حواستان هست؟
محدثهسادات طباطبایی
شاید سرجمع کلش سه ماه نشد، ولی برایم بهاندازه سه قرن گذشت. سهماهی که به علت کمردرد، حرکاتم خیلی محدود شد. دیگر نمیتوانستم مثل قدیم دولا شوم، خم شوم، سرپا بنشینم و کلاً خیلی کار کنم. توی این سه ماه اتفاقی افتاد که اگر نبود این روحیه که خودم را بزنم به بیخیالی شاید تحملش برایم خیلی سخت میشد؛ قسمتهای پایینی خانه یعنی از کمر من به پایین، کثیف و بههمریخته بود. مثلاً کابینتهای بالایی مرتب و تمیز بود ولی کابینتهای پائینی بههمریخته و نامرتب. تلویزیون و قاب عکس برق میزد ولی سرامیکها و زیر مبلها کثیف شده بودند و تارعنکبوت بسته بودند. من چون نمیتوانستم دولا شوم و به کمرم فشار میآمد به تمیز کردن سطحی بسنده میکردم تا وقتیکه کمرم بهتر شود. کمکم اوضاع کمرم بهتر شد، ولی انگار چشم من به این حجم از کثیفی و ریختوپاش عادت کرده بود. انگار قرار بود عنکبوتها گوشه قرنیزها جایشان خوش باشد و زیر کابینتها از خرتوپرتهایی که پایمان خورده بود به آنها و قل خورده بودند آن زیر، همانطور باقی بماند. اصلاً انگار دیگر دولا شدن برایم سخت شده بود. خب اینطور راحتتر بودم! چه کسی خم میشد تا آن پایینمایینها را ببیند؟ اصلاً مگر این سه ماه که نکردم و نشد، آسمان به زمین آمد؟!
بهار نزدیک بود. در تبوتاب خانهتکانی بودم. دیوارها را رنگ کرده بودیم و فرشها را شسته بودیم. ویرم گرفته بود زیر و روی خانه را برق بیندازم تا به قول ناصرالدینشاه همهچیزمان به همهچیزمان بیاید، ولی سرامیکها چنان کثیف شده بودند که باید با برس سیمی میسابیدمشان. آن زیرمیرها چه خبر بود؟ چقدر خاک، چقدر لک، چقدر چربی، چقدر تارعنکبوت...
*
مسئولان عزیزی که سختتان است دولا شوید. از آن پایینمایینها خبر دارید؟!
شلوغکاری
محسن شریعتپناه
با نهایت تأسف و تأثر خبری ناگوار را به اطلاع عموم میرسانم؛ چند صباحی است یک رفتار غلط به نام «شلوغکاری» در جامعه ما پدید آمده و همچنان هم در حال شیوع است. این بیماری فکری، پیر و جوان و زن و مرد نمیشناسد! وزیر و وکیل و دکتر و بیمار هم ندارد! همه و همه را درگیر کرده است؛ از خانه تا مدرسه، از حوزه تا دانشگاه و حتی تمام سازمانها و ادارات را. نقطه غمانگیز این داستان جایی است که آثار خطرناکش دامنگیرمان شده و بیشتر هم تهدیدمان میکند.
متخصصان، عوامل بروز این بیماری را تنبلی، بیحوصلگی، تربیتهای عروسکی، نازپروری، ناتوانی فکری و جسمانی و... میدانند. در این بیماری وقتی سخن از فرزندآوری میشود، خانم میگوید: ایبابا! بچه میخواهیم چهکار؟ بچهداری یعنی سربهداری! بچه، آدمرو از همه کارهاش عقب میاندازه! بچه اگر سالم باشه یه جور بدبختی داره، اگر هم مریض باشه که هزارجور! وقتی به آقاپسر میگوییم: چرا زن نمیگیری؟ شروع به شلوغکاری و پررنگ کردن مشکلات میکند و میگوید: تو این اوضاع اقتصادی مگه میشه زن گرفت؟! زن گرفتن همانا، شروع بدهی و بدبختی و بدبیاری همانا! میدونی قیمت سکه چنده؟ میدونی هزینه اولیه تشکیل زندگی چقدره؟ در این بیماری اجتماعی وقتی بچهها به پدرشان میگویند: بابا میشه بریم مسافرت؟ پاسخ میشنوند: نه، جادهها شلوغه، هوا گرمه، اسکان هم گیر نمیاد، تازه غذای خوب هم پیدا نمیشه و...؛ و اینها بخشی از گفتوشنودهای روزمره ماست.
حقیقت امر این است که احتیاط کردن و سنجیدن جوانب کار تا وقتی که مانع انجام یک کار صحیح نشود، پسندیده است، اما از یک جایی به بعد سد حرکت و پیشرفت انسان میشود و پیامدش روی زمین ماندن کارها و حضور گسترده مشکلات اجتماعی، خانوادگی و تربیتی است. هیچوقت از خودمان پرسیدهایم چرا اینقدر پرستار کودک داریم؟ چرا اینقدر مهدکودکها زیاد شده، سن ازدواج دختر و پسر بالا رفته، مسئولیتپذیریها پایین آمده و...، غیر از مشکلات بیرونی که همیشه بوده و همیشه هم هست، تاکنون سهم شلوغکاری خودمان را بررسی کردهایم؟
یادداشت مهمان
شما اسیری ندیدی!
اسماعیل یکتایی لنگرودی (آزاده جنگ تحمیلی)
خانم ترانه علیدوستی (بازیگر) گفته است «ما سالهاست که اسیریم و...» بعدش هم عدهای آشوبگر و سلبریتی به بهانه خونخواهی شهدای هواپیمای اکراینی شعار دادند «سپاهی حیا کن، مملکتو رها کن!»
با خودم گفتم کاش این قبیله بیقبله یک عاقلی جلودارشان بود تا به آنها میگفت: شعار هم میخواهید بدهید، شعاری بدهید که به نفع امنیت و جان و مال و ناموستان باشد. نمیدانم آیا شما از جنایت اسپایکر چیزی میدانید، یا خیر؟! جنایتی که داعش ۱۸۰۰ جوان مسلمان زیر بیست سالِ پایگاه هوایی اسپایکر عراق را کنار دجله قتلعام کرد، بهطوریکه تا یک هفته از دجله، خون جاری بود. آیا ندیدید چگونه آن خونآشام داعشی، قلب مسلمان بیگناهی را بیرحمانه جلوی دوربینها از سینهاش درآورد، به دندان گرفت و جوید؟ فراموش کردهاید داعش چگونه خلبان اردنی، معاذ الکساسبه را در قفسی فلزی زندهزنده در آتش سوزاند و عدهای را در نقطه دیگری داخل قفسی فلزی گذاشت و داخل استخر انداخت تا از خفه شدنشان لذت ببرد.
اگر کمی، فقط کمی عقل داشتید، این حرف را نمیزدید. اگر سپاه، مملکت را رها میکرد، مهنازها و ترانهها و هدیهها... در جهاد نکاح داعش در میان مردانی با قیافههای کریه و غیرقابلتحمل، همانند زنان ایزدی موصل دستبهدست میشدند و سپس در بازار نینوا به فروش میرفتند.
خانم ترانه علیدوستی! تو که اسیری ندیدی! لابد سخنان «شمیمهبیگم» دانشآموزی را هم که از لندن به داعش پیوست، نشنیدی که گفت «سرهای بریده زیادی را در سطلهای زباله دیدم.» و کاش میدانستی آنها که قبر صحابه رسول خدا(ص) حجربن عدی را نبشقبر کردند، اگر پایشان به سرزمین عزیزمان ایران باز میشد، اثری از تختجمشید و مقبره کورش و... باقی نمیگذاشتند.
خانم ترانه علیدوستی شما اسیری ندیدی!
نیمه دوم
فاطمهسادات نمازی
«خدای متعال به اخلاص بندگان مخلصش برکت میدهد. کار، برکت پیدا میکند، رشد و نمو پیدا میکند، کار به نحوی میشود که اثر آن به همه میرسد. برکات آن در میان مردم باقی میماند، این ناشی از اخلاص است.» (امام خامنهای)
حضرت آقا در نمازجمعه تاریخساز خود، یکی از دلایل مهم نفوذ حاجقاسم را در قلوب عامه مؤمنین «اخلاص» دانستند. شخصی از امام صادق(ع) پرسید: وقتی کسی از من تعریف میکند و خوشم میآید، این یعنی اخلاص ندارم؟ حضرت پاسخ دادند: این طبیعی است که آدمیزاد دوست دارد از او به نیکی یاد شود، اما بیاخلاص آن است که اعمال خود را برای خوش آمدن مردم انجام دهد. اخلاص یعنی فقط برای خدا. وقتی ته دلت هنوز امید داری که فلانی هست، فلانی کارمان را میبیند و ممکن است کمک کند، از فلانجا هم قرار است خبر بدهند؛ یعنی هنوز کامل از غیر، قطع نشدهای. هنوز کامل برای خدا نشدهای. جایی که اخلاص باشد، خیالت راحت است، تو کارت را میکنی خدا هم کارش را؛ «و من یتوکل علی الله فهو حسبه» وقتی ته حسابت را نگه میداری و خیال میکنی اولویت با آن چیزی است که عقلت حکم میکند؛ آینده فرزندانت، روز مبادا، پیشرفت مادی خودت، اینها مهمتر از کار دین، تولید و جهاد است، یعنی هنوز همهچیزت کف دستت نیست. حاج قاسم، مالش، آبرویش، توانش و جانش کف دستش بود.
هرجا حتی اندکی دریغ داری بدان به همان میزان مخلص نشدهای، وقتی بعد از شکستها، ناکامیها، بهظاهر بنبستها، ته دلت سرد میشود، سست میشوی، خدا را ندیدهای. هرچه عملهای مخلصانه ما بیشتر شود، اخلاصمان هم مستحکمتر میشود و اثراتش گستردهتر.
من حالا حس میکنم زندگی ما به دو بخش تقسیم شده است؛ قبل از حاجقاسم و بعد از حاجقاسم. تازه حالا فهمیدهایم چه باید باشیم. ما این نیمهدوم را باقوت و مخلصانه شروع میکنیم.
شما خجالت نمیکشید؟
حمید وحیدیان
خیلی خجالت کشیدم. از دیشب حتی یکلحظه هم از فکرش بیرون نیامدهام. اول فکر کردم بوی زباله است، اما نزدیک که شدم دیدم بو از لباسهای این بنده خداست. کمرش خم بود و موی سروصورتش کاملاً سفید. جلو که رفتم تا به او کمک کنم، سرش را از داخل سطل زباله بیرون آورد و خواست کمر راست کند که دیدم کمرش خمیده است. پیرمرد باصفایی بود. اصلاً از اوضاع اقتصادی گله نکرد. پول را که دستش دادم خیلی تشکر کرد و دعا. حالا صورت چروکیده پیرمرد از دیشب از ذهنم پاک نشده است.
*
داخل مغازه تا چشم کار میکرد جنسها و برندهای کرهای و ژاپنی بود. فروشنده هم با آب وتاب مشغول بود به برشمردن مزیتهای این کالاها. رفته بودم یک تلویزیون بخرم. چند بار دهانم را پر کردم که بپرسم تلویزیون الایدی صنام دارید؟ که خجالت کشیدم. آمدم بیرون و رفتم مغازه بعدی. وضعیت مشابهی بود؛ مغازه سوم و چهارم هم. داشتم از خرید جنس ایرانی پشیمان میشدم که صورت چروکیده پیرمرد جلوی چشمم آمد. اینبار صدایم را صاف کردم و پرسیدم: تلویزیون الایدی صنام دارید؟ با سؤال من، چند تا از مشتریها شروع کردند به پچپچ کردن. آن مغازه نداشت، اما نشانی داد به ده تا مغازه پایینتر. حس خیلی خوبی بود وقتی به سمت آن فروشگاه میرفتم. این که به سهم خود نقشی در اشتغال هموطنانم داشتم. اگر من و امثال من سهممان را ندهیم، وضعیت امروز پیرمرد میتواند عاقبت فرزندان خودمان باشد. از یاد نبریم که ما سالانه پنج میلیارد دلار لوازمخانگی خارجی میخریم.
بيماري احمدك
محمدحسین قديري
خدا رحمت كند همه اموات شما را. مادربزرگم خيلي خوشصحبت و بزمآرای محفل خانوادگي بود. مثلي ميزد و میگفت «احمدك نه دردي داشت نه بيماري، يه جوالدوز به خودش ميزد و ميناليد!»
اين روزها ديد و بازدید زياد است. منزل دوستان و اقوام كه میرویم همه مینالند از تورم و مشكلات اقتصادي. بنده هم در این جامعه زندگی میکنم و تورم را میفهمم و میدانم، ولی باز هم میدانم که ما خودمان خيلي از مشكلات را ساختهایم؛ بتهايي ميتراشيم و خودمان نزدش گريه میکنیم! وقتي هزینهها سنگين است چه لزومي دارد در پذيرايي از مهمان زير بار تكلف و تجملات برویم؟ دراینباره معمولاً مردها کمتقصیرترند و عموماً این خانمهای بزرگوار هستند که گاه با اصرار و همراهی فرزندان، تكلفات و تجملات را به مدير اقتصادي منزل يعني مرد مظلوم تحميل ميكنند!
صحبت از آداب مهمان و مهمانداری شد، یادم به این روایت افتاد که: روزی فردی امیرالمومنین(ع) را به میهمانی دعوت کرد. امام، مشروط پذیرفتند و فرمودند: به سه شرط میآیم. اگر قول دهی که رعایت کنی دعوتت را میپذیرم. مرد گفت آن سه شرط چیست؟ حضرت فرمودند: شرط اول آنکه چیزی از بیرون منزل برای من تهیه نکنی. دوم: از آنچه در منزل هست چیزی را از من دریغ نکنی، و سوم: آنکه زن و بچهات را به رنج و سختی نیندازی.*
این سخن حکیمانه و این قانون ساده مهمانداری چرا در زندگی ما نیست؟
* عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 225.
مجله آشنا، شماره 214، صفحات 20 تا 23
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید