حرم کاغذی
روزی آقای جوانی در حرم کاغذی را به دست من داد و گفت : این عریضه من به امام (ع) است به دلیل ازدحام جمعیت نمی توانم خودم آن را در ضریح بیندازم لطفاً شما بعداً اینکار را برای من انجام دهید.کاغذ را در جیبم قرار دادم تا در موقعیتی که دست داد آن را داخل ضریح بیندازم.
آن روز بعد از انجام کارم به منزل رفتم و متوجه شدم که فراموش کرده ام کاغذ را داخل ضریح بیندازم.نگاهی به آن انداختم درون پاکتی بود
و روی پاکت نوشته بود : مرا به خاطر چنین خواهشی ببخشید.کنجکاو شدم و نگاهی به نوشته های آن انداختم.همسر این آقا بزودی زایمان می کرد و آنها هیچ پولی نداشتند و ...
آرزو کردم که آدرسی چیزی درون آن باشد
اما هیچ چیز نبود فقط نوشته شده بود این عریضه را هر دوشنبه به ضریحت می اندازم امیدوارم عنایتی کنی تا فرزندم در فقر پدر به دنیا نیاید و از ابتدا نظر کرده خودت باشد.تا هفته دیگر دوشنبه صبر کردم اما نیامد.آخرای شب که دیگر از آمدنش ناامید شده بود که یکباره در انبوه جمعیت او را دیدم به سرعت به طرف او رفتم و گفتم: عریضه ات را فردای آن روز در ضریح انداختم.و بعد مقداری پول که از همکاران خادم جمع آوری کرده بودم به او دادم.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید