اکثر کودکان با طرح سوالاتی غیر منتظره درباره ی خدا موجب شگفتی بزرگسالان می شوند.خدا کیست؟ خدا کجا زندگی می کند؟خدا را که آفرید؟…
در واقع کودکان با ذهنی کنجکاو زاده می شوند و می خواهند هر چیز این جهان را دریابند.تفسیر فردی هر کس از خدا در طول زندگی وی دچار تغییر و تکامل می شود.پاسخ های شما به سؤالات فرزندتان معمولاً با درک و تفسیر فردی شما از خداوند ارتباط نزدیکی دارد.انسان از طریق نیاز ها و سؤالاتی که دارد با جهان پیرامون خود ارتباط برقرار می کند. چه، کجا،چگونه و چرا اولین لغاتی هستند که کودکان فرا می گیرند.تمام والدینی که فرزندانی 4 تا 5 ساله دارند،به خوبی از این امر آگاهند.هنگامی که با فرزندتان درباره خدا سخن می گویید و راز خدا و خلقت را برای او آشکار می سازید ،راه های ساده ای وجود دارد که به شما کمک می کند پاسخ هایی بسیار ساده و قابل فهم به آنها بدهید.
سولات کودکان را جدی بگیرید و قبل از پاسخ دادن به آنها، مدتی درباره شان فکر کنید. در ضمن زمان مناسبی را برای پاسخ دادن به آنها انتخاب کنید.
گاهی طرح سؤال از جانب فرزندتان برای رسیدن به جوابی مشخص نیست بلکه در واقع به منظور جلب توجه والدین بوده و یا دلایل دیگری دارد.شما بهتر از هر کسی قادرید انگیزه سؤال کردن فرزندتان را درک کنید .در این گونه مواقع،سؤال فرزندتان را جدی بگیرید تا دریابد به اواهمیت می دهید.
صادقانه به فرزندتان بگویید که پاسخ همه سؤالات را نمی دانید.
در سنین نوجوانی ممکن است فرزندتان مایل نباشد سؤالات خود را با شما مطرح کند.در چنین شرایطی بهتر است او را راهنمایی کنید تا سؤالاتش را با شخصی مورد اطمینان مطرح کند.
فرزند خود را تشویق کنید تا برای یادگیری بیشتر درباره خدا با شما گفتگو کند. برای پاسخ به سؤالات او از مثال استفاده کنید. به فرزندتان بگویید “من نمی دانم خدا چقدر بزرگ است ولی می دانم که هیچ چیز در این عالم،بزرگتر،قوی تر وبهتر از او نیست.خدا عظیم تر از آفتاب است، بزرگتر از خانه،وسیع تر از آسمانها،او بندگان خود را دوست دارد”
والدین در اغلب موارد برای توضیح دادن مفهوم خدا،از لغاتی استفاده می کنند که برای فرزندشان نا مفهوم است.برای اینکه بتوانید پاسخگوی سؤالات فرزندتان درباره خدا باشید،پاسخی به فرزندتان بدهید که با نیازهای کنونی فرزندتان ارتباط داشته باشد.برای این کار باید به دو نکته توجه کنید:
– سطح بلوغ فرزندتان چقدر است؟ او چه لغاتی را درک می کند؟
– فرزند شما چه نیاز های ویژه ای دارد؟
ما معمولاً مجهولات و پدیده های جدید را با دانسته های گذشته خود مقایسه می کنیم تا آنها را درک کنیم.با استفاده از این روش،به فرزند خود بگویید “قوی ترین کسی که می شناسی کیست؟ خدا از او هم قوی تر است” خدا بیشتر از پدر و مادرت مراقب توست. برای اینکه بتوانید به سوال “خدا کیست؟” فرزندتان پاسخ دهید ابتدا از او بپرسید “نظر خودت چیست؟”. امکان دارد فرزندتان بخواهد خدا را بر اساس نیاز های کنونی خود، در مکان و جایگاهی ویژه تصور کند.دامنه این نیازها اگر چه بسیار وسیع است،اما می تواند شامل یکی از موارد زیر باشد:
-اگر او درباره ی ارتباط خدا با خودش فکر می کند، به او بگویید “خدا نزدیک و در کنار ماست،او ما را می بیند ،سخنان ما را می شنود و از طریق تمام چیزهای اطرافمان با ما ارتباط برقرار می کند.”
– اگر او درباره ی جایگاه خدا در عالم هستی می اندیشد به او بگویید “خدا همه جا حاضر است،او نزد ما حضور دارد اما در عین حال در سراسر جهان و حتی در ستارگان دور دست نیز حضور دارد.”
– اگر درباره ی منشا خوبی ها و شادی ها می اندیشد،می توانید به او بگویید “منشا خوبی ها در بهشت است و بهشت جایگاه خداوند است.”
-اگر دغدغه فکری او اینست که آیا خدا از ناراحتی ها، ترس و عصبانیت آگاه است یا خیر، به او بگویید “خدا از مشکلات تو آگاه است و در برطرف کردن آنها به تو کمک می کند.”
کودک ممکن است مرتکب عمل خطایی شده باشد و از خود بپرسد ” آیا خدا مرا دیده است؟”
ممکن است با دسترسی به کیف پول مادرش، وسوسه شود برای خرید شکلات مقداری پول از درون آن بردارد. از آنجا که او این کار را بدون اجازه انجام داده است، دچار وحشت می شود.او نزد خود فکر می کند که اگر چه مادرش از کار او خبر ندارد اما خداوند که در همه جا حضور دارد، حتماً او را دیده است و ممکن است تصور کند خدا به مادرش خواهد گفت که او چه کار بدی کرده است.احساس حضور خدا، باعث تقویت وجدان کودکان می شود تا حدی که حتی در نبود والدین خود به آنها احترام می گذارند و درمورد تصمیم هایی که می گیرند، بیندیشند. از سوی دیگر این احساس ممکن است باعث شود که کودک همیشه خود را تحت نظارت بداند و از این بابت مضطرب و نگران باشد.در این صورت، به فرزندتان توضیح دهید که این گونه بینا و شنوا بودن خداوند او را از هر موجود دیگری متمایز و برتر می کند. به کودک بگویید که این توانایی و قدرت خداوند چیز بسیار خوبی است چون در هر کجا و در هر حالی که باشیم، می تواند به ما کمک کند.
اگر فرزندتان پرسید من از کجا آمده ام، با گفتن یک داستان به او پاسخ دهید. داستان خود را متناسب با سن کودک و سطح سؤالات او تنظیم کنید. درباره ی نکته ای که می خواهید به فرزندتان بیاموزید، پرحرفی نکنید و اجازه بدهید خود داستان، مفاهیم لازم را منتقل کند. داستانی برای فرزندتان بگویید که حاوی نکات مفید برای او باشد. نکاتی مانند اینکه :1-هرگز نباید خود را در جهان تنها تصور کند 2- کسی او را برای هدفی خاص به دنیا آورد 3- وجود او ارزشمند است 4- هر چیز در جهان، دارای جایگاه ، هدف و ارزش ویژه خود است.
داستان آفرینش را به نحوی برای فرزندتان بیان کنید که ذهن او را روشن کند ،به سؤالات او پاسخ دهد و بر ابهامات او نیفزاید. به سوالات فرزندانتان درباره ی مفهوم زندگی، می بایستی با روش های بسیار ساده و قابل فهم پاسخ دهید. اگر فرزندتان خدا را خالق جهان بداند، دیدگاهی سالم و مستحکم در او رشد خواهد کرد که بر اساس آن برای زندگی خود هدفی قائل شده و روابط خود را با دیگران بر همین اساس تنظیم می کند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید