سرم را میبری؟
دکتر علیاصغر احمدی
چند وقت پیش یک خانم متدینی آمده بود و اصرار داشت من این مطالب را در تلویزیون بگویم. یک پسربچه هشتساله داشت که فهمیده بود حدود چهار سال است که مورد سوءاستفاده همسایه قرار گرفته است و این غافل از این قضیه بود.
این مادر میگفت «وقتی فهمیدم، به بچه گفتم: چرا نیامدی به من بگویی؟» گفت «این پسر هر موقع این کار را انجام میداد، میگفت: به مادرت نگویی! اگر به مادرت بگویی چون مذهبی است، ناراحت میشود و سرت را میبرد.» میگفت «این بچه در طول این مدت بارها از من میپرسید: مامان تو سر من را میبری؟! من میگفتم نه، چرا سرت را ببرم؟! نه عزیزم سرت را نمیبرم.» ای کاش این خانم وقتیکه کودک میگفت سرم را میبری؟ یک مقدار کنکاش میکرد که این بچه این جمله را از کجا آورده است؟ ما از کنار این قضایا ساده رد نشویم. مسئله این است که گاهی چیزهایی را بچه میآید میگوید، مثلاً وقتی میآید میگوید مامان تو نمیمیری؟ باید ببینیم چی شده که این میگوید تو نمیمیری؟ بابا نمیمیره؟ بگوییم چی شنیده است؟ گاهی اوقات یک قصهای یا مطلبی از کسی شنیده است.
یک بچهای که دچار مشکل شده بود، به او گفته بودند: فلانی مادرش در سجده نماز سکته کرده و مرده است. این به وحشت افتاده بود که وقتی مادرم سجده میکند این هم مثل او نمیرد! وقتی فرزندمان چنین جملهای میگوید، گوش ما تیز باشد که این جریان چیست؟ پسرم! بگو ببینم نمیمیرم یعنیچه؟ مگر قرار است بمیرم؟ نمیخواهد بگوییم نه عزیزم نمیمیرم. بپرسیم ببینیم ریشه این حرف کجاست؟ بپرسیم سرت را میبرد یعنیچه؟ از کجا این حرف را آورده است؟ این است که آن تیزبینی و در عینحال کنکاشهای ذهنی با بچه و مبادله کردن فکری، دو تا از زمینههای مهم برای رسیدن به اهداف تربیت است.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید