مثل مغازه
دیدید بعضی مغازه ها را پلمب می کنند؛ یعنی داد ستد ممنوع!
گاهی یک مغازه در بهترین نقطهٔ شهر است و می تواند بیشترین سودآوری را داشته باشد، اما چون مرتب تخلف کرده و تذگر روی تذکر گرفته و توجهی نکرده، آن را پلمب می کنند؛ این یعنی داد و ستد در آنجا امکان ندارد.
حال چشم ما دگه و دکان ماست، محل تجارت ماست و با آن می توانیم بهترین و بیشترین تجارت ها را داشته باشیم.
خداوند این چشم را داد که با آن داد و ستد کنیم.
این چشم را داد که ببینیم و عبرت بگیریم و عبرتها را به کار ببندیم. همین طور گوش ما دگه ای است که خداوند داده است تا با آن داد و ستد کنیم، بهترین حرف ها را بشنویم و بهره ببریم.
همین طور این دکه دل را داد تا داد و ستد کنیم و رشد و تعالی یابیم.
ولی از بس با این دکه ها و دکانها خلاف و تخلف میکنیم، قانون الهی دستور پلمپ می دهد. و وقتی پلمپ شد، دیگر چشم هست، ولی نمی بیند؛ گوش هست، ولی نمی شنود؛ دل هست ولی نمی فهمد و دریافت نمی کند.
درست مثل چشم و گوش عروسکها؛ یعنی عروسک می شویم، اسباب بازی دیگران می شویم و آنها به هر شکلی که بخواهند ما را در می آورند. همان طور که کافران این گونه اند.
انسان وقتی کفر و کفر ورزی پیشه کرد، طبق قانون الهی به مرحله ختم می رسد؛ یعنی پلمب شدن چشم و گوش و دل:
ختم الله علی قلوبهم ...
خداوند دلهای ایشان را پلمب می کند.
و علی سمعهم ...
همین طور شنوایی آنها را پلمب می کند.
و علی ابصارهم غشاوه ...
و بر چشمان ایشان پردهای افکنده می شود؛ یعنی که حقایق عالم را نمی بینند.
و لهم عذاب عظیم
یعنی عذاب عظیم بزرگ می خواهی ببینی، عذاب اینهاست.
و نفهمیدن، ندیدن، نشنیدن کم عذابی نیست. آدم چشم داشته باشد ولی نبیند، چه فایده؟
((چشم را فایده آن است که دلبر بیند
ور نبیند، چه بود فایده بینایی را))
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید