مناظره امام حسین(ع) با انصار و تابعین
راوی نقل می کند امام حسین ـ علیه السّلام ـ این خطبه را در جمع بسیاری از انصار و تابعین و بنی هاشم که همگی زیر یک سایبان عظیم گرد آمده بودند ایراد کرد.
آن حضرت پس از حمد و ثنای الهی، فضائل امام علی ـ علیه السّلام ـ را این چنین بیان فرمود:
1ـ شما را به خدا سوگند، آیا می دانید هنگامی که پیامبر خدا میان یاران خود عقد اخوت و برادری برقرار ساخت علی بن ابیطالب را برادر خود قرار داد و فرمود: «أَنتَ أخی وَ أنَا أخوک فِی الدُّنیا و الاخرَهِ»؟[1]
همگان گفتند: «آری بخدا سوگند همینطور است.»
2ـ فرمود شما را بخدا سوگند آیا می دانید که پیامبر جایگاه مسجد کنونی و منازل اطرافش را خریداری کرد، و مسجد را بنا کرد و در میان مسجد منزل ساخت و نُه منزل از برای خود و یک منزل را در وسط مسجد و برای پدرم بنا کرد و سپس درب همه راهروهایی را که به مسجد باز می شد بست و تنها درب خانه علی ـ علیه السّلام ـ را بازگذاشت و در این باره کسانی مانند ابن عباس زبان به اعتراض گشودند و حضرت در جواب اعتراض آنان فرمود: «ما أنَا سَدَدْتُ أبْوابکمْ وَ فَتَحْتُ بابَهُ، و لکنَّ الله اَمَرَنی بسَدِّ ابْوابِکمْ وَ فَتْحِ بابِهِ» یعنی من از روی میل خود درب خانه های شما (را که به مسجد باز می شد) نبستم و نیز درب خانه علی را به میل شخصی خود نگشودم بلکه خداوند متعال به من فرمان داده است که درب خانه های شما را ببندم، و درب خانه علی را بگشایم.
همگان گفتند: «آری بخدا سوگند»
3ـ آیا قبول دارید که عمربن خطاب بسیار حریص بود که روزنه ای به اندازه چشمش از منزلش به درون مسجد پیامبر باز بگذارد، لکن حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ حتی این اندازه را نیز از او منع فرمود، و سپس خطابه ای ایراد کرد و فرمود:
«اِنَّ اللهَ اَمَرَنی أنْ اَبْنِی مَسْجِدَاً طاهِراً، لا یسْکنُهُ غَیری وَ غَیرُ أخی وَ بَنیه»؟
یعنی «خداوند مرا فرمان داده است که مسجدی پاکیزه و طاهر بسازم و بجز خودم و برادرم علی ـ علیه السّلام ـ و فرزندانش کسی دیگر را در آن سکونت ندهم؟»
همگان گفتند:« آری بخدا سوگند که فرمود.»
4. شما را بهخدا سوگند میدهم، مگر پیامبر علی ـ علیه السّلام ـ را در روز غدیرخم به مقام رهبری منصوب نفرمود و رهبری و ولایت او را با ندایی بلند به مردم نرسانید، و نفرمود: «لِیبلُغَ الشاهِدُ الغائَبَ»؟ حاضران نصب علی ـ علیه السّلام ـ را به مقام ولایت و وصایت و امامت به اطلاع غائبان برسانند؟[2]
5. شما را بهخدا سوگند آیا می دانید که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در جنگ تبوک به علی ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «اَنْتَ مِنّی بمنزلهِ هارونَ مِنْ مُوسی وَ أنْتَ وَلی کلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدی»؟ یعنی یا علی! تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی هستی و پس از من تو سرپرست هر مؤمنی هستی.
همگان یک صدا گفتند: «آری بخدا سوگند که فرمود.»
6. شما را بهخدا سوگند می دهم، آیا می دانید که پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ هنگامی که نصارای نجران را به مباهله دعوت نمود، کسی را جز علی و همسرش فاطمه و دو پسرش (من و برادرم حسن) همراه خود جهت مباهله نبرد؟
همگان گفتند «آری بخدا سوگند.»
7. شما را به خدا سوگند آیا می دانید که در روز جنگ خیبر، رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ پرچم جنگ را به علی ـ علیه السّلام ـ سپرده و فرمود:
«لَأدفَعَهُ اِلی رَجُلٍ یحِبُّهُ اللهُ و رَسُولُهُ وَ یحِبُّ اللهَ وَ رَسولَه» کرّارٌ غَیرُ فرّارٍ یفْتَحُها اللهُ عَلی یدَیهِ»
پرچم را به کسی خواهم سپرد که خدا و رسولش او را دوست می دارند و او نیز خدا و رسول خدا را دوست دارد، پی در پی حمله خواهد کرد و فرار از دشمن در قاموس وجودش نیست، و خداوند این قلعه مستحکم را بدست او بزودی فتح خواهد کرد.
همه گفتند: «آری بخدا سوگند که فرمود.»
8. آیا می دانید که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ سوره برائت را به وسیله علی ـ علیه السّلام ـ برای اهل مکه فرستاد و فرمود: «لا یبْلُغُ عَنّی اِلاّ اَناَ أوْ رَجُلٌ مِنّی» کسی نمی تواند از جانب من ابلاغی به امت برساند جز خودم یا شخصی که از من باشد.[3] همگی گفتند «آری بخدا سوگند.»
9. آیا می دانید که هیچ مشکلی برای پیامبر پیش نیامد مگر آنکه همه جا برای حل مشکلات بخاطر اعتمادی که به علی ـ علیه السّلام ـ داشت او را جلو می انداخت.
10. و آیا خبر دارید که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ هیچگاه علی ـ علیه السّلام ـ را با نامش صدا نزد، بلکه هر گاه او را می طلبید می فرمود «یا أخی» ای برادرم و یا می فرمود «أُدْعُوا لی أخی» برادرم را بیاورید؟»
همگان گفتند: «آری بخدا سوگند.»
11. آیا می دانید که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ هنگامی که میان علی و جعفر و زید قضاوت کرد، پس از آن فرمود: «یا علی أنتَ مِنّی وَ أنَا مِنْک وَ أنْتَ وَلی کلِّ مُؤمِنٍ بَعْدی»؟ یا علی! تو از منی و من از توأم و تو پس از من سرپرست هر مؤمنی هستی.
همگان گفتند: «آری بخدا سوگند.»
12. آیا می دانید که علی ـ علیه السّلام ـ همه روزه با پیامبر خلوت داشت و شب ها بر او وارد می گشت و هر گاه از پیامبر چیزی درخواست می کرد به او می داد و هر گاه هم درخواست نمی کرد، پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ خود نیاز او را برطرف می ساخت؟
همگان گفتند: «آری بخدا سوگند.»
13. آیا می دانید که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ علی ـ علیه السّلام ـ را بر «جعفر» و «حمزه» برتری داد، در آن هنگام که به فاطمه ـ علیهاالسّلام ـ فرمود: «زَوْجُک خَیرُ اَهْلِ بَیتی، أقْدَمُهُمْ سِلْماً وَ اَعْظَمُهُمْ حِلْماً وَ اَکثرُهُمْ عِلْماً»؟ همسرت بهترین فرد اهلبیت من است، پیش از همه اسلام اختیار کرده، از همگان بردبارتر است و از همگی دانشمندتر است.
همگان گفتند: «آری بخدا سوگند.»
14. آیا می دانید که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند: «أنَا سَِیدُّ ولدِ آدم أخی عَلی سَیدُ العَرَبِ وَ فاطِمَه سیدهِ نساءِ أهلِ الجنّهِ و الحسنُ و الحسینُ ابنای سَید اشبابِ أهلِ الجَنَّهِ»؟ من سرآمد فرزندان آدم هستم و برادرم علی سرآمد عرب است، و فاطمه سرآمد زنان بهشت است و پسرانم حسن و حسین، سرآمد جوانان بهشت اند.
گفتند: «آری بخدا سوگند.»
15. آیا می دانید که پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به علی ـ علیه السّلام ـ فرمان داده بود که جنازه حضرتش را او غسل دهد؛ و به او خبر داده بود که جبرئیل هنگام غسل دادن به علی ـ علیه السّلام ـ یاری خواهد کرد؟
همگان گفتند: «آری بخدا سوگند.»
16. آیا می دانید که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در آخرین خطبه ای که ایراد کرد فرمود: «من در میان شما دو چیز گرانبها بجای می گذارم، کتاب خدا و اهل بیتم؛ اگر به این دو چنگ زنید هرگز گمراه نشوید»؟
همگان گفتند: «آری بخدا سوگند.»
آنگاه حضرت چیزی را از آیات قرآنی و یا احادیث نبوی که در شأن علی ـ علیه السّلام ـ بخصوصه ـ و یا درباره اهل بیت ـ علیهمالسّلام ـ وارد شده بود باقی نگذاشت، مگر اینکه حاضران را درباره آن سوگند می داد، و اصحاب همه می گفتند «آری بخدا سوگند این مطالب را شنیده ایم» و تابعان اصحاب می گفتند «آری بخدا سوگند فلان کس و فلانی که مورد اطمینان من هستند این مطلب را برای من گفته اند».
در آخر، امام ـ علیه السّلام ـ چنین گفت:
17. شما را به خدا سوگند آیا این حدیث را از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ شنیده اید که فرمود:
«مَنْ زَعَمَ اَنَّهُ یحِبُّنی وَ یبْغِضُ عَلِیاً فَقَدْ کذَبَ، لَیسَ یحِبُّنی وَ یبْغِضُ علیاً» فقالَ لَهُ قائلٌ یا رسولً اللهِ وَکیفَ ذلک؟ قالَ ـ صلی الله علیه و آله ـ لانّه منّی و أنا مِنْهُ، مَنْ اَحَبَّهُ فَقَدْ اَحَبَّنی وَ مَنْ اَحَبَّنی فَقَدْ اَحَبَّ اللهَ وَ مَنْ اَبْغَضَهُ فَقَدْ اَبْغضَنی وَ مَنْ اَبْغَضَنی فَقَد ْ اَبْغَضَ اللهَ»؟
هر کس گمان می کند که مرا دوست دارد، در حالیکه علی را دشمن می دارد دروغ می گوید، زیرا نمی شود کسی که علی را دشمن دارد مرا دوست داشته باشد.
شخصی به حضرت عرضه داشت: «یا رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ چرا چنین چیزی ناممکن و نشدنی است. حضرت فرمود: «زیرا علی از من و من از علی هستم، هر کس علی را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر کس مرا دوست بدارد خداوند را دوست داشته است، هر کس علی را دشمن دارد، مرا دشمن داشته، و هر کس مرا دشمن گیرد خدای را دشمن گرفته است.»
همگان گفتند: «آری بخدا سوگند.»
در این جا سخنان حضرت پایان یافت و جمعیت پراکنده شدند، در حالتی که در فکری عمیق فرو رفته بودند.[4]
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
[1] . این حدیث را سبط ابن جوزی نیز که از علمای معروف اهل سنت است در صفحه 24، سطر آخر از کتاب خود نقل کرده است.
[2] . علامه امینی در کتاب «الغدیر» عده بسیاری از راویان غدیر را از صحابه و تابعین و دانشمندان اهل سنّت یادآوری فرموده است و از جمله روایتی که در جلد اوّل صفحه 33 از «زهری» نقل میکند که پیامبر سه مرتبه فرمود «آگاه باشید که حاضران باید جریان نصب علی ـ علیه السّلام ـ به ولایت و امامت و واقعه غدیر را به غائبان برسانند.»
[3] .چون آیات آغازین سوره برائت بر پیامبر(ص) نازل شد، پیامبر آن آیات را به ابی بکر داده و فرمود «به سوی مکه برو و این آیات را در روز عید قربان در «منی» برای مردم قرائت کن.» چون ابوبکر حرکت کرد، جبرئیل بر رسول خدا(ص) نازل گشت و گفت «یا محمد، کسی حق ندارد از جانب تو رسالتی ایفا کند جز شخص خودت یا کسی که از تو باشد» پس رسول خدا(ص) علی(ع) را سوار بر شتر مخصوص خود کرده و بدنبال ابوبکر فرستاد. علی(ع) در منطقه «روحاء» به ابی بکر رسید و آیات را از او پس گرفت. ابوبکر با ناراحتی بسوی پیامبر(ص) برگشت و گفت «یا رسول الله آیاخدا درباره من چیزی نازل کرده بود؟». حضرت فرمود «نه! لکن به من فرمان داد که نباید از طرف من کسی پیامی برساند جز خودم یا کسی که از من باشد. و چون تو از من نیستی صلاحیت این کار را نداری.» (مؤلف).
[4] . کتاب سلیم بن قیس ،ص 165، طبع نجف.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید