خرد و عقل تکاملی انسان به دوران وابستگی طولانیتری برای تطبیق با هر نوع محیط و شرایط نیاز دارد. حیوانات در مقام مقایسه با انسان، نوعی زندگی بدوی دارند و درنتیجه نوزاد آنها براساس غریزه زندگی را سر میگیرد و به عبارتی یا در جریان آب شنا میکند یا غرق میشود. در حالی که کودک انسان میتواند از تجارب بزرگترها استفاده کند و از آنها کمک گیرد تا تحت شرایط و مقتضیات متفاوتی رشد و پرورش یابد.
والدین نسبت به هوسهای بیپروای کودک خود حساسیت به خرج میدهند و در این راه به موقع مداخله نموده و او را از خطر حتمی نجات میدهند. لذا یک کودک دوساله با وجود آنکه سوختگی را تجربه نکرده است، مفهوم کلمه داغ را فرامیگیرد. کودک در سنین قبل از دبستان میآموزد که چگونه و با استفاده از چه راهحلهای معقولی زد و خورد بین خود و دوستش را پایان بخشد. کودک دبستانی زمانی که در انجام تکالیف مدرسه سر در گم است، با راهنمایی والدین کارهایش را سر و سامان بخشیده و یک به یک انجام میدهد. یک نوجوان، افسرده و ملول از فشارهای محیط، دروسش را با پدر و مادر دلسوزش در میان گذاشته و از اینگونه تنگناها رهایی مییابد. والدین، زمانی که معتمد فرزند خود باشند، به او کمک میکنند تا تجسسی گذرا را تجربه نماید و پس از رشد مناسب، به عنوان فردی بالغ، مسیر زندگیش را مشخص نماید.
از سوی دیگر، کودکان بزرگترها را زیر نظر دارند به سخنان آنها گوش فراداده سعی میکنند آنها را درک نمایند و به آنها پاسخ دهند و از همین طریق ناخودآگاه مطالبی را فرامیگیرند. در مدرسه، تدریس به طریق مشخصی انجام میشود و کودک آگاهانه آن را فرا میگیرد. اما در خانه، صرفاً به دلیل همزیستی با بزرگترها، کودکان، از شیوه رفتاری، عقاید و باورهای آنها، برداشت ضمنی دارند و از همین طریق تدریجاً ناگفتهها را میشنوند و پیچیدگی اتفاقهای گوناگون را درک مینمایند. به عبارت دیگر شیوه رفتاری بزرگترها در ارتباط با کودکان، همانند آینه عمل میکند و کودک خود را در آنها میجوید و میبیند. از سویی دیگر والدین و بزرگترها، همانند پنجرههایی، مسیرهای مختلف زندگی را مشخص نموده و حتی گاه ناممکن را ممکن میسازند.
محیط خانوادگی مناسب
محیط خانوادگی، به جهت تأثیر قابل توجهی که در روح و روان کودک بر جای میگذارد، مهمترین معرف و محرک نبوغ ذاتی کودک نسبت به دنیای خارج از خانه میباشد، در صورتیکه استعداد درونی کودک در آنجا شناخته شده و پرورش یابد.
در اینجا به ذکر نکاتی چند در ارتباط با ایجاد چنین محیطی میپردازیم:
فراگیری پویا
ارزشهای مثبت
ارتباط مؤثر
ایجاد شخصیت.
فراگیری پویا
برخلاف آنچه که بزرگترها در گذشته عقیده داشتند که صدای یک کودک خوب، نباید شنیده شود، در یک محیط پویا، صدای کودک دائماً به گوش میرسد. کودک در چنین محیطی، مرتب مشغول انجام فعالیتهای مختلف و خلق آثار گوناگون میباشد. او با قدرت هرچه تمامتر به جستجو میپردازد، آزمایش میکند، مینویسد، میخواند، میخندد و با همه اعضاء خانواده و محیطش ارتباط برقرار میکند. در چنین محیطی بزرگترها جذب کارهای کودکان شده و به آنها کمک میکنند که راههای مناسبی برای رسیدن به اهداف خود بیابند.
در یک محیط خانوادگی پویا، فراگیری تنها شامل کتاب خواندن یا رجوع به فرهنگنامهها نمیشود، بلکه در چنین محیطی گاه پدر حتی زانو زده و در کنار وان حمام به پسرش کمک میکند تا بزرگترین حباب را از کف صابون بسازند. مادربزرگ در گوشه خانه مشغول قصه گفتن برای کودک دیگر میشود و مادر به دخترش کمک میکند تا کاردستی خود را به اتمام برساند. در چنین محیطی، تک تک خانواده لازم و ملزوم یکدیگرند و در راه کسب تجارب گوناگون دوشادوش هم گام بر میدارند. آنها میتوانند جاذبههای پنهان زندگی روزمره را کشف نمایند و از یک اتفاق عادی، تجربهای فوقالعاده و استثنایی بیافرینند.
ارزشهای مثبت
در یک محیط خانوادگی سالم و پویا، والدین به کودکان خود کمک میکنند، تا آنها بتوانند ارزشهای مثبت زندگی را درک نمایند. والدین کودکانشان را با قهرمانان دوران آشنا نموده و زندگی پیامبران و روحانیون برجسته را که نقش اساسی در پایهریزی تمدن بشر داشتهاند، بازگو میکنند. خصایصی همچون شجاعت، رحم و شفقت، درستی و راستی و عقل و قاطعیت، باید به زبان ساده و قابل فهم کودک، برای او توضیح داده شود. با استفاده از اتفاقات روزمره زندگی و مشاجرات خانوادگی، نحوه ارزیابی مسائل مختلف به کودک آموزش داده میشود. کودک باید بیاموزد که هر انسانی الزاماً ارزشهای خاصی برای خود در نظر گرفته و در طول عمر قوی و مصمم، آنها را حفظ مینماید. مهمترین نکته، اینکه والدین خود افراد مصممی باشند و الگویی از درستی، راستی، انصاف و سایر صفات اخلاقی را مشی زندگانی خود قرار دهند.
ارتباط مؤثر
ارتباط بین تک تک اعضاء خانواده و اجتماع خارج از آن، نقش مهمی در ایجاد محیط مناسب خانوادگی ایفا میکند اندکی پس از تولد، کودک رفته رفته درک مینماید که با آسایش خاطر با دیگران ارتباط برقرار میکند و این ارتباط برای او هیجانآور، الهامبخش و راهنما خواهد بود. ارتباط مؤثر زمانی انجام میپذیرد که فراگیری متقابل بین فرد فرد اعضاء خانواده برقرار گردد. خواهر و برادر در فراگیری مطلبی، یکدیگر را یاری نمایند. کودکان و بزرگسالان مطالبی را فراگرفته و متقابلاً بزرگسالان نیز از کودکان خود نکاتی را فراگیرند و بالاخره «فراگیری» مسیری یک طرفه نداشته بلکه شبکهای پیچیده و متشکل از خطوط متقاطع و ارتباطی باشد، از طریق مهمانیهای دوستانه خانوادگی، به محیط خارج از خانه متصل گردیده و خود ماجرا و فرآیند کاملتری در زندگی روزمره پدید میآورد.
ایجاد شخصیت
در یک محیط خانوادگی مناسب، احترام اعضاء به یکدیگر حائز اهمیت بسیار است. اولیاء باید، به گونهای و در موقعیتهای متفاوت، به کودک اجازه دهند تا به بیان حال خود بپردازد و از این طریق عزت نفس و حس خودباوری و شخصیت او پرورش یابد. گاه، تمایلات اعضاء خانواده چنین ایجاب میکند که در گوشهای خلوت گزیند و این امر در جای خود محترم است، هرچند که ممکن است کودک در مرحلهی اول آن را درک ننماید. تمجید و تقدیر از رفتار کودک نه به عنوان تشویق او، بلکه بایستی حاصل شادی طبیعی انسان در درک استعداد نهانی کودک باشد. در چنین محیطی هر یک از اعضاء خانواده، در مواقع معین، به بازگو کردن تجارب خود میپردازد و لازم است هر یک فرصت کافی برای ذکر مطلب و تجزیه و تحلیل آن و ابراز وجود، داشته باشد.
چنین به نظر میرسد که محیط خانوادگی مناسب، آنچنان که در سطور بالا ذکر شد مقولهای بس وسیع است که در عین حال، نقش تعیینکنندهای در به ثبوت رساندن نبوغ ذاتی کودک ایفا میکند. برای مثال به ذکر مصاحبهای که با بیش از 70 نفر افراد برجسته و معتبر با پیشینههای متفاوت انجام شده است میپردازیم. نتیجه میگیریم که فعالیت و خلاقیت در بزرگسالان پیامد و حاصل برخورداری از محیط مناسب خانوادگی در دوران کودکی میباشد.
محققی در این زمینه می نویسد: بسیاری از افراد که مورد مصاحبه قرار گرفتند از محیط خانوادگی دوران کودکی خود به عنوان کانونی استوار، لذتبخش و دربرگیرنده اعضایی روشنفکر یاد میکنند. آنها به خاطر میآورند که چگونه اعضاء خانواده پیرامون گزارشی در روزنامه یا مجلهای و یا در ارتباط با نمایشنامهای، بحث داغی را آغاز کرده و چگونه پدر و مادر، آنها (کودک) را به ابراز عقیده شخصی در آن ارتباط ترغیب و تشویق مینمودند.»
تحقیق مشابه دیگری نتایج مشابهی را عنوان مینماید. این تحقیق ویژه در ارتباط با 120 نفر، متشکل از ورزشکاران، ریاضیدانان، متخصصان اعصاب و مجسمهسازان برجسته و بنام انجام پذیرفته و میگوید:
«اولیاء افراد برجسته، در مراحل کودکی آنها ضمن دنبال کردن اهداف شخصی، موقعیتهایی ایجاد مینمودند که برای آنها جالب و شگفتانگیز میبود و به طریقی آنها را در فعالیتها مشارکت میداد. از سوی دیگر پدر و مادر، مشارکت آنها را ارج نهاده و موقعیتهای خاصی برای شخص کودک ایجاد مینمودند تا از این راه، تمایلات او را جوابگو باشد. باید توجه داشت که چنین نتایجی شامل افراد برجسته جامعه نبوده، بلکه کودکان معمولی نیز میتوانند از چنین تجاربی بهرهمند گردند.»
محیط خانوادگی مناسب، حالات و شرایطی را میآفریند که از آن طریق نبوغ ذاتی در کودک ارتقاء یافته و در ضمیر آگاه او بارور میگردد.
نقطه عطف در فراگیری
زمانی که پدر و مادر آگاهانه به تصدیق و تأیید نبوغ ذاتی کودک خود بپردازند، لحظات خاصی درحین فراگیری پدید میآید که خود نقطه عطفی در زندگی کودک محسوب میشود. یک استاد روانشناسی چنین لحظاتی را اصطلاحاً «تبلور تجربیات» نامیده است و آن لحظات را مواقعی در نظر میگیرد که تجارب و اتفاقات آموزنده دوران کودکی، باعث ایجاد راهی مشخص و یا تصمیمات مهمی در دوران بعدی زندگی میگردد. از تحقیقاتی که در ارتباط با دوران کودکی بسیاری از بزرگان و افراد برجسته (قدیم و جدید) به عمل آمده است چنین برمیآید که اولیاء و دیگر اعضاء خانواده سهم بسزایی در پدید آوردن چنین لحظات و در واقع (تبلور تجربیات) آنها داشتهاند.
در مورد آلبرت انیشتین، نقطه عطف زندگانی او زمانی بود که پدرش قطب نمای سادهای را به وی نشان داد و کنجکاوی او را برانگیخت. انیشتین خود حادثه را چنین تعریف میکند: «زمانی که 4 یا 5 ساله بودم، پدرم به من یک قطبنما نشان داد که در من تعجب و حیرت خاصی پدید آورد. چنین به نظرم رسید که روش کار قطبنما با قوانین طبیعی منطبق نمیباشد و این تردید به طرز عمیقی و برای مدتی طولانی مرا تحت تأثیر قرار داد.»
تحقیقات انجام شده نشان داده است که به طور کلی در دوران کودکی، نشان دادن وسیلهای توسط پدر و مادر به افراد، موجب تحریک حس کنجکاوی و منشأ ایجاد تحولی در زندگی آنها گردیده است.
آیا شما به خاطر دارید (تبلور تجربیات) در زندگی شما چگونه بوده است؟ آیا اشخاصی را که به گونهای در زندگی شما تأثیرگذار بوده و همچنین لحظاتی را که در پایهریزی زندگیتان تأثیر اساسی داشته است، به خاطر دارید؟ ممکن است یک اسباب بازی، کتاب، شعر و یا هر وسیله دیگری، دریچه جدید را برایتان در زندگی گشوده باشد به همین طریق استعداد نهانی کودک شما احتیاج به برانگیخته شدن دارد. معمولاً عوامل برانگیزنده الزاماً با دوران کودکی پدر و مادر مطابقت نمیکند. هر کودکی دریچه خاص خود را به شگفتیها میگشاید اما به هر تقدیر اولیاء، با هوشیاری، میتوانند چنین تحولاتی را امکانپذیر سازند.
محیط خانوادگی منفی
همچنان که جو خانوادگی مناسب یا مثبت میتواند موجب «تبلور تجربیات» گردد و استعدادهای نهانی را شکوفا گرداند، محیط خانوادگی منفی منجر به فلج شدن «تجربیات» میگردد. محیطی که در آن شرمساری، احساسات تحقیرآمیز و فشارهای عصبی وجود دارد، استعداد نهانی کودک را قبل از بروز نابود ساخته و تمایلات او را برای فراگیری سرکوب مینماید.
در چنین محیطی است که، برخلاف جو خانوادگی مناسب، ایجاد سر و صدا یا به اصطلاح «ضرب گرفتن بر روی وسایل خانه» نه تنها تشویق نمیشود، بلکه قبیح و زشت قلمداد میگردد و بعضاًٌ تنبیه به دنبال دارد در یک محیط خانوادگی منفی، مادر نگران است و سعی دارد تا کوشش کودکش را در جهت فراگیری فنون (مثلاً دوچرخه سواری) کنترل نموده و مرتباً دشواری کار و شکست در فراگیری را به وی گوشزد نماید. چنانچه مثلاً کودک در مراحل اولیه فراگیری روخوانی باشد، اولیا مداخله نموده و مرتباً او را تصحیح میکنند و این عمل آنقدر ادامه مییابد تا کودک احساس عجز نموده و از آن پس ترجیح دهد که از کتاب و کتابخوانی پرهیز نماید.
در اینجا، ما سه نمونه محیط خانوادگی منفی را ارائه مینمائیم که در هر یک از آنها میل به فراگیری در کودک فرومینشیند.
خانواده غیر مسئول
در بسیاری از موارد پدر و مادر و یا هر دوی آنها، مسئولیتی در قبال زندگی کودکان احساس ننموده و درگیر مشکلاتی همچون اعتیاد، طغیانهای عصبی، ناهنجاری غذایی، اضطراب و افسردگی میباشند. چنین مشکلات شخصی، خانواده را به طور مستقیم و شدیداً تحت تأثیر قرار داده و در تک تک اعضاء آن ایجاد افسردگی مینماید و بروز روحیه غیر مسئول را در کودکان باعث میشود. نکاتی در بین اکثر خانوادههای غیر مسئول مشترک میباشد که نمایانگر نگرش آنها به زندگی است و از آن جمله است: تمایل به تحت نظارت داشتن، کمالگرایی، تمایل به مقصر شناختن دیگران هر زمان که مشکلی ایجاد میشود و انکار توانایی آزاداندیشی، احساس آزاد، و این افراد ظاهری مشخص نیز دارند و به اصطلاح «رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون»:
«بدن آنها سخت و یا قوز کرده و بد منظره است. صورتشان عبوس، غمگین و یا همانند ماسک کاملاً بیاحساسی است. نگاه آنها به سوی پایین سوق گرفته و توجهشان نسبت به هر موضوعی کم است و حاضر به شنیدن هیچ سخنی نیستند. صدای آنها یا گوش خراش و یا آنچنان آهسته است که به سختی شنیده میشود.»
در چنین خانوادههایی که ننگ یا به دلیلی شرمساری، اساس خانواده را تشکیل میدهد نیروی زندگانی و خلاقیت کودک زیر ضربات توهین، تحقیر و فشارهای عصبی خورد میشود و یا از طریق بیاعتنایی و غفلت کامل پدر و مادر، هرگز شکوفا نمیگردد. کودکان چنین خانوادههایی مجالی برای تجسس، ابراز وجود، اشتباه کردن و بسیاری خصائص دیگر که موجب آشکار شدن نبوغ ذاتی میگردد، ندارند. اکثر کودکان در این خانوادهها حتی نمیتوانند لحظاتی را با خود خلوت کنند و به دنیا و تجارب خویش بیاندیشند.
معمولاً این گروه از خانوادهها نیاز به کمک متخصصین مجرب دارند. طی جلسات مداوم درمان، کودکان به تدریج عزت نفس و شخصیت از دست رفته خود را بازخواهند یافت و تنها در چنین شرایطی است که انگیزه لازم برای فراگیری در این کودکان ایجاد میگردد.
خانوادههای مشغول
بسیاری از پدر و مادرها درگیر مشکلاتی چون اعتیاد و یا کسالت خاصی نمیباشند، اما در عین حال فرصتی برای کودکان خود ندارند. اولیاء این کودکان عموماً افرادی موفق در کار و حرفه خود هستند که زمان طولانی را در محل کارشان گذرانده و مدت زمان بسیار کوتاهی را صرف رسیدگی به امور کودک خود مینمایند. در مدت زمان کوتاهی که چنین اولیایی با کودک خود صرف میکنند، معمولاً از او میخواهند که هرچه سریعتر مطالب لازم را فراگرفته و پلکان ترقی را با سرعت هرچه بیشتر طی نماید. در نتیجه کودکان برای فراگیری مطالب درسی خود تحت فشار قرار میگیرند. این اولیاء قبل از موقع لزوم، مثلاً کتابی تحت عنوان «به کودکان خود خواندن بیاموزید» ارجاع کرده و همواره میخواهند روش سریعی برای آموختن مطالب درسی به کودکان بیابند.
کودکان در چنین محیط خانوادگی، معمولاً دچار فشارهای روحی و عصبی، سردردهای مداوم، افسردگی، گرفتگی عضلات و بیتفاوتی میگردند. از سوی دیگر این کودکان هرگز فرصت کافی برای تعمق و آشکار شدن نبوغ ذاتی خود پیدا نمیکنند و احساس کمبود توجه آنها را دچار مشکلاتی در حین فراگیری مینماید. زمانیکه این کودکان وارد مرحله بلوغ میشوند، دچار یأس شدید شده و نگرشی بدبینانه به زندگی پیدا میکنند. آنها از مقایسه خود با پدر و مادرشان، چون احساس میکنند هرگز نمیتوانند مانند آنها در زندگی موفق باشند، دچار وحشت میشوند.
«اولیاء مشغول» باید سعی کنند تا کودکانشان را از نظر درسی تحت فشار قرار ندهند. آنها باید مدت زمان بیشتری صرف کودکان خود بنمایند و در آن مدت زمان سعی کنند که کیفیت ارتباط با فرزندشان بهتر شود. بر این اساس فعالیتهایی که لزوماً هدف درسی را دنبال نمیکند، توصیه میشود. ارتباطی که طی آن عشق و صمیمیت و فراگیری «حقیقی» مدنظر باشد.
خانواده محروم
بسیاری از خانوادهها، بیآنکه اشتباهی مرتکب شده باشند، از نظر مالی در مضیقه بوده و در پی فراهم ساختن مایحتاج اولیه زندگی، روزگار را به سختی میگذرانند. آنها شب و روز در تلاشند تا لقمه نانی به کف آرند و دیگر فرصتی برای پرورش قوای فراگیری در کودکانشان ندارند. فقر، به تنهایی عامل مؤثری در ایجاد فشارهای روحی و مسکوت گذاردن نبوغ ذاتی در این دسته از کودکان است و چه بسا بیسوادی پدر و مادر در این گروه از خانوادهها، سدی در برابر پرورش نیروی فراگیری در کودکان میباشد. همچنین، به طور معمول، مشکلات جانبی دیگر که در ارتباط مستقیم با فقر و تنگدستی پدید میآید از جمله: سوء تغذیه، عدم مراقبت صحیح اولیاء از فرزندانشان و اعتیاد به قوای مغزی کودک صدمه زده و باعث می شود استعداد نهفته او هرگز شکوفا نگردد.
آنچه که این گروه از خانوادهها نیاز دارند، در درجه اول کمک مالی مؤثر میباشد تا آنها را از نگرانی تهیه مایحتاج اولیه زندگی رهایی بخشد. در درجه دوم مادران نیاز دارند تا در کلاسهای آموزشی، قبل از تولد نوزادشان، شرکت کنند. همچنین کلاسهای سوادآموزی، آموزش بهداشت و اصول کلی روانشناسی کمک مؤثری در راه پرورش صحیح کودکان در این گروه خواهد بود.
شایان ذکر است که چند نمونه خانوادههای ذکر شده، لزوماً تمامی انواع خانواده را در بر نمیگیرد. ممکن است خانوادهای «ترکیبی» از این حالات را در برداشته باشد. در واقع خانواده «ایدهآل» به معنی مطلق کلمه، وجود خارجی ندارد و شاید فقط در داستانها، فیلمها و یا تخیل ما جای داشته باشد. اما در عین حال، با تفکر درباره نکات ذکر شده، میتوان سعی در بهبود خانواده و باروری نبوغ ذاتی کودک نمود. بنابراین شایسته است به بحث درباره آنچه والدین میتوانند انجام دهند، بپردازیم.
وظیفه والدین
حقیقت آن است که خانه اولین و مهمترین مرکز فراگیری کودک میباشد. 95 درصد از خصایصی که کودک در زندگی کسب میکند (از جمله: احساس شخصیت، بلوغ فکری، احساس مسئولیت و تجارب عملی) در خانه شکل میگیرد. بسیاری از کودکان خواندن و نوشتن و حساب را نیز در خانه میآموزند. البته برای اکثر اولیاء، در دنیای پر مشغله امروز، آموزش رسمی کودکانشان در خانه عملی نبوده و یا بسیار مشکل است. اما میتوان خانه را مرکز فراگیری دانست که این مرکز همانا کودک را برای زندگی آیندهاش آماده میسازد. در اینجا به ذکر چند پیشنهاد که میتواند فرا راه خانوادهها در این زمینه باشد، میپردازیم:
خانه مرکز فراگیری
هر اتاق خانه نوعی کلاس درس محسوب میشود که در آن تعلیماتی در ارتباط با زندگی به طور مرتب انجام میگیرد. اتاق نهار خوری، مرکزی برای بحثهای داغ حین صرف غذا میباشد. آشپزخانه کلاسی است که در آن مزههای مختلف را تجربه کرده، طرز تهیه غذاهای گوناگون را میخوانیم و مواد پیمانه کرده و مقادیرلازم را محاسبه میکنیم. اتاق نشیمن مرکز بازیهای خانوادگی و دیگر فعالیتهای خانواده میباشد. اتاق خواب جایی است که در آن به آهستگی بازی و یا مطالعه میکنیم. پارکینگ خانه محلی برای ساختن اشیاء مختلف و حیاط، مرکز تفریح و ورزش است.
از خرید کتابهای آموزشی تجاری باید اجتناب کرد و در عوض سعی در آفرینش لحظات و موقعیتهایی نمود که خانواده را به طریقی طبیعی گرد هم میآورد و درقسمتهای مختلف ایجاد تجمع میکند. ممکن است روز خاصی از هفته را برای آشپزی با فرزند یا فرزندانتان اختصاص دهید و ممکن است زمان صرف غذا را به طریقی تنظیم نمائید که همه اعضاء خانواده فرصت داشته باشند در مورد خود و موقعیتهایی که در طول روز کسب کردهاند صحبت کنند. گاه ممکن است تغییراتی در اتاقها ضروری باشد. برای مثال میتوان اتاقی را به وسیله پارتیشن به دوقسمت تقسیم نمود تا اعضاء خانواده همزمان بتوانند در آن به دو رشته فعالیت مختلف بپردازند. برای توسعه هرچه بیشتر فراگیری ممکن است لازم باشد وسایلی خریداری شود، مثلاً وسایل نقاشی یا بازیهای کامپیوتری.
معاشرتهای خانوادگی و دوستانه
معاشرتهای خانوادگی و دوستانه را آموزنده قلمداد کنید. از قدیم معمول بوده که بسیاری از اوقات کودک با اقوام دورتر سپری شود و آنها نیز در بزرگ کردن او سهمی داشته باشند. امروزه، با زندگی ماشینی و پرکار والدین، آنها حتی احتیاج بیشتری به کمک اقوام دارند. نقش مادربزرگها، پدربزرگها، خالهها، عمهها، داییها، عموها و دوستان خانوادگی در زندگی کودک بسیار مفیده بوده و حیطه فکری او را گسترش میدهد.
شاعر و سیاستمدار آلمانی، گوته نوشته است که مادربزرگش کمی قبل از مرگ، یک عروسک خیمه شب بازی به او هدیه کرد و این عمل تأثیر عمیقی در زندگی وی باقی گذاشت. آلبرت انیشتین نیز در این ارتباط به کتاب هندسهای اشاره میکند که عمویش در دوران نوجوانی به او هدیه کرد و همین کتاب انیشتین را به تحصیلات بالاتر ترغیب نمود. این خویشاوندها در «تبلور تجربیات» افراد مذکور مؤثر بودهاند. اقوام کودک شما چگونه میتوانند در این مهم مؤثر باشند؟ دوستان و همسایگان نیز از اهمیت خاصی در این زمینه برخوردارند. خانم مارگرت مید در این مورد مینویسد: «هر کجا ما زندگی میکردیم مادرم شخصی را در همسایگی ما مییافت که کارهای دستی به من میآموخت.» و به همین طریق بود که خانممید کندهکاری روی چوب، سبدبافی، نجاری، بافندگی و بسیاری مهارتهای دیگر را فراگرفت. چنانچه چنین موقعیتهایی برای خانواده میسر نیست، کودک میتواند در کلاسهایی شرکت کرده و بعضی مهارتهای دستی را از این طریق کسب نماید.
آموزش تحت فشار، نه
کودک را برای آموزش تحت فشار قرار ندهید. در دنیای امروز کودکان زودتر از موقع به مراحل مختلف رشد میرسند و از جهات گوناگون تحت فشار میباشند. ترس نهائی از شکست و انتظارهای گاه غیر معقول اطرافیان، در آنها تنشهای روحی ایجاد مینماید. روانشناس متخصصی این مقوله را نشانههای (کودک شتابزده) نامگذاری نموده است و چنین صلاح میداند که کودکان را تا سر حد امکان آزاد گذارند تا آنها خود به خود وآسوده خاطر بتوانند فعالیتهایشان را سامان بخشند. طی بیست سال گذشته، رابطه کودک و اولیاء تغییر یافته و پدر و مادر از سنین اولیه کودک درکارهای او دخالت میکنند و تصور میکنند بدین ترتیب شانس موفقیت او را در زندگی افزایش خواهند داد.
در دنیای صنعتی امروز، فعالیتها و منابع گوناگونی خاص کودکان و برای هرچه غنیتر ساختن زندگی آنها وجود دارد. اکثر پدر و مادرها وسوسه میشوند تا کودکشان را در معرض تسهیلات صنعتی موجود و کلاسهای آموزشی آن قرار دهند و نتایح عالی از این راه بدست آورند. باید اذعان نمود که غنیترین زمان فراگیری کودکان، به هنگام بازی آنهاست. در این زمان کودکان بدون دخالت و سرپرستی بزرگترها، به طریقی طبیعی، مطالب بسیاری را فرا میگیرند. در مواقع دیگر، فقط زمانی که کودکان واقعاً میخواهند مطلبی را فراگیرند، این مهم انجام میپذیرد. اولیاء باید توجه داشته باشند که گوش فرادادن به سخنان کودکان و آزاد گذاردنشان برای تجسس، نتایج مطلوبی به بار خواهد آورد.
آشنایی کودک با حرفه والدین
کودک را با شغل و کار خود آشنا سازید. بیش از هزار سال است که اکثر کودکان از طریق فراگیری حرفه پدر و گاهی دیگراعضاء خانواده، وارد بازار کار شدهاند. اما در حال حاضر کودکان درک درستی از کار و شغل پدر و مادرشان ندارند. دقیقاً نمیدانند که آنها از چه طریقی چرخ زندگی را میچرخانند. در حالیکه شغل والدین، چنانچه به صورتی روشن به کودک تفهیم شود، میتواند در او ایجاد انگیزه نموده و برایش جنبه آموزشی داشته باشد.
زبان شناس معروفی میگوید که علاقه و کشش او به فراگیری رشتهاش زمانی پدید آمد که وی همراه پدر خود به محل کارش میرفت و او را در کارهایش یاری مینمود. میگوید: «در واقع من، همراه با فراگیری زبان، بزرگ شدم. زمانی که کودکی بیش نبودم به این رشته علاقه پیدا کردم و علت اصلی علاقهام این بود که پدرم در مورد زبان عبری قرون وسطی تحقیق میکرد و من غالباً گزارشهای او را مطالعه میکردم.»
به همین ترتیب مجسمهساز مشهور به یاد میآورد که چگونه از طریق تماشای ناپدریاش که یک آهنگر بود، انگیزهای خاص در وی ایجاد شد و سپس طرز کار و سبک خود را دنبال نمود.
پس، کودک خود را به محل کارتان ببرید و بگذارید او از نزدیک با کار شما آشنا شود. کارهایی را به او محول نمایید تا احساس کند که مفید واقع شده است. چنانچه میسر باشد، او را با خود به مأموریتهای اداری برده و درجلسات شرکت دهید. مقداری از کارهای اداری را به خانه آورده و او را مسئول انجام بخشی از آنها (قسمتهای سادهتر) نمایید. چنانچه هیچیک از این موارد میسر نباشد، کودک با مشاهده علاقهمندی و مجذوبیت پدر و مادر نسبت به کارهایشان، به طریقی مثبت برانگیخته خواهد شد.
شوق برای فراگیری
با شوق و علاقه مطالب را فراگیرید. فراگیری مسری است. اکثر افراد بر این باورند که آموختن با کوشش و زحمت زیاد توأم است. اما با نگاهی اجمالی به زندگی کودکان، در مییابیم که چگونه میتوان مطلبی را به آسانی فراگرفت و میبینیم که بیشتر آنها با شوق و ذوق به این مهم میپردازند.
متأسفانه چنانچه کودکی در خانهای پرورش یابد که افراد آن دچار (بیماری سختاندیشی) شده باشند، او نیز به همین عارضه مبتلا خواهد شد. تعصب را از خود دور نمایید، دائماً در جستوجوی تفریحات جدید باشید، با ولع تمام مطالعه کنید و هر روز تجربهای جدید بیابید و مهمتر اینکه کودک را در هیجانات خود سهیم کنید. به جرأت میتوان گفت که چه بسا این شوق و هیجان بیش از هر آموزش دیگری در بهینهسازی زندگی کودک تأثیر خواهد داشت.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید