تطابق فرهنگی
برخی عمده ترین مشکلات جوانان برای ازدواج را مشکل اقتصادی آنان می دانند. در سال های گذشته در یک تحقیق میدانی پیرامون مسأله ی ازدواج دانشجویی بین دانشجویان دانشگاه های کشور صورت گرفت و «بزرگترین معضل ازدواج دانشجویی» از جمله سؤالات آن پرسشنامه بود. در پاسخ این سؤال، دانشجویان مجرد معضل اقتصادی را بزرگترین مانع بر سر راه ازدواج دانشجویی دانسته بودند. ولی در پاسخ دانشجویان متأهل معضل و موانع اقتصادی بسیار کمتر مورد نظر آنان بود.
از این رو، می توان نتیجه گرفت بر اساس وعده ی الهی که در قرآن می فرماید: «إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»[1]؛ جوانان اگر فقیر هم باشند، خدا از فضلش آنان را غنی و بی نیاز می سازد. این مسأله نشان از تحقق وعده ی الهی دارد.
1- بزرگترین معضل ازدواج دانشجویی
پاسخ دانشجویان متأهل به مراتب از پاسخ دانشجویان مجرد واقعی تر است. دانشجویان مجرد بیشتر بر اساس ابهام و تخیل ذهنی و جو روانی حاکم بر جامعه آن پاسخ را داده بودند. ولی دانشجویان متأهل مشکلات و معضلات را به خوبی لمس و تجربه کرده بودند. دانشجویان متأهل بزرگ ترین مشکل ازدواج دانشجویی را «عدم تطابق فرهنگی» دانسته بودند که در این بخش بطور جامع به آن پرداخته می شود.
این موضوع از مهم ترین و جدی ترین مباحث ازدواج در جامعه کنونی است. یعنی در گذشته این مسأله در امر ازدواج آنچنان مورد توجه قرار نمی گرفت. ولی امروزه اگر درجه ی بسیار اندکی هم بین طرفین تفاوت فرهنگی باشد، بسیار زود نمود می کند و به اصطلاح عامیانه «تو ذق می زند». از این رو، پرداختن به این موضوع باید بسیار موشکافانه و دقیق باشد و برای تبیین هر چه شفاف تر این مبحث ناگزیریم از بحث اصلی ازدواج مقداری فاصله بگیریم و به تشریح مبنایی کارساز در این خصوص بپردازیم. ..
2- مبنای کل نگری
این مبنای جدید در اوایل قرن بیستم به این طرف در علوم متفاوت تحت عنوان «هُلیزم» یا «كلنگری» یا «کل انگاری» مورد توجه قرار گرفت.
در روش کل نگری تا شما کل را نشناسید، قادر به شناسایی جزء نخواهید بود یعنی اگر قبلا از جزء به کل می رسیدیم، حال روش را به عکس عمل می کنیم و از کل به جزء می رسیم. به طور مثال اگر فردی از سیاره ای دیگر به زمین بیاید و وارد کلاس درسی شود و یکایک آنها را تماشا کند، این فرد هر چه بخواهد بفهمد معلم چیست، قادر به حل این مسأله نخواهد بود مگر اینکه اول بفهمد موجودات روی زمین چگونه موجوداتی هستند و به چند دسته تقسیم می شوند؛ یعنی بداند از میان حیوانات، گیاهان و مواد موجوداتی به نام انسان وجود دارند که دارای خصوصیتی ویژه نسبت به دیگر موجودات می باشند و آنها برای حل مشکلات خود نیاز به تعلیم و تربیتی دارند و اکنون این جماعت در یکی از جلسات تعلیم و تربیت حضور دارند و این فرد معلم آنهاست.
پس باید یک یک زیر مجموعه های تعلیم و تربیت را تبیین کند و پایین بیاید تا بفهمد چرا این ها در کلاس درس نشسته اند. تا این فرد به این مسائل کلی احاطه پیدا نکند، اصلا نمی تواند مفهوم اجزاء یک جمع را درک کند.
3- تأثبر کل نگری در شناخت
اگر ما مبنای کل نگری را در شناخت نسبت به افراد بپذیریم، در می یابیم که هریک از ما نسبت به خود هویت های متفاوتی داریم. یعنی بنده چند شخصیت دارم، نه یک شخصیت؛ زیرا من متعلق به چند كل می باشم و نسبت به هر کلی وجه های متفاوت دارم. مثلا اگر متعلق به دانشگاه باشم و اگر شما كل دانشگاه و کلیت فرهنگ دانشگاهی را بشناسی، من نسبت به این كل یک شخصیتی پیدا کرده ام که همان شخصیتی است که دانشجویان در محیط دانشگاه از من به عنوان یکی از اجزای دانشگاه می شناسند.
کل دیگری، من دارم که شهروند اصفهان هستم. حال اگر شما فرهنگ اصفهانی ها را بشناسی، به حال و هوای اصفهانی ها آشنایی داشته باشی، مرا به عنوان یک شهروند اصفهانی خواهی شناخت، معلوم نیست هویت اصفهانی بودن من با هویت دانشگاهی بودن من کاملا منطبق باشد و بدین ترتیب در کل های دیگر نیز هویت های من متفاوت خواهد بود. بنابراین شما نسبت به هر کلی وجهه ای از فرد می شناسید که چه بسا با کل دیگر و وجهه ی دیگر متفاوت باشد.
4- مشکل تطابق فرهنگی بین دانشجویان
حال برای اینکه ببینیم چرا دانشجویان متأهل گفتند بزرگ ترین مشکل ازدواج دانشجویی عدم تطابق فرهنگی است، از این روش مسأله را مورد بررسی قرار می دهیم .
این دو دانشجو هر کدام در محیط دانشجویی و تحت یک کل مشترک بودند؛
یعنی هر دو نفر در رشته ریاضی دانشگاه اصفهان به کسب علم مشغول بودند و با ورود به دانشگاه هویت جدیدی یافتند که در آن هویت احساس وحدت می کنند. در یک تشکل نظریات هم را می پسندند و در شب شعری از ذوق شعرى هم خوششان می آید. احساس می کنند به همدیگر می خورند و روحیه شان مثل هم است، ولی همه ی این ها به هویت دانشگاهی آنها مربوط می شود، تا اینکه به ازدواج با هم علاقمند می شوند.
اما وقتی زندگی شکل گرفت، آنها با هویت شهروندی و خانوادگی خودشان وارد زندگی مشترک می شوند نه هویت دانشگاهی و آن موقع متوجه می شوند از نظر فرهنگی تطابق ندارند. یعنی تا قبل از ازدواج همدیگر را از یک بعد می نگریستند و خود را مناسب یکدیگر تشخیص می دادند و ازدواج آن دو با هم صورت گرفت. اما بدیهی است اگر هویت خانوادگی آنها با هویت دانشگاهیشان با هم همخوانی و مطابقت نداشته باشد، منجر به اختلاف می شود زیرا در محیطی خواستگاری صورت گرفته که محیط زندگی ایشان نبوده است.
از این رو، توصیه ما به دانشجویان این است که خواستگاری ها باید حتما در خانه و با حضور خانواده دختر صورت گیرد تا با دیدن فضای خانواده همسر مقداری از فضای حاکم بر ذهنش که در دانشگاه شکل گرفته خارج شود. حتى خواستگاری در واحد مشاوره دانشگاه و تحت نظارت مشاوره نیز مطلوب نیست و دو طرف نمی توانند در این محیط فرهنگ یکدیگر را شناسایی کنند.
نباید به این بهانه ی که خانواده های دو طرف در شهرستان دیگری هستند، مسأله مهمی مانند ازدواج را سر سری بگیرند. پسر باید به منزل خانم دانشجو برود و در محل رشد و نمو و تربیت آن دختر با فرهنگ و فضای شکل گرفتن هویت همسر آینده اش آشنا شود. مسأله ی ازدواج و پنجاه، شصت سال زندگی مشترک بازیچه نیست!
دختر خانم های دانشجو نیز باید در جلسات سوم، چهارم با خانواده ی همسر آینده ی خود آشنایی پیدا کنند؛ زیرا محیط خانواده معاف فرهنگ یک خانواده است.
حتى برادران و خواهران کوچک تر که در حیاط منزل مشغول بازی هستند ولی در جلسه ی خواستگاری شما در دانشگاه حضور ندارند، بیش تر معاف فرهنگ خانوادهی شما هستند. از بازی کودکان یک منزل می توانید نتیجه گیری کنید که آیا ما دو خانواده با هم تطابق فرهنگی داریم یا نه؟
تحقیقات را منحصر به محیط دانشجویی و دانشگاه نکنید؛ زیرا بنا نیست تا آخر عمر ش ما در دانشگاه به سر ببرید. از شهر و دیار و محیط زندگی فرد در گذشته نیز اطلاعات کسب کنید تا در مسأله ی کفویت و تطابق به نتیجه گیری صحیحی برسید. هویت خانوادگی و محلی افراد، قطعا با هویت دانشگاهی متفاوت است و نکته ی مهم در اینجاست که قرار است شما با هویت محلی و خانوادگی او زندگی مشترک خود را آغاز کنید. هویت دانشگاهی هویتی گذراست.
5- تأثیر اساسی هویت فرهنگی
علت عدم موفقیت این قبیل ازدواج ها در این است که ما شدیدا تحت تأثير هویت فرهنگیمان هستیم، هر چند فرهنگ جامعه ما جنبه ی دینی قوی دارد ولی متأسفانه آنقدر که تحت تأثیر فرهنگ عام جامعه هستیم، از دین خود تأثیر نمی گیریم. هر چند لایه های زیادی از فرهنگ ما با دین ما عجین شده است و ما بیش تر، از آن بخش از فرهنگ جامعه پیروی می کنیم که مطابقت بیشتری با دین دارد اما ما اصول زندگی خود را از اصل دین نمی گیریم و متأسفانه دین را از طریق فرهنگ جامعه می نگریم.
برای مثال غیر ممکن است شما شراب بخورید یا فکر شراب نوشیدن را در اندیشه و فکر خود خطور دهید و اصلا تعجب می کنید چرا این مثال را مطرح می کنیم و از آن نفرت دارید. علتش این نیست که شراب در دین و مسلک شما حرام است بلکه علتش این است که در فرهنگ شما این عنصر دینی حسابی جذب شده است و شما بیش تر از هر گروهی به دلیل اینکه افرادی فرهنگی و تحصیل کرده هستید و در فرهنگتان شراب یک امر فوق العاده نابهنجار است، حتی ذکر مثالش را بد می دانید.
اما در مورد غیبت کردن با اینکه در دین شما حرام است ولی ممکن است از آنجا که در بخشی از فرهنگ شما امری صد در صد نابهنجار به شمار نیاید، مثل نقل و نبات در محافل رواج داشته باشد و نسبت به آن احساس نفرت نیز نکنید و حتی اگر در جمع شما غیبت فردی بشود، به آن حساسیت نشان ندهید.
6- فرهنگ های خاص
نکته ی دیگر در فرهنگ جامعه و هویت فرهنگی، فرهنگ و آداب و رسوم قوم و قبیله و یا قشر خاصی از جامعه مانند فرهنگ بازاریان یا فرهنگ کارمندان و فرهنگ فلان قوم. بنابر این گاه وقتی ریشه ی برخی اختلافات عروس و دامادها و خانواده ی ایشان را بررسی می کنیم، علتش این است که با فرهنگ قومیت و یا فرهنگ منطقه ای یا شغلی مخاطب خود آشنایی نداشته اند و سخنی را گفته اند که هر چند از نظر شرعی خلاف بینی مرتکب نشده اند، اما در آداب و رسوم خانواده یکی از دو طرف توهین تلقی می شده و آن سخن نسنجیده از نظر فرهنگ آنان بسیار سنگین و توهین آمیز تلقی شده است. بخشی از اختلافات از همین موارد جزئی نشأت می گیرد و کار را به جدایی می کشاند.
گاهی آداب و رسوم ها همه ی اعتقادات طرفین را تحت الشعاع قرار می دهد و دو خانواده ی متدین چنان کارشان بالا می گیرد که همه ی اعتقادات خود را به فراموشی می سپارند. هر یک، دیگری را به مسأله ای متهم می کنند. برای مثال در آداب و رسوم خانواده ای رسم ندارند خانم های خانواده به سر خیابان بروند و سوار تاکسی شوند، در حالی که این هیچ منع شرعی و قانونی ندارد و می گویند باید حتما تاکسی تلفنی بیاید. حال اگر داماد با عروس خانم سر خیابان رفتند و با تاکسی عبوری او را به محل مورد نظرشان ببرد، خانواده ی عروس این عملکرد داماد را نوعی اهانت فرض می کند و از همان روز اول بگومگو بالا می گیرد و شیرینی آن وصلت، به تلخی جدایی کشیده می شود. وقتی رفتارها تطابق فرهنگی ندارد، شرایط را برای تداوم یک زندگی موفق سلب می کند.
7- فاصله از فرهنگ دینی
بسیار کم اتفاق می افتد که بر اساس فرهنگ دینی، کفویت و تطابق دینی، ملاک و معیار باشد و کسی بگوید من به هیچ فرهنگ و قومیتی کاری ندارم، به آداب و رسوم فلان شهر کاری ندارم، تنها ملاک و معیار برای من در ازدواج فرهنگ ناب اسلامی است.
گاهی چنین شعارهایی را بعضی افراد سر می دهند، ولی آیا حقیقتا چنین افرادی جز امر خدا از چیز دیگری تبعیت نمی کنند؟ گاه در مراسمی یک سخنران، دیدگاههای آرمانی اسلام را مطرح می کند، اما نباید فراموش کنیم که برای رسیدن به آرمانها، باید لوازمش را فراهم کنیم! نمی توان بر اساس یک نصیحت وارد عمل شد و سرنوشت خود و یا خانواده ای را عمری دچار مشکل و سختی کرد.
اگر عالم بزرگواری می گوید مهریه را به مهر السُنّه برسانید، باید لوازم و فرهنگ پذیرش چنین سخنی هم در جامعه فراهم شده باشد. نباید بر اساس احساسات و شور و حالی که بطور مقطعی در وجودمان ایجاد می شود، تصمیم گیری کنیم. تصمیم گیری برای ادامه ی زندگی نیاز به آینده نگری دارد.
8- ترجیح تطابق فرهنگی بر احساسات
احساسات آدمی مانند شعله های آتشی است که تا شعله ور است اطراف را روشن می کند و دیده ها را به سوی خود جذب می کند. اما وقتی آن شعله فروکش کرد، دیگر آن جلوه ها را ندارد. این نکته نه تنها در مسائل ازدواج، بلکه در بسیاری از امور دیگر نیز صادق است.
بنابراین، کفویت و تطابق فرهنگی را بر احساسات ارجح بدانید. به افرادی که می خواهند دو نفر را به هم معرفی کنند، سفارش می کنیم فقط به خوب بودن دختر و پسر توجه نداشته باشند. بررسی کنند و ببینند آیا خانواده ی آن دو جوان با هم تطابق فرهنگی دارند یا نه؟ از نظر اعتقادی و فرهنگ اجتماعی و اقتصادی دو خانواده را ارزیابی کنند، سپس به طرف مقابل معرفی نمایند.
9- فرهنگ خانواده
توصیه دیگر به دختران و پسران جوان این است که از خواستگاری مستقیم اجتناب کنید. خواستگاری به نحو سنتی روشی مطمئن تر و موفق تر است لیکن باید ایرادهای آن را بر طرف کرد. دلیل و موفقیت در خواستگاری سنتی این است که قبل از اینکه با فرد روبرو شوند، با خانواده و فضای کلی آن آشنا می شوند و خانواده ها همین که دو کلمه با هم گفتگو کردند، تشخیص می دهند که تطابق فرهنگی با هم دارند یا نه.
از این رو، به جوانان عزیز توصیه می شود خود را فریب ندهند و نگویند ما می خواهیم با هم زندگی کنیم، کاری به خانواده هایمان نداریم؛ زیرا ما با فرهنگ خانواده ی خود گره خورده ایم و نمی توانیم از فرهنگ خانواده ی خود جدا شویم.
بسیاری از مشکلات بین همسران جوان از عدم تطابق فرهنگ خانوادگی طرفین ناشی می شود. اگر خانواده ی شما تطابق فرهنگی با این دختر یا پسر نداشته باشد، پس از ازدواج هر لحظه امکان ایجاد مشکل وجود دارد و در نتیجه مجبور می شوید با خانواده و یا همسر خود اصطکاک پیدا کنید.
حال که امکان انتخاب بیشتری دارید، چرا باید خود را محدود به یک انتخاب و یا دو انتخاب کنید. جای بسی شگفتی است که پسر جوانی دختری را از آن سوی کشور برای همسری برمی گزیند و یا بالعکس. یعنی شما آنقدر در انتخاب همسر در شهر و دیار خویش دچار مشکل شده اید که ناچار به ازدواج با فردی با فرهنگی متفاوت با فرهنگ دیار خود شده اید؟! تصور کنید پس از عقد او بخواهد به خانه ی شما بیاید یا شما بخواهید به خانه ی او بروید، چقدر دلواپسی و نگرانی برای مشکلات راه و تصادفات احتمالی و ... شما را می آزارد؟!
در ضمن بر سر اینکه در کدام دیار به زندگی ادامه دهید، اختلاف پیش می آید. آن وقت هر کس می رسد، به شما می گوید واقعا دایره ی انتخاب همسر برای تو اینقدر محدود بود که نتوانستی دختری را با فرهنگ و آداب و رسوم در دیار خود به همسرت برگزینی؟!
البته گاه برخی افراد می گویند: ما در فامیل یا خانواده و شهر خود به قدری مشکل داریم که اصلا می خواهیم از این شهر و دیار بیرون برویم یا فردی علاقه خاصی به فرهنگ دیگری دارد. این موارد استثناست.
پی نوشت:
1. نور(۲۴)/۳۲
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید