مشکل خود ما و شماییم
میگویند: «آقا دیگر خسته شدهایم. شعارهای دینی جاذبهاش را از دست داده است! مردم اگر حکومت دینی را نخواهند، چه کسی را باید ببینند؟!» میگوییم: مردم از دین و حکومت دینی، خسته نشده و نخواهند شد؛ آنها از همهکسانی که مدعی دینداری هستند و حتی وارد حکومت دینی شدهاند، اما سنت پیغمبر اکرم(ص) و آموزههای اهلبیت را نیاموختهاند دلآزردهاند؛ از کسانی که نه عقلاً معارف و احکام دین را میشناسند، نه قلباً به آموزههای دینی برای حکومت ایمان دارند و نه عملاً به آن التزام دارند.
این دو صفحه، چند برش کوتاه از گفتارهای استاد حسن رحیمپور ازغدی درباره زندگی و حکومتداری رسول خدا(ص) است تا آن را با منش برخی حاکمان و مدعیان دینداری در زمان کنونی مقایسه کنیم.
فهم و عمل نه اصلاح
فرق است میان اینکه بگوییم «اشکال در دینی بودن حکومت است.» یا این مطلب که «چرا حکومت، دینی نیست و باید دینی بشود.» اگر زاویه نگاه عوض شود، راهحل و پاسخ نیز حتماً تغییر میکند. ما باید بدانیم که دین، زنده است،ارزشها جاذبه دارند و آن شعارهایی نیز که بر اساس آنها انقلاب شد، همچنان زنده، توفنده و پر جاذبه است. اگر دستگاه قضایی ما، دولت و مجلس ما کمتر حرف بزنند و به دکترین پیغمبر و اهلبیت(علیهمالسلام) بیشتر عمل بکنند، خواهید دید که هنوز تنها نبضی که در دنیا میتپد، نبض دین و حکومت دینی و انقلاب دینی است. این دین، احتیاج به فهم و عمل دارد، احتیاج به اصلاح ندارد. ما خودمان را باید اصلاح کنیم، نه دین را.
پیامبر(ص) آماده شلاق خوردن!
پیامبر(ص) در آخرین سخنرانی پیامهایی میدهد که بزرگترین و نابترین پیامهای انسانی در باب کرامت انسان و حقوق بشر است؛ او که قدرت مطلق در جزیرهالعرب بود و حاکم دینی، به مردم میگوید «هرکس حقی بر گردن من دارد که اَدا نشده است؛ حق جانی، مالی و یا حیثیتی، امروز بگوید و حساب مرا تصفیه کند، مرا ببخشد و از من بگذرد، یا قصاص و جبران کند تا حساب ما به آخرت نیفتد.»1
شخصی برمیخیزد و میگوید: یک روز از جبهه برمیگشتیم، شترهای ما در کنار یکدیگر قرار گرفت، تازیانهای در دست شما بود. نمیدانم از روی عمد به من اصابت کرد یا بهاشتباه. پیامبر(ص) فرمود: به خدا پناه میبرم که از روی عمد بوده باشد! حالا مرا میبخشی یا قصاص میکنی؟ گفت: قصاص میکنم. فرمودند: همان تازیانه را یکی از خانه بیاورد...
این فرهنگ، احتیاج به اصلاح ندارد؛ بلکه حاکمان و مدیران ما نیازمند اصلاحاند و باید خود را با این فرهنگ تطبیق بدهند.
همهجا عقل و منطق
فرمود: نگذارید در پشت درهای بسته حکومت، قویها، ضعیفان را پارهپاره کنند. نگذارید پشت درهای بسته دولت، سرمایهداران و اغنیا، فقرا را لِه کنند.
آقایان وقتی به کنفرانسهای بینالمللی برای گفتوگوی تمدنها میروند، نباید ایدئولوژیهای خودِ غربیان را به آنها پس بدهند تا آنان نیز زیر لب به ما بخندند، بلکه باید با آنها معارف و احکام و منطق اسلام را در میان گذاشت؛ منطقی که در آن پیامبر اکرم(ص) ادب را حتی در برابر دشمن رعایت میکرد. خدای متعال به پیامبر(ص) فرمود «و اِصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمیلا؛ با اینان که برخورد میکنی، حتی وقتی طردشان هم میکنی، به زیبایی طرد کن، صبر کن و تحمل داشته باش و از پا منشین.»2
قلب ما را لرزاند
فرمود «اَلْمُسْلِمُ اَخوالمُسلِمِ لا یَظْلِمُهُ وَ لا یُسلمُه؛ میان همه مسلمانان باید رابطه برادری برقرار باشد، نه به یکدیگر ستم کنند و نه یکدیگر را در برابر هیچ ظلمی تنها بگذارند و تسلیم کنند.»3
فاصلههای طبقاتی در جامعه اسلامی، یعنی کوخنشینیِ اکثریتی و کاخنشینی اقلیتی، اینکه کسانی در شمال تهران، در خانههای چندمیلیاردی زندگی کنند و در پایین همین شهر، خانوادههایی با چند سر عائله، در دو اتاق یا یک اتاق زندگی کنند، این فاصله طبقاتی، با آن دستورالعمل پیغمبر سازگار نیست. تبعیض در نهادهای دولتی و حکومتی با این دستورالعمل پیغمبر اکرم(ص) سازگاری ندارد.
دادگستری اسلامی، دادگاهی است که خلیفه مسلمانان، امیرالمؤمنین را بهخاطر یک یهودی و ادعای دروغ او، به دادگاه احضار میکند و امیرالمؤمنین(ع) بدون کمترین تصنعی، تظاهری، ناراحتی و گلایهای در دادگاه حاضر میشود و در کنار او مساوی میایستد و وقتی ایشان را با کنیه صدا میزند، به قاضی میگوید «چرا مرا به کنیه صدا زدی درحالیکه این یکی را با اسم عادی صدا میکنی؟! اینجا من آشنای تو یا امیرالمؤمنین نیستم، اینجا من علی بن ابیطالب هستم؛ مثل همین آدم یهودی که با من مرافعه دارد.»
ما این مضامین را خواندهایم و این الگوهای برتر را دیدهایم که قلب ما را لرزاند.
درس چه باید کرد
پیامبر اکرم به ما آموخت که مسئولان حکومت اسلامی، دولتیها، مجلسیها، دستگاه قضایی در برابر مردم، متواضع و مؤدب سخن بگویند و از موضع قدرت و سلطه با مردم حرف نزنند. مردم، ذَوِیالحقوقاند. اینها عین روایت پیامبر اکرم است. ابنمسعود میگوید: روزی مردی با پیامبر سخن میگفت و بدنش میلرزید. هیبت و شوکت معنوی پیغمبر، او را گرفته بود. ایشان متوجه شدند که این مرد، در حین صحبت دستوپایش میلرزد.
فرمود «هَوِّنْ عَلَیْکَ، فَلسْتُ بَمَلِک؛ بر خودت آسان بگیر برادر، راحت باش! من شاه نیستم. اِنَّما اَنَا ابْنُ امْرَأٍَة کانَتْ تَأْکُلُ الْقِدَّ...؛ من پسر همان زنی هستم که مثل شما غذای مانده و ساده میخورد، من با دست خودم شیر بز میدوشم...»4 یا نقل شده است که روزی سلمان و بلال خدمت پیغمبر آمدند. سلمان بهرسم ایرانیها به روی پای پیغمبر(ص) افتاد تا آن را ببوسد. پیامبر فرمود: سلمان! کاری را که ایرانیان و عجم با شاهانشان میکنند، انجام نده. «اَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبیدِ اللّهِ آکُلُ مِمّا یَأْکُلُ الْعَبْدُ اَقْعُدُ کَما یَقْعُدُ الْعَبْد؛ من بندهای از بندگان خدا هستم، آنگونه که بندگان میخورند و بندگان بر خاک مینشینند، من نیز همانگونه میخورم و مینشینم.»5 اینها درس «چه باید کرد» است. هرگاه همه مسئولان حکومت، اینگونه اسلامی شدند، شما بدانید که همه مشکلات، پیاپی حل خواهد شد.
مشکل ما و شماییم
میفرمود «هر کس سیر بخوابد و در شهر یا همسایگی او کسانی گرسنه باشند، از ما نیست و به خداوند و روز قیامت ایمان نیاورده است.»6
مشکل، جمهوری اسلامی و ولایتفقیه نیست که میخواهید آن را از قانون اساسی حذف کنید، مشکل این انقلاب و حکومت، دینی بودنش نیست که میخواهید دینزدایی کنید؛ مشکل، خودِ ما و شماییم.
پینوشتها:
1. امالی شیخ صدوق، صص 635 ـ 634.
2. مزمل، آیه 10.
3. نزههالناظر، ص 41.
4. بحارالانوار، ج 16، ص 229.
5. همان، ج 76، ص 63.
6. همان، ج 75، ص 362.
مجله آشنا، شماره 210، صص 46و47.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید