درباره سردار دلها چه گفتند
به انتخاب غلامرضا غضنفری
حسین گنجی
مجتهد و مدرس حوزه
دلیل اینکه همه مردم دنیا برای سردار سلیمانی اشک ریختند و قلبشان سوخت و هنوز هم آرام نشدند این است که قلب عالم امکان حضرت بقیهالله الاعظم(عج) به درد آمد و اشک آن حضرت جاری شده و این مطلب بر کل عالم تأثیر میگذارد. ما هنوز سردار سلیمانی را نشناختیم او خدمت بزرگی به اهلبیت (علیهمالسلام) کرد و حرمهای ائمه اطهار (علیهمالسلام) را از شر دشمنان اهلبیت حفظ کرد.
حاج حسین یکتا
مسئول قرارگاه امام رضاییها
زمانی که همه خواب بودیم، سلیمانی به شهادت رسید. او بیدار و مراقب ما بود و همواره حواسش به ما بهخصوص جوانان بود. نامش قاسم به معنای تقسیمکننده بود یعنی غصه و غم مال او، شادی مال ما، بیخوابی مال او و خواب راحت برای ما، دور از خانه بودن مال او و راحت پیش خانواده بودن برای ما، تیر و ترکش، موشک و بمب برای او بود و هیئت رفتن برای ما بود... آمریکاییها تیر به عشق ما زدند، زیرا بعد از مقام معظم رهبری، محبوبترین و دلبرترین فرد حاجقاسم سلیمانی بود.
الیاس نادران
فعال سیاسی
حاجقاسم همانقدر که مظهر قدرت ملی بود، مظهر وحدت ملی هم بود. وقتی خون شهید همه را زیر پرچم شهادت جمع کرده چرا ما دنبال تفرقه باشیم؟ عزیزان انقلابیام! سیاسیون را به حال خود واگذارید. فقط گوشتان به دهان رهبری باشد. خون دل خوردن قطعاً از خون دادن سختتر است.
علی علیزاده
تحلیلگر سیاسی
آیا قابلتصور است آمریکا بالاترین فرمانده نظامی کره شمالی را چنین جنایتبار ترور کند؟ اگر لیبرالها هم به اسم برجام قدرت بازدارنده اتمی ایران را مفت نفروخته بودند، ترامپ هرگز جرئت چنین جنایتی نمیکرد. صریح بگویم همه مایی که برای برجام هورا کشیدیم، ازجمله خود من در قتل سردار شریکیم.
ابراهیم حاتمیکیا
کارگردان سینما
بارها با عطش او را در آغوش کشیدم و وقت جدایی خودم را تشنهتر دیدم. راستی چه خلعتی جز شهادت برای او زیبنده بود، ولی از محضر شهدا اجازه میخواهم بگویم «حاجقاسم سلیمانی» نامی است که هر پیشوند و پسوندی در کنار نامش اضافه جلوه میکند. حاجقاسم سلیمانی یعنی همه این القاب. یادش جاودانه باد.
محمود دولتآبادی
پیشکسوت ادبیات داستانی ایران
باری... ایران بار دیگر یکی از فرزندان شایسته خود را با دریغ تمام، از دست داد. شخصیتی که سدّی سترگ در برابر خونآشامان داعش برآورد و مرزهای کشور ما را از نکبت حضور آنان ایمن داشت. من نیز در اندوه عمیق از دست دادن آن انسانی که شخصاً دورادور دوست میداشتمش، سوگوارم.
محمد قوچانی
فعال سیاسی اصلاحطلب
گویی حاجقاسم فقط برای شهادت خوب بود! و البته خودش هم برای شهادت میکوشید چون اهل «سیاستبازی» و کاسبی سیاسی نبود. حاجقاسم اما چریک هم نبود. ژنرال چهارستارهای بود که بر هر دو هنر جنگ و صلح مسلط بود. چریک برای جنگ، جنگ میکند، اما حاجقاسم برای صلح، جنگ میکرد. برای پیروزی بر جنگ. او برای ایران میجنگید و برای ایمان و برای انسان و این هر سه در یک راه بودند. برای عمق راهبردی ایران دور از مرزهای میهن با دشمنان ایران جنگید تا ما همسایه داعش نشویم و در یکی از سخنرانیهایش گفت ما در سوریه برای انسان جنگیدیم؛ چه مسلمان، چه مسیحی، چه شیعه، چه سنی.
اردشیر زاهدی
وزیر امور خارجه حکومت پهلوی
قاسم سلیمانی یک سرباز وطنپرست بود. آنهایی که از کشورهای خارجی پول میگیرند تا علیه کشورشان کار کنند، مستحق بدترین فحش ایرانی هستند و آن اینکه «پستان مادرشان را گاز گرفتهاند»... ژنرال سلیمانی، شخصی بزرگ و سربازی شرافتمند بود که همه ملت ایران به ایشان احترام میگذاشتند. برخی از شخصیتها در دنیا وجود داشتند که افراد بزرگی بودند که نمیتوانستند به مردم دروغ بگویند و زندگی شرافتمندانه نیز داشتند و ژنرال قاسم سلیمانی از این افراد بزرگ بود.
مایکل مور
مستندساز آمریکایی
شگفتانگیز است. آیا یک ژنرال آمریکایی هست که میلیونها نفر از ما در تشییعجنازهاش شرکت کنیم؟ سگ دیوانه (لقب جیمز متیس)؟ کِلی؟ کالین پاول؟ ویلیام وستمورلند؟ آیا اصلاً کسی نام رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح را میداند؟ از تمام کسانی که به ما خدمت میکنند حمایت میکنیم اما آیا مانند این (تشییع پیکر شهید سلیمانی) به خیابانها میریزیم؟
رضا رشیدپور
مجری تلویزیون
ایشان (ترامپ) به اعتراف خودش فرمان ترور صادر کرده. من فیلمی را منتشر کردم که در آن فقط صدای شهید این ترور وجود داشت که به مردم سلام میکرد و خودش را سرباز مردم میخواند. برشی بود از برنامه «حالا خورشید» که در آن با سردار گفتوگو کرده بودم. اینستاگرام فیلم مذکور را به سرعت از صفحه من پاک کرد. حالا عکس فرمانده ترور را گذاشتهام. ببینیم حذف میکند؟
حمید ماهیصفت
طنزپرداز
چند روزی است مادرم در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستانی در اصفهان بستری است. روزی که پدرم فوت کرد، روی صحنه رفتم و مردم را خنداندم و این روزها که مادرم روی تخت بیمارستان است، با شنیدن خبر شهادت این سردار دلها، غم مادرم را فراموش کردم و برای نبودن این مرد بینالمللی امنیت گریه کردم و سوگوارم.
محمد خزاعی
دبیر جشنواره فیلم مقاومت
در زمان تولید «بهوقت شام»، حاجقاسم سلیمانی مسیر را برای ابراهیم حاتمیکیا هموار کرد تا بتواند در سوریه تحقیق کند. برای بچهها خیلی جالب بود سردار سلیمانی که بسیار در این منطقه و خیلی از کشورهای مختلف درباره ایشان بحث میکنند، چقدر آدم ساده و خودمانی و صمیمیای هستند و چه رابطه خوبی با اهالی فرهنگ و هنر دارند. حاجقاسم سلیمانی جزء افراد نظامیای بود که حوزه فرهنگ را بهخوبی میشناخت.
سید اکبر میرجعفری
شاعر و منتقد ادبی
حالا باید بیشتر دقت کرد. آیا کسی که در آتش زدن سفارت آمریکا در عراق، این شعار «سلیمانی قائدی» (سلیمانی فرمانده من است) را بر دیوار سفارت نوشت، دوست بود یا دشمن؟ دوست نادان بود یا دشمن دانا؟ در این لحظه، خوشحال است یا ناراحت؟ یا اصلاً و اساساً، الساعه فکر میکند که بین این شعار و شهادت سردار قاسم سلیمانی ارتباطی وجود دارد یا نه؟...
افشین علاء
شاعر و نویسنده
شهادت امیر سرافراز و محبوب ملت، شباهتی عجیب به شهادت اسطوره مجاهدت و فرزانگی، آیتالله سید محمد بهشتی داشت؛ چراکه تروریستهای موردحمایت دولت آمریکا زمانی آن عزیز را به شهادت رساندند که کشورمان درگیر بحرانهای داخلی و درگیریهای خیابانی بود اما با آن واقعه تلخ، صفوف این ملت به طرز عجیبی با هم متحد شدند و خشم و نفرت از آمریکا و تروریستهای وابسته به آن، در اعماق وجود ایرانیها ریشه دواند.
علیرضا قزوه
شاعر و نویسنده
چهارده سال قبل در سفر رهبری به کرمان، شبی با حضرت آقا در خانه شهدای کرمانی نشسته بودیم و من هم بهعنوان نویسنده آن سفر، همراه حضرت آقا بودم. یکی از جانبازان کرمانی که فامیل آن شهید بود به آقا میگفت من از شما شفاعت میخواهم و آقا با تواضع گفت من چیزی را که ندارم چگونه به شما بدهم. این شهدا میتوانند شفاعت کنند و بعد رو کرد به حاجقاسم سلیمانی و گفت ایشان هم از کسانی است که فردای قیامت میتواند شفاعت کند.
سجاد محمدزاده
بازیگر نوجوان فیلم سینمایی 23 نفر
شهید سلیمانی روز اول فیلمبرداری به همراه همان 23 نفر واقعی سر صحنه آمدند. من آن روزها شناخت زیادی از سردار نداشتم اما برخورد او آنقدر گرم و صمیمی بود که حس میکردم سالهاست او را میشناسم. با همه بچهها خوشوبش میکرد و دست میداد و روبوسی میکرد. به من که رسید با لهجه مشهدی، رو به بچهها پرسید: «ای بچه کجایه؟» یکی از بچهها با خنده گفت «بچه مِشَد». همه زدند زیر خنده. او هم نگاهی به چفیه روی شانهام انداخت و دو طرف شانهام را بوسید. آن روز کنار ما بچهها ناهار خورد و تمام آن ساعتها به خوشوبش و خنده و شوخی گذشت. به نظر من اصلاً اسم این فیلم باید 24 نفر میبود. 24 نفری که نفر اصلی آن قطعاً شهید قاسم سلیمانی است.
معصومه سپهری
نویسنده کتابهای «نورالدین پسر ایران» و «لشکر خوبان»
اولین خبر را دوستی از آنسوی دنیا گذاشت: متأسفم که روزتان با خبر شهادت شروع میشود! او در آمریکاست و قلبش اینجا بود اما مگر میتواند ابعاد حس امروز ما ایرانیها را بفهمد؟! مگر میشود میان هیاهوی کریسمس، صدای گریستن ملتی را بر قهرمانی بزرگ شنید؟ متأسفم برای کسانی که امروز میان ما نبودند و حس مشترک و بینظیر ما را نیافتند. امروز مثل عاشورا از صبح فقط گریستهام. گاهی که دیدم حال همسر جانبازم بدتر از من است، آرامَش کردهام. آخر، مرد مؤمن! این دیماه چه دارد که دل شما مردهای جبهه به آن گره خورده. دیماه؛ سالگرد کربلای 4 و کربلای 5، سالگرد شهادت یار عزیزت حاج احمد کاظمی.
داود میرباقری
کارگردان سریال سلمان فارسی
کویر، دامن گشوده است بر رایحهای که از راه میرسد از سوی غرب و بوی شهیدان را با خود میپراکند در همه سوی این کویر و حتی همینجا که ما هستیم ، گروه سلمان فارسی و در تکاپوی ساخت و پرداخت سریال زندگی آن رادمردی بزرگ و آزاده که روزی در تیسفون، نزدیک همانجایی که تو دیشب به آسمان پر کشیدی، او هم راه به بهشت آسمان گشود. ما اینجا در اندوه از دست دادن تو و در غربتِ نبودنت، با پرداختن به زندگی سلمان بزرگ، خود را روایتگر حیات درخشان همه سلمانهایی میدانیم که به حقیقت زمانه خویش دل بستند و در پای آن جان دادند.
امیرحسین شفیعی
مدیر تولید تئاتر حرفهای مرکز هنرهای نمایشی حوزه هنری
قدیما تو هر خونه یه داداش بزرگه بود، جورکش ریزودرشت اهل خونه؛ عصای دست پدر، کمکدست مادر، برای خواهر سنگصبور، بلاخواه برادر کوچیکه. تو وقتِ نداری، ته جیبشو میتکوند برای سفره خالی. تو وقتِ غم و غصه، مرهمی بود برای اهل خونه. کسی چپ به اون خونه و اهالیش نگاه میکرد، حسابش با داداش بزرگه بود. حالا داداش بزرگهرو از پشت خنجر زدند. یه پرچم سیاه سردر خونه آویزونه. به پهنای صورت، اشک میریزه آبجی کوچیکه. اون یکی داداشه دستشو گذاشته رو صورتش، هقهق عین زَنا گریه میکنه. آره، داداش بزرگه یه ملت رفته؛ همون که چشم و امیدمون بود؛ همون که تا صدای کسی رو سر خونمون بود، با اون قد رشید تو درگاهِ در بود؛ همون که از ترسش، دُزدا چهارتا محل اونورتر آمدوشد میکردند. حالا این خونه بیداداش شده. به روضهخون بگید برای اهل خونه، روضه عباس بخونه...
مجله آشنا، شماره 214، صفحات 29تا31
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید