آموزش صحبت کردن
هر روز فرصتی برای رشد مهارتهای کلامی کودک است. رویدادها را برای کودک تعریف کنید. کارهایی را که انجام میدهید برایش تعریف کنید. برای مثال «الآن دارم سیب زمینی پوست میکنم و بعد آن را سرخ میکنم». این امر کودک را با واژههایی که بخشی از زندگی روزمره است آشنا میکند. میتوانید با صدای بلند برای کودک کتاب بخوانید. گر چه هنوز کودکتان کوچک است و محتوای داستان را نمیفهمد ولی متوجه میشود که چیزی را برای او میخوانید. شنیدن کلمات، آشنایی با زبان، ارتباط صدا با واژههای چاپی و تصاویر به کودک کمک میکند تا به دنیای واژههای خواندن و نوشتن وارد شود. شعر و آهنگ، روند شنیدن و حرف زدن کودک را مطرح و جالب میکند. همچنین اشیاء را به کودک نشان و سپس توضیح دهید. توپ را به کودک نشان دهید و تکرار کنید: «توپ». دستتان را روی پنجه پا بگذارید و چند بار بگویید: «پنجه پا». شاید کودک در ابتدا متوجه نشود. هر چه کلمات را بیشتر بشنود، زودتر میفهمد و تماس چشمی با کودک داشته باشد. وقتی با فرزندتان صحبت میکنید، سعی کنید به صورتتان نگاه کند، کودک با نگاه کردن به حرکت لبها میآموزد که صداهای مختلف را چگونه ادا کند.
صحبت کردن به روش بزرگترها
سعى نکنید براى آموزش زبان به کودکتان از کلمات ساده شروع کنید.
مغز کودک باهوش شما، وقتى بین کلمات و موضوعات، ارتباط برقرار مىکند، هیچ تمایزى بین کلمات آسان و سخت قائل نمىشود. مشکلترین کلمات اغلب جالبتر و جذابترند، به خصوص کلماتى که شاد، شعرگونه و خوشایند باشند، مثل «پشه» یا «اسب آبى» و «دایناسور».
یادگیرى این کلمات معمولاً براى کودک آسانتر از کلماتى مثل «سگ»، «گربه» یا «کلاه» هستند، چون معمولاً عناصر ارتباطى بیشترى دارند و متمایزترند. بنابراین به والدین پیشنهاد مىکنیم از این مجموعه کلمات استفاده کنند و آنها را در بازىهاى خواندن به کار بگیرند و به طور طبیعى در حضور کودک از این کلمات استفاده کنند.
درباره این اصل یادگیرى، کارشناسان مىگویند که تعداد افراد چندزبانه در قرن بیست و یکم زیاد مىشود و دائماً دلایلى را ارائه مىدهند که بچهها اگر هر زبانى را از منابع معین و صحیح بیاموزند، مىتوانند تا ده زبان را همزمان یاد بگیرند.
به راستى به نظر مىرسد که مغز کودک مثل یک اسفنج غولپیکر است که مىتواند هر چیزى را که به روش صحیح به آن معرفى مىشود، جذب کند.
صحبت کردن به روش کودکانه
اگر مغز کودک با چنان سرعتى قادر است لغات و معانى پیچیده را درک کند، آیا «صحبت کردن به روش کودکانه»، با این نابغه در حال رشد، وقت تلف کردن نیست؟ قطعاً خیر!
روانشناسی کشف کرده است که در صحبت کردن با بچهها، پدران و مادران از فرهنگهاى متفاوت، الگوهاى کلامى خودشان را به کودک منتقل مىکنند. او مىگوید که همه والدین هنگام صحبت کردن با کودکان، صورتهاىشان را خیلى نزدیک بچهها مىآورند، از جملات کوتاهى استفاده مىکنند و مخصوصاً، به روش آهنگین صحبت مىکنند. سرعت ضربان قلب در بچههایى که به لحن کودکانه صحبتها گوش مىکنند، حتى اگر به زبان دیگرى باشد، به طور خیرهکنندهاى افزایش مىیابد.
او همچنین مشاهده کرده است که حرف زدن با لحن کودکانه، فرآیند ارتباط کلمات به موضوعات را تسریع مىکند، چون والدینى که این طور صحبت مىکنند، دائماً در حالى که به موضوع مورد نظر اشاره مىکنند، نام آن را به زبان مىآورند. صداهاى متمایز و پر از حروف صدادار موجود در لحنهاى کودکانه را به تکه غذایى تشبیه کردهاند که پرنده به جوجهاش مىدهد، چون در صحبت با این لحن، هر کلمه و هر صدا براى کودک دلپذیرتر است.
در صحبت به روش کودکانه، والدین به طور طبیعى از اصول اساسى، ارتباط، تقلید، تمایز، مکان و تکرار استفاده مىکنند.
صحبت کردن به روش کودکانه، صحبت کردن به زبان عشق است.
پرسش های کودکانه
پرسش درباره ناشناخته ها
خدا چیست؟
پرسشهاى کودکان درباره خدا را جدى بگیرید و بدانها پاسخ دهید. پاسخهایى از قبیل این که «بعد مىفهمى» یا «بزرگ مىشوى و خواهى فهمید»، درست نیست؛ زیرا ممکن است از ناآگاهان یا غرضورزان بپرسد و دچار سردرگمى یا انحراف شود.
هیچ گاه به پرسشهاى کودکان درباره خدا، بىدرنگ و بدون تأمل پاسخ ندهید. پاسخ به این گونه پرسشها باید در زمان و مکان مناسبى باشد. هنگام آشپزى، زمان آماده شدن براى خروج از منزل، هنگام مرتب کردن اتاقها و...، زمانهاى مناسبى نیستند و اگر کودک شما در این گونه موقعیتها پرسید، پاسخ آن را به زمان مناسبى واگذارید.
پاسخهاى شما باید با سن کودک متناسب باشد. استفاده از استدلالهاى ساده براى اقناع کودک خوب است؛ اما استدلالهاى فلسفى سنگین فایدهاى ندارد.
مهمترین و شایعترین پرسشهاى کودکان درباره خدا عبارتاند از:
1. خدا کیست و چیست؟ براى پاسخ به این سؤال، باید از اوصاف خداوند و مقایسه او با دیگران استفاده کرد: خدا کسى است که مهربانىاش از پدر و مادر هم بیشتر است. او کسى است که از پدر و مادر هم بیشتر از تو مراقبت مىکند. خدا از قوىترین کسى که مىشناسى هم قوىتر است.
2. خدا کجا است؟ خدا همه جا هست.
3. چه طور و چگونه خدا همه جا هست؟ خدا مثل ما انسانها نیست که فقط در یک جا هستیم. او قدرتى دارد که مىتواند همه جا باشد؛ مثل سخنران تلویزیون که در همه خانهها او را مىبینند.
4. اگر خدا همه جا هست، چرا او را نمىبینیم؟ خیلى چیزها مانند هوا، گرما و برق را نمىبینیم؛ اما وجود دارند. فرزندى، همین نکته را از پدر خود مىپرسد. پدر لیوانى آب و دو حبه قند مىآورد و مقابل دیدگان فرزند، آن دو حبه قند را داخل آب در لیوان قرار مىدهد و آنها را در آب حل مىکند؛ آن گاه مىپرسد: آیا حبههاى قند داخل لیوان هستند یا از آن خارج شدهاند؟ فرزند پاسخ مىدهد: داخل لیوان هستند: آیا تو آنها را مىبینى؟ فرزند: خیر. پدر: آنها داخل لیوان هستند؛ اما با چشم دیده نمىشوند؛ خدا هم، این گونه است.
5. خدا چقدر بزرگ است؟ نمىدانم چقدر بزرگ است؛ اما مىدانم که هیچ چیز در دنیا بزرگتر از خدا نیست. خدا از بزرگترین کسى که تو مىشناسى، بزرگتر است.
6. لباسهاى خدا چه اندازه است؟ خدا مثل ما آدمها نیست که لباس بخواهد.
7. اگر خدا بالا هست، چرا پاهاى او را نمىبینیم؟ خدا مثل ما آدمها نیست که پا داشته باشد. گذشته از این، ما خدا را با چشم نمىبینیم.
8. اگر خدا همه جا هست، چرا به آسمان نگاه مىکنیم؟ برکتهاى خدا مثل باران، از آسمان فرود مىآید. ما آدمها، جاهاى بلند را بهتر مىدانیم، به همین دلیل، نفر اول مسابقه در کُشتى، بر روى سکوى بالاتر مىایستد.
9. خدا که بزرگ است، چگونه در قلب ما جا مىگیرد؟ همان طور که پدر و مادرت در قلب تو هستند.
10. آیا خدا در جاهاى بد مانند توالت هم هست؟ بله، خدا همه جا هست. توالت از نظر آدمها بد است؛ ولى از نظر خدا بد نیست؛ چون او همه چیز را آفریده است؛ مانند مامان که وقتى برادر کوچولویت را تمیز مىکند، بدش نمىآید.
11. خدا را چه کسى آفریده است؟ خدا همیشه بوده، و ما به این مطلب ایمان داریم و در پى دلیل آن نمىرویم؛ مانند این که تو ایمان دارى هیچ گاه از روى زمین بلند نمىشوى؛ ولى دلیل آن را هم نمىدانى.
کودکان گاهی به طرز شگفتآوری در افکارشان عمیقاند، زیرا با ذهنی باز به چنین موضوعاتی فکر میکنند.
این پرسشها را معمولاً کودکان جوامع دارای پس زمینه دینی میپرسند، اعم از اینکه خانواده خود کودک مذهبی باشد یا خیر. در اکثر کشورهای دارای سنتهای دینی، کل فرهنگ جامعه تحت نفوذ بینشی است که توجه کودکان را به خود جلب میکند، از جمله اعتقاد به وجود یگانهمقتدری که «خدا» نامیده میشود.
کودک خردسال شما دربارهماهیت دین و ایمان پرسش نخواهد کرد، زیرا این مفهومی است که اکثر کودکان تا سنین هفت یا هشت سالگی از درک آن عاجزند و معمولاً از این سنین به بعد است که شروع به فهمیدن مفاهیم دشواری همچون عدالت، نیکوکاری، برابری و مساوات میکنند. اما تقریباً همهکودکان مجذوب موجود مافوق بشری میشوند که به نظر میرسد همه چیز را میداند و همه چیز را میبیند. پرسشهای آنها اغلب در رابطه با وسعت قدرت مطلق خداوند و حضور همه جایی اوست؛ ممکن است آنها از کسی بشنوند که «خداوند همه جا هست» و یا اینکه «خداوند همواره از هر کاری که تو میکنی باخبر است»، پس به دنبال پیدا کردن حد و مرز آن میگردند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید