این جهان کوه است و فعل ما ندا
در پروندهای پدری که چند دهنه مغازه داشت و ظاهری موجه، علیه پسرش شکایت کرده بود. او به من گفت: پسرم چندسالی است که کنار من در مغازه کار میکرد و کمککار و دستیار من بود. در این مدت با صداقت تمام کار کرده بود و اعتماد کامل من را جذب کرده بود تا آنجا که من انجام همه کارهای مالی و حساب و کتابهایم را به او سپرده بودم. بانکهای طرف حسابم هم او را به خوبی میشناختند و به وی اعتماد داشتند. من در این مدت برایش خانه و ماشین مناسبی هم خریده بودم و طبق توافقی که با هم داشتیم ماهانه حقوق خوبی هم به او میدادم. یکبار که به مسافرت میرفتم، غفلت کردم و دسته چکم را در داخل کشوی میزم جا گذاشتم. پسرم در این چند روز از نبودن من سوءاستفاده کرد و کل موجودی من را که یک میلیارد و 600 میلیون تومان بود، خالی کرد. به دلیل شأن خانوادگی و اعتبار شغلیام اول خواستم کار با کدخدامنشی حل شود ولی گوش این پسر بدهکار نبود و زیر بار نرفت که نرفت.
پسر این مرد وقتی به عنوان متهم در جایگاه قرار گرفت، با صراحت، منکر اتهام و جعل شد و پس از آن اظهار داشت: من ده سال است پیش پدرم کار میکنم و استحقاق من خیلی بیشتر از آن چیزی است که پدرم مدعی است به من داده است. چند بار به پدرم گفتم هرچی قرار است بعد از تو به من ارث برسد همین الان به من بده ولی ترتیب اثر نداد و...
بعد از جلسه دادگاه، آقا و خانمی آمدند و گفتند اگر اجازه بدهید بعد از رفتن اینها چند کلمه را خصوصی خدمت شما عرض کنیم. گفتم منعی ندارد. آن دو با نشان دادن مدرک هویت خود گفتند: این آقا که شاکی است برادر بزرگ ما و بزرگتر فامیل ماست. پدرمان وقتی از دنیا رفت، مال و منال زیادی را از خانه و زمین باقی گذاشت، اما این برادر نامردمان همه مالها را بالا کشید و هیچی به ما نداد. هرچه هم گفتیم صدایمان به جایی نرسید. میدانستیم که خدا جای حق نشسته و بالاخره برادرمان روزی تاوان کارهایش را پس میدهد.
راوی: دکتر محمدباقر قربانزاده (رئیس دادگاه کیفری یک استان تهران)
مجله آشنا، شماره 210، ص 35.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید