آیات صریح قرآن مبین این است که سرشت و طبیعت مخلوقات در این جهان همسرگیری و ازدواج است نه تنهایی و تنها زیستن. منشأ هستی انسان این است که خداوند آدم و سپس از همان جنس حوا را آفرید، تا همسرگیری همراه با وجود یافتن و هستی انسان شروع شود. خداوند متعال فرموده است: «خداوند شما را از یک نفس آفرید و از آن همسر او را خلق کرد» . (1)
ازدواج بدین طریق جاری و همه عناصر هستی از انسان و حیوان تا گیاه و دیگر چیزهایی که نمی دانیم در برگرفت. خداوند بزرگ می فرماید: «از هر چیزی جفت آفریدیم باشد که به خود آیید» . (2) و «منزه است خدایی که همه جفتها را چه آنچه از زمین می روید یا از (جنس) خودتان و چه آنچه نمی دانند، آفرید» (3).هنگامی که قوم نوح نسبت به دعوت پیامبرشان نافرمانی کردند، سنت و فرمان الهی بر آن قرار گرفت که طوفان آنان را در خود فرو برد، نوح از پروردگار خود دستور یافت که در کشتی از هر چیز، جفتی را برگیرد خداوند متعال می فرماید: «پس در کشتی از هر چیز، جفتی قرار داده» (4).
بیشتر محققان از این جا درمی یابند که همسرگیری، یک سنت دقیق هستی و در سطحی وسیع جایگاه خود را در اجزای هستی یافته، و هر نوع از موجودات را به دو نوع تقسیم نموده است و در هر نوعی با سری مغایر با نوع دیگر تجلی نموده است. این سنت الهی نتیجه خود را جز وقتی که این دو سر خلقت با یکدیگر در آمیزند، نمی دهد، و بدون این آمیزش، این سنت الهی تعطیل می شود و پیوسته این جذبه ازلی، هر فرد از افراد این دو جنس را به دیدار دیگری می خواند . (5)
هدفهای ازدواج با این سرشت هماهنگ بوده و این هدفها در مورد مرد، نیاز او را به زن و در مورد زن، نیاز او را به مرد تکمیل می سازد، تا همان همسرگیری که بدان اشاره نمودیم انجام گیرد. و این مؤید این نظر آیه کریمه ای است که بطور دقیق و روشن موضوع را توضیح می دهد. خداوند بزرگ می فرماید: «و از نشانه های خداوند این است که برای شما از جنس خودتان همسرانی بیافرید تا بدانها آرامش گیرید و بین شما دوستی و شفقت قرارداد» (6). این آیه روشن می کند که هر یک از زن و شوهر، آرامش و قرار را در وجود دیگری یافته، و ازدواج به دوستی و مهربانی و گذشت از یکدیگر منجر می شود.
اگر آنچه روان شناسان می گویند درست باشد، دختر بیشتر به پدر و پسر بیشتر به مادر علاقه مند است، زیرا به طور طبیعی تمایل جنس نر به ماده و جنس ماده به نر بیشتر است و ازدواج مشروع این تمایل را با پیوندهای قوی و عمیق تحقق می بخشد، پیوندی که این آیه کریمه به توضیح آن پرداخته و می فرماید: «زنان برای شما همچون لباس و شما برای آنان این چنین اید» (7).
حب بقاء، عالیترین هدفی است که ازدواج موجب تحقق آن می شود، چه این که انسان با علاقه اش به زندگی هر چه طولانیتر، می داند که به طور طبیعی در معرض فنا و نابودی است لذا می کوشد بقای خود را از طریق فرزندان و نوادگانش که در حقیقت ادامه وجود او محسوب می شوند، تأمین کند. و با تحقق بخشیدن به این هدف، هستی، همیشه در آبادانی و عمران خواهد بود، خداوند تعالی می فرماید: «خداوند برای شما از جنس خودتان همسرانی قرارداد و از همسران تان، پسران و نوادگانی برای شما بیافرید» (8).
یکی از هدفهای ازدواج به جای گذاشتن فرزندان است، فرزندان بهره ای از زندگی اند که قرآن کریم آن را با دقیق ترین شکل به تصویر کشیده و می فرماید: «مال و پسران زینت زندگی دنیایند» . (9)
و در جایی دیگر می فرماید: «پروردگارا بما از همسران و فرزندان و دودمانمان، نور چشمانی عنایت کن» (10).
پیغمبر (ص) فرزندان صالح را از بهترین چیزهایی که پدر بجای می گذارد محسوب کرده، می فرماید : «آن گاه که آدمی می میرد، عمل و کردار او در دنیا به جز از سه چیز قطع می شود، علمی که از آن سود برده شود، صدقه جاریه (انفاق همیشه پایدار) و فرزند صالحی که برای او دعا کند.»
تشکیل خانواده با ازدواج آغاز می شود و با تشکیل خانواده، مرد مسئولیتهای وسیعتر و دقیقتری را می پذیرد. محققان معتقدند ازدواج و فرزندان، تمرین تحمل مسؤولیتها و گامی برای پذیرفتن پیامدهای وسیعتر آن در مقابل کشور و بلکه انسانیت است، بنابراین، مرد دارای خانواده نسبت به حفظ کشورش علاقه مندتر است، زیرا ریشه های عمیقی در وطنش دارد. بر عکس، مردی که خانواده و فرزندی ندارد دارای احساس عمیقی در پذیرش مسؤولیت نسبت به کشور خود و انسانیت نمی باشد.
هنگامی که فرانسه در جنگ دوم جهانی، مغلوب آلمان شد، «پتیان» (11) در میان مردم کشورش فریاد زد: «آیا شما فرزند نمی خواهید؟ آیا زندگی خانوادگی را ترک کرده و به دنبال شهوت رفته اید، و آن را در هر جایی جستجو می کنید، توجه کنید که شهوت به چه سرنوشتی شما را سوق داده است؟!» .
با این وصف پاره ای از مردم ازدواج را وسیله ارضای تمایلات جنسی می دانند و چه بسا دیگر هدفهای ازدواج را به فراموشی سپرده اند و گاهی مردم را به این که کارهایشان حیوانی است وصف می کنند، ولی ما می گوییم این وصف برای آنها رسا و بجا نیست، زیرا حیوانات هم در بیشتر موارد برای تکثیر نسل و نه صرفا لذت جویی به این امر مبادرت می ورزند. بنابراین کسانی که ازدواج را فقط برای اجابت میل جنسی می دانند، به درجه ای پایینتر از حیوان سقوط کرده اند عده ای دیگر که آن را یک هدف می دانند، گمراه ترند. آنان به تمایل جنسی به عنوان تنها هدف اصلی توجه می نمایند و برای به دست آوردن آن به طریقی که آن را آسانتر و سهلتر از ازدواج می دانند اقدام می کنند، آنها نمی دانند ره به کجا می برند، در این جا و آن جا لذت مورد نظر خود را می جویند، و پس از برآوردن خواست شهوانی شان بار نومیدی و تباهی را به دوش می کشند. آنان نمونه هایی هستند که سزاوار است به نفع خود فرد و جامعه از بین روند. لذا شایسته است انسان برای رسیدن به مقاصد زیادی که به آنها اشاره کردیم ازدواج کند تا از لذت مداومتر و طولانیتری برخوردار گردد، نه لذتی که به لحظات رابطه جنسی محدود می شود. پرسش ما از این گروه این است: وقتی که نیروی جنسی ضعیف شده یا از بین برود چه حالی خواهند داشت؟ آنها جوابی ندارند جز این که بگویند: تنهایی و تباهی ... شخصی را می شناسم که از ازدواج بخاطر قبول مسؤولیت در برابر خواهرانی که پدر برایش بجا گذاشته روی گردانده است، اوقات بیکاریش را با رفتن به باشگاهها و مسافرتها پر کرده و پیوسته دوستان عاقلش سر او فریاد می کشیدند: برای وقت پیری ات ازدواج کن، این شخص همیشه مردد و دو دل بود اما خیلی زود خواهران با رفتن به خانه بخت او را تنها گذاشتند . بالا رفتن سن، علت دیگری بود که او را از ادامه خوشیها و مسافرتهایش بازداشت و چنین شد که یک روز یا دو روز می گذشت، ولی از خانه بیرون نرفته و کسی در خانه او را نمی زد .
بهتر است کمی بیشتر در باره لذت جنسی صحبت کنیم، لذتی که همراه با نوع انسان است. برخی از دانشمندان آن را نیرنگ طبیعت نسبت به جنس مذکر و مؤنث می دانند، زیرا فرزند، بزرگترین مسؤولیتی است که پدر و مادر آن را به دوش می کشند و بارداری و تولد و تربیت، بارسنگینی است که پدر و مادر آنها را متحمل می گردند. قرآن کریم به این سختیها اشاره کرده، می فرماید : «انسان را به احسان نسبت به پدر و مادر سفارش کردیم، (زیرا) مادرش او را با زحمت حمل و با سختی وضع نمود در حالی که مدت بارداری و شیرخوارگی او سی ماه است.» (12)
در آیه دیگری می فرماید: «مادرش او را با رنج و ضعف حمل و در مدت شیرخوارگی او که دو سال است زحمت او را پذیرفت» (13) و چه بسیار از مردم که به قصد فرار از این زحمات از ازدواج امتناع می ورزند، لذا طبیعت نیرنگ خود را به کار می برد همانند کاری که شکوفه انجام می دهد و زنبور عسل را به منظور عمل لقاح به سوی خود جذب می کند. این نیرنگ این بار در همان لذتی است که همراه با عمل جنسی است بدین جهت شایسته است انسان در این نیرنگ زیاده روی نکرده، آن را هدف قرار ندهد، زیرا حقیقتا هدف نیست.
ضمن آن که غریزه جنسی را می توان نادیده گرفت این غریزه در انسان و حیوان موجود است حیوان به صورت نامنظم خواست آن را بر می آورد بشر نخستین نیز این خواست را به همین شکل اجابت می کرد، ملت عرب و دیگر ملتها با عمل اشتراک در زن و یا تعدد شوهران اگر بشود آنها را شوهران بنامیم آشنا بوده اند. در این روزگار هر نوع روابط جنسی را مجاز و آزاد می دانست و پرواضح است که این کار نابسامانیهای بسیاری را در جامعه ایجاد می کرد و در نهایت، زن، که جاذبیت خود را از دست داده، تباه و معطل به سبب این زندگی احمقانه باقی می ماند، بچه ای که نتیجه این روابط بود نیز به همین وضع رها می شد و پدری نداشت تا مسؤولیت او را به دوش گیرد. و همه ادیان موضوع ازدواج را برای نظم بخشیدن به این غریزه به صورت قانونی، و رساندن انسان به درجه و مرتبه ای که شایسته اوست، مطرح کرده اند، خداوند تعالی می فرماید: «براستی که ما بنی آدم را عزت و کرامت بخشیدیم» (14) بی شک جزئی از کرامت انسان این است که خداوند او را از درجه حیوانی و از حدود زندگی بدوی و ابتدایی که به زندگی حیوانات نزدیکتر است ارتقاء بخشد، ما در کتاب «اسلام» از مجموعه «مقایسه ادیان» یادآور شده ایم که دوری جستن از ازدواج در غرب و بسنده کردن به روابط جنسی بدون ازدواج رجعتی به زندگی بدوی و به وجود آورنده مصیبتی است که خانواده و نسل بعد را مورد تهدید قرار می دهد. از روابط نامشروع و آنچه آن را (مادر دوشیزه) یا شوهر نکرده می نامند، هزاران فرزند به وجود آمده که پدری برای خود نمی شناسند. آمارهای رسمی بیانگر این نکته اند که در میان هر نه کودک متولد شده در لندن، در 1960 یک کودک متعلق به مادری است که ازدواج نکرده است و این عددی بس بزرگ است. این آمارها نشان می دهند تعداد این گونه متولدین در لندن و در همان سال 57368 کودک است. (15)
از این جا روشن می شود ازدواج همان گونه که برای فرد لازم است برای جامعه نیز یک ضرورت است.
این موضوع ما را وا می دارد، مدعی شویم: اگر انسان به ازدواج نیازمند و قادر به تشکیل خانواده باشد، این امر یک تکلیف واجب است. خداوند متعال می فرماید: «افراد بی همسر و بندگان و کنیزان صالح خود را تزویج کنید» (16). قرطبی این آیه را اینچنین تفسیر کرده، می گوید: «کسانی از خود را که همسری ندارند همسر دهید زیرا این راه حفظ پاکدامنی است.» (17)
اما اگر مرد مسلمانی قادر به هزینه های ازدواج نبوده و تمایلات جنسی او شعله ور گردد، پیامبر (ص) علاج او را برای متوقف ساختن این میل و سرکوب نکردن آن، چنین بیان می فرمایند : «ای جوانان هر یک از شما که توانایی تهیه خانه و زندگی دارد باید ازدواج نماید و هر کسی این توانایی را ندارد، پس بر اوست که روزه بگیرد، زیرا روزه درمان و جلوگیر اوست» ولی شخصی که قادر به ازدواج و بدان نیازمند بوده و ازدواج نکند گناهکار و عاصی است، آن حضرت می فرماید: «هر که را تمکن ازدواج باشد و ازدواج نکند از من نیست» همچنین می فرمایند اگر مسلمانی از خود، نسبت به تحمل مشقت و سختی مطمئن باشد، ازدواج بر او واجب نیست، بلکه بنا به مقتضای حال، نظیر میل یا عدم آن و فقر و غنایش ازدواج برای او مستحب یا مباح است (18).
در اسلام روی گرداندن از ازدواج به عنوان جلوه ای از جلوه های تقرب به خدا و پرهیزکاری محسوب نشده است، چه این که پیامبر (ص) فرموده اند: «در دین من ترک زنان و نخوردن گوشت و گوشه نشینی (زندگی در صومعه) وجود ندارد» .
این موضوع حقیقت دارد که گروهی نزد همسران پیامبر (ص) آمده تا از طریق آنان از انواع عبادتهایی که پیامبر (ص) انجام می دهد اطلاع پیدا کنند و دلیلی را که خداوند به سبب آن گناهان گذشته و آینده آن حضرت را بخشیده است، بدانند. نقل شده است آنها در ابتدا شروع به اظهار آمادگی خود برای چشم پوشی از لذتهای زندگی کرده و گمان می کردند این کار آنان را به خداوند نزدیک و مقرب خواهد ساخت. یکی از آنان گفت: من هرگز گوشت نمی خورم، دیگری گفت من هرگز با زنان ازدواج نمی کنم سومی گفت من شبها را به عبادت و بیداری می گذرانم و به رختخواب نمی روم. هنگامی که پیامبر (ص) از این امر مطلع شد، به طرف ایشان رفت و فریاد برآورد: چه شده است که مردمی چنین و چنان می گویند، به خدا قسم من از شما نسبت به خداوند ترسانتر و پرهیزکارترم. اما من روزه می گیرم، افطار می کنم، شبها عبادت می کنم، می خوابم، گوشت می خورم و با زنان ازدواج می کنم پس هر که سنت مرا ترک گوید، از من نیست .
بدین ترتیب ملاحظه می شود اسلام از مسیحیت بسیار فاصله دارد. چه این که مسیحیت پیروانش را به ترک ازدواج واداشته و جز به هنگام ترس از ارتکاب زنا، آن را جایز نمی داند متی به نقل از عیسی (ع) می گوید: (اهل ایمان) خواجگانی هستند که از مادر این چنین متولد شده اند و خواجگانی که مردم آنان را عقیم کرده اند و خواجگانی که خویش را برای رسیدن به ملکوت آسمانها عقیم کرده اند، هر کس بتواند بپذیرد باید بپذیرد. (19) و پولس در شرح این نکته می گوید: برای مرد پسندیده آن است که به زنی دست نزند اما به جهت دوری از زنا باید که هر مردی زنی... داشته باشد و هر زنی شوهری...» . و در جای دیگر می خوانیم: «من به مردان و زنان مجرد می گویم تجرد برایشان خوب است، اگر مانند من خوددار باشند، ولی اگر نتوانند مانع خود شوند باید که ازدواج کنند زیرا ازدواج بهتر از سوختن در آتش بسبب زنا است» (20).
به تأثیر از همین تعلیمات، مجمع «الویرا»«~ (ELVIRA) ~»در اسپانیا، در قرن چهارم میلادی بیانیه ای صادر و در آن ازدواج و هرگونه ارضاء میل جنسی را برای ارباب کلیسا تحریم کرد و در اواخر قرن یازدهم پاپ گریگوری هفتم، دستور لزوم مجرد ماندن و تحریم ازدواج برای همه کشیشان و راهبان از بزرگ تا کوچک را صادر کرد، تا مبادا «صفات روحانی آنان با روابط جنسی آلوده شود» . این بیانیه در آغاز و در بسیاری از مناطق مسیحی نشین با برخورد شدیدی مواجه شد ولی هنوز قرن سیزدهم به پایان نرسیده بود که به صورت یک قانون مسلم در کلیسای کاتولیک درآمد، و در مورد همه کشیشان و راهبان مرد و زن لازم الاجرا دانسته شد (21).
پی نوشت ها:
1 ترجمه سوره نساء آیه اول.
2 ترجمه سوره ذاریات، آیه .49
3 ترجمه سوره یس، آیه .36
4 ترجمه سوره مؤمنون، آیه .27
5 به منهاج الاسلام فی الزواج و الطلاق تألیف استاد البهی الخولی، ص 10 مراجعه نمایید .
6 ترجمه سوره روم، آیه .21
7 ترجمه سوره بقره، آیه .187
8 ترجمه سوره نحل، آیه .72
9 ترجمه سوره کهف، آیه .46
10 ترجمه سوره فرقان، آیه .74
11 فیلیپ پتیان (1856 1951) از برجسته ترین فرماندهان فرانسه در جنگ جهانی دوم بویژه نبرد فردون می باشد.
12 ترجمه سوره احقاف، آیه .15
13 ترجمه سوره لقمان، آیه .14
14 ترجمه سوره اسراء، آیه .70
15 کتاب اسلام (چاپ چهارم)، ص .220
16 ترجمه سوره نور، آیه .32
17 تفسیر قرطبی ذیل همین آیه مبارکه.
18 ابن رشد، بدایة المجتهد و نهایة المقتصد، ج 2، ص .3
19 متی 19: .12
20 کورنئوس الاول 177: 2 و 8 .9
21 مؤلف همین کتاب، المسیحیة (چاپ چهارم)، ص .126
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید