد. مرتضی الویری كه از طرف كمیته استقبال مامور این كار شده بود همراه با برخی از اعضای شاخه تداركات در این زمینه فعال بودند در هوای سرد زمستان و در زمین گل آلود بهشت زهرا این كار به سختی انجام داده می شد. ولی همكاری و همت مردان كمیته استقبال و نظارت پیگیر بزرگان از جمله اعضای شورای انقلاب این امر را تسهیل می كرد. پس از استقرار امام در محل تعیین شده ابتدا آیت الله مطهری سخنرانی كوتاهی كرد و سپس قاسم امانی فرزند شهید صادق امانی به عنوان نماینده خانواده های شهدای انقلاب اسلامی برنامه ای اجرا كرد و به امام خوشامد گفت و سپس حضرت امام به ایراد سخن پرداخت:
«بسم الله الرحمن الرحیم ما در این مدت مصیبت ها دیده ایم، مصیبت های بسیار بزرگ و بعضی پیروزها حاصل شد كه البته آن هم بزرگ بوده، مصیبت های زن های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل های پدر از دست داده. من وقتی چشمم به بعضی از اینها كه اولاد خودشان را از دست داده اند می افتد، سنگینی در دوشم پیدا می شود كه نمی توانم تاب بیاورم.
من نمی توانم از عهده این خسارات كه بر ملت ما وارد شده است برآیم، من نمی توانم تشكر از این ملت بكنم كه همه چیز خودش را در راه خدا داد، خدای تبارك و تعالی باید به آنها اجر عنایت فرماید... ملت ما چه می گفتند كه مستحق این عقوبات شدند ملت ما یك مطلبش این بود كه این سلطنت پهلوی از اول كه پایه گذاری شد برخلاف قوانین بود. ... ما فرض می كنیم كه این سلطنت پهلوی، اول كه تاسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس كردند و این اسباب این می شود كه - بر فرض اینكه این امر باطل، صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصی كه در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر این جمعیتی كه الان بیشتر شان، بلكه الا بعض قلیلی از آنها ادارك آنوقت را نكرده اند، چه حقی داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین كنند؛ بنابر این سلطنت محمدرضا اولا كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تاسیس شده بود مجلس، غیر قانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیر قانونی است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنیم كه قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند كه برای ما سرنوشت معین كنند هر كسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی كه درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یك ملتی را كه بعدها وجود پیدا كنند، آنها تعیین بكنند؟ این هم یك دلیل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست.
علاوه بر این، این سلطنتی كه در آنوقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنیم كه صحیح بوده است، این ملتی كه سرنوشت خودش با خودش باید باشد، در این زمان می گوید كه ما نمی خواهیم این سلطان را. وقتی كه اینها رای دادند به اینكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژیم سلطنتی را نمی خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یك راه است از برای اینكه سلطنت او باطل است. حالا می آئیم سراغ دولت هائی كه ناشی شده از سلطنت محمدرضا و مجلس هائی كه ما داریم... اكثر این مردم می شناسند این افرادی را كه به عنوان مجلس و به عنوان وكیل مجلس سنا یا مجلس شورا در مجلس هستند؟ یا این هم با زور تعیین شده بدون اطلاع مردم. مجلسی كه بدون اطلاع مردم است و بدون رضایت مردم است، این مجلس، مجلس غیرقانونی است.
و اما دولتی كه ناشی می شود از یك شاهی كه خودش و پدرش غیر قانونی است، خودش علاوه بر او غیرقانونی است، وكلائی كه تعیین كرده است غیرقانونی است، دولتی كه از همچو مجلسی و همچو سلطانی انشا بشود، این دولت غیرقانونی است. .. ما اعلام می كنیم كه دولتی كه به اسم دولت قانونی خودش را معرفی می كند، حتی خودش قبول ندارد كه قانونی است، خودش تا چند سال پیش از این، تا آنوقتی كه دستش نیامده بود این وزارت، قبول داشت كه غیرقانونی است، حالا چه شده است كه می گوید من قانونی هستم این مجلس غیرقانونی است، از خود وكلا بپرسید كه آیا شما را ملت تعیین كرده است هر كدام ادعا كردند كه ملت تعیین كرده است، ما دستشان را می دهیم دست یك نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابیه اش، در حوزه انتخابیه اش از مردم سوال می كنیم كه این آقا آیا وكیل شما هست، شما او را تعیین كردید حتما بدانید كه جواب آنها نفی است. بنابر این آیا یك ملتی كه فریاد می كند كه ما این دولت مان، این شاه مان، این مجلس مان برخلاف قوانین است و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما این است كه سرنوشت مان دست خودمان باشد، آیا حق این ملت این است كه یك قبرستان شهید برای ما درست بكنند، در تهران، یك قبرستان هم در جاهای دیگر من باید عرض كنم كه محمد رضای پهلوی، این خائن خبیث برای ما رفت، فرار كرد و همه چیز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد، قبرستان های ما را آباد كرد. مملكت ما را از ناحیه اقتصاد خراب كرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ریخته است كه اگر چنانچه بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سال های طولانی با همت همه مردم، نه یك دولت این كار را می تواند بكند و نه یك قشر از اقشار مردم این كار را می توانند بكنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمی توانند این به هم ریختگی اقتصاد را از بین ببرند.
شما ملاحظه كنید، به اسم اینكه ما می خواهیم زراعت را، دهقان ها را دهقان كنیم، تا حالا رعیت بودند و ما می خواهیم حالا دهقانشان كنیم، اصلاحات ارضی درست كردند، اصلاحات ارضی شان بعد از این مدت طولانی به اینجا منتهی شد كه بكلی دهقانی از بین رفت، بكلی زراعت ما از بین رفت و الان شما در همه چیز محتاجید به خارج؛ یعنی محمدرضا این كار را كرد تا بازار درست كند از برای آمریكا و ما محتاج به او باشیم در اینكه گندم از او بیاوریم، برنج از او بیاوریم، همه چیز را، تخم مرغ از او بیاوریم یا از اسرائیل كه دست نشانده آمریكاست بیاوریم. بنابراین كارهائی كه این آدم كرده به عنوان اصلاح، این كارها خودش افساد بوده است. قضیه اصلاحات ارضی یك لطمه ای بر مملكت ما وارد كرده است كه تا شاید بیست سال دیگر ما نتوانیم این را جبرانش بكنیم مگر همه ملت دست به هم بدهند و كمك كنند تا سال بگذرد و جبران بشود این معنا. فرهنگ ما را یك فرهنگ عقب نگه داشته درست كرده است، فرهنگ ما را این عقب نگه داشته به طوری كه جوان های ما تحصیلاتشان در اینجا تحصیلات تام و تمام نیست و باید بعد از اینكه یك مدتی در اینجا یك نیمه تحصیلی كردند آن هم با این مصیبت ها، آن هم با این چیزها، باید بروند در خارج تحصیل بكنند. ما پنجاه سال است، بیشتر از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سی و چند سال است كه این دانشگاه را داریم لكن چون خیانت شده است به ما، از این جهت رشد نكرده، رشد انسانی ندارد، تمام انسان ها و نیروی انسانی ما را از بین برده است این آدم.
این آدم به واسطه نوكری كه داشته، مراكز فحشا درست كرده، تلویزیونش مركز فحشاست، رادیویش بسیاریش فحشاست، مراكزی كه اجازه دادند برای اینكه باز باشد، مراكز فحشاست، اینها دست به دست هم دادند. در تهران مركز مشروب فروشی بیشتر از كتابفروشی است، مراكز فساد دیگر الی ماشائالله است. برای چه سینمای ما مركز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم ما با مركز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم ما با آن چیزی كه در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالف هستیم. ما كی مخالفت كردیم با تجدد، با مراتب تجدد مظاهر تجدد وقتی كه از اروپا پایش را در شرق گذاشت خصوصا در ایران، مركز چیزی كه باید از آن استفاده تمدن بكنند ما را به توحش كشانده است. سینما یكی از مظاهر تمدن است كه باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد و شما می دانید كه جوان های ما را اینها به تباهی كشیده اند و همین طور سایر این جاها. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم.
اینها به همه معنا خیانت كرده اند به مملكت ما. و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غیر دادند، به آمریكا و غیر از آمریكا دادند، آنی كه به آمریكا دادند عوض چه گرفتند عوض، اسلحه برای پایگاه درست كردن برای آقای آمریكا. ما، هم نفت دادیم و هم پایگاه برای آنها درست كردیم. آمریكا با این حیله كه این مرد هم دخالت داشت، با این حیله نفت را از ما برد و برای خودش در عوض پایگاه درست كرد یعنی اسلحه آورده اینجا كه ارتش ما نمی تواند این اسلحه را استعمال بكند، باید مستشارهای آنها باشند، باید كارشناس های آنها باشند. این هم از ناحیه نفت كه این نفت ما را اگر چند سال دیگر خدای نخواسته این عمر پیدا كرده بود، عمر سلطنتی پیدا كرده بود، مخازن نفت ما را تمام كرده بود، زراعت مان را هم كه تمام كرده، این ملت بكلی ساقط شده بود و باید عملگی كند برای اغیار. ما كه فریاد می كنیم از دست این، برای این است. خون های جوان های ما برای این جهات ریخته شده، برای اینكه آزادی می خواهیم ما. ما پنجاه سال است كه در اختناق بسر بردیم، نه مطبوعات داشتیم، نه رادیوی صحیح داشتیم، نه تلویزیون صحیح داشتیم، نه خطیب توانست حرف بزند، نه اهل منبر می توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت می توانست آزاد كار خودش را ادامه بدهد، نه هیچ یك از اقشار ملت كارشان را می توانستند ادامه بدهند و در زمان ایشان هم همین اختناق به طریق بالاتر باقی است و باقی بود ... .
ما می گوئیم كه خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اینها غیر قانونی است واگر ادامه به این بدهند اینها مجرمند و باید محاكمه بشوند و ما آنها را محاكمه می كنیم. من دولت تعیین می كنم، من تو دهن این دولت می زنم، من دولت تعیین می كنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می كنم، من به واسطه اینكه ملت مرا قبول دارد (تكبیر حضار) این آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمریكا از این پشتیبانی كرده و فرستاده به ارتش دستور داده كه از او پشتیبانی بكنید، انگلیس هم از این پشتیبانی كرده و گفته است كه باید از این پشتیبانی بكنید. یك نفر آدمی كه نه ملت قبولش دارد نه هیچ یك از طبقات ملت از هر جا بگوئید قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند كه می آورند توی خیابان ها، از خودشان هست این اشرار، فریاد هم می كنند، از این حرف ها هم می زنند لكن ملت این است، این ملت است (اشاره به حضار).
می گوید كه در یك مملكت كه دو تا دولت نمی شود. خوب واضح است این، یك مملكت دو تا دولت ندارد لكن دولت غیرقانونی باید برود، تو غیرقانونی هستی، دولتی كه ما می گوئیم، دولتی است كه متكی به آرای ملت است، متكی به حكم خداست، تو باید یا خدا را انكار كنی یا ملت را. باید سرجایش بنشیند این آدم و یا اینكه به امر آمریكا و اینها وادار كند یك دسته ای از اشرار را این ملت را قتل عام كند. ما تا هستیم نمی گذاریم اینها سلطه پیدا كنند، ما نمی گذاریم دوباره اعاده بشود آن حیثیت سابق و آن ظلم های سابق، ما نخواهیم گذشت كه محمدرضا برگردد، اینها می خواهند او را برگردانند، بیدار باشید. ای مردم! بیدار باشید، نقشه دارند می كشند، ستاد درست كرده مردیكه در آن جائی كه هست، روابط دارند درست می كنند، می خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی كه همه چیزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستی ما به كام آمریكا برود. ما نخواهیم گذاشت، تا جان داریم نخواهیم گذاشت و من از خدای تبارك و تعالی سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض می كنم بر همه ما واجب است كه این نهضت را ادامه بدهیم تا آنوقتی كه اینها ساقط بشوند و ما به واسطه آرای مردم، مجلس سنا درست بكنیم و دولت اول را، دولت دائمی را (مقصود من از مجلس سنا مجلس موسسان بود، نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش یك حرف مزخرفی است، همیشه بوده.) تعیین بكنیم.
و من باید یك نصحیت به ارتش بكنم و یك تشكر از یكی از اركان ارتش، یك قشرهائی از ارتش. اما آن نصحیتی كه می كنم این است كه ما می خواهیم كه شما مستقل باشید، ماها داریم زحمت می كشیم، ماها خون دادیم، ماها جوان دادیم، ماها حیثیت و آبرو دادیم، مشایخ ما حبس رفتند، زجر كشیدند، می خواهیم كه ارتش ما مستقل باشد. آقای ارتشبد! شما نمی خواهید شما نمی خواهید مستقل باشید آقای سرلشكر! شما نمی خواهید مستقل باشید، شما می خواهید نوكر باشید من به شما نصحیت می كنم كه بیائید در آغوش ملت، همان كه ملت می گوید بگوئید، ما باید مستقل باشیم، ملت می گوید ارتش باید مستقل باشد، ارتش نباید زیر فرمان مستشارهای آمریكا و اجنبی باشد، شما هم بیائید، ما برای خاطر شما این حرف را می زنیم، شما هم بیائید برای خاطر خودتان این حرف را بزنید، بگوئید (ما می خواهیم مستقل باشیم، ما نمی خواهیم این مستشارها باشند.) ما كه این حرف را می زنیم كه ارتش باید مستقل باشد، جزای ما این است كه بریزید توی خیابان خون جوان های ما را بریزید كه چرا می گوئید من باید مستقل باشم ما می خواهیم تو آقا باشی.
و اما تشكر می كنم از این قشرهائی كه متصل شدند به ملت، اینها آبروی خودشان را، آبروی كشورشان را، آبروی ملت شان را اینها حفظ كردند. این درجه دارها، همافرها، افسرهای نیروی هوائی، اینها همه مورد تشكر و تمجید ما هستند و همین طور آنهائی كه در اصفهان و در همدان و در سایر جاها، اینها تكلیف شرعی، ملی، كشوری خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتیبانی از نهضت اسلامی ملت را كردند ما از آنها تشكر می كنیم و به اینهائی كه متصل نشدند می گوئیم كه متصل بشوید به اینها، اسلام برای شما بهتر از كفر است، ملت برای شما بهتر از اجنبی است. ما برای شما می گوئیم این مطلب را، شما هم برای خودتان این كار را بكنید، رها بكنید این را، خیال نكنید كه اگر رها كردید ما می آئیم شما را به دار می زنیم. این چیزهائی است كه شماها یا كسان دیگر درست كرده اند والا این همافرها و این درجه دارها و این افسرها كه آمدند و متصل شدند، ما با كمال عزت و سعادت آنها را حفظ می كنیم و ما می خواهیم كه مملكت، مملكت قوی باشد، ما می خواهیم كه مملكت دارای یك نظام قدرتمند باشد، ما نمی خواهیم نظام را به هم بزنیم، ما می خواهیم نظام محفوظ باشد لكن نظام ناشی از ملت در خدمت ملت، نه نظامی كه دیگران سرپرستی اش را بكنند و دیگران فرمان به آن بدهند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید