خانه عشق و فضیلت بیت آل مصطفی
جانشین بر حق احمد علی مرتضی
خانه امید امّت آنکه بد بعد از نبی
مرکز عشق و ولایت حضرت مولا علی
اهل این بیت است خاص آیه تطهیر حق
در فضائل بی نظیر و بر همه برده سبق
پاکباز سفرۀ خود بر یتیم و بر اسیر
هم فقیر بی نوا را از کرامت کرده سیر
خانه زهرای اطهر بضعه پاک رسول
آنکه در فضل و مقاماتش شده حیران عقول
غاصب حقّ ولایت آتش اندر خانه زد
منبع کفر و خباثت آتش اندر خانه زد
آتش اندر خانۀ دخت پیمبر چون زدند
گوئیا آتش به عرش خالق بیچون زدند
آتشی کز خرمنش دنیا و مافیها بسوخت
ابر و باد و ماه و خورشید و فلک یکجا بسوخت
هان مگو بین در و دیوار بودی فاطمه
بلکه جان احمد مختار بُد بی واهمه
میخ داغ در چو بر آن سینه انور رسید
ناله جانسوز بی بی رفت تا عرش مجید
چون بدست دیو ملعون بر رخش سیلی رسید
ماه رویش گشت نیلی زان خسوف آمد پدید
دختر خیر البشر آن مظهر ذات جمیل
شد بدست بدترین خلق مجروح و قتیل
کوثر حقّ را به ظاهر گر گرفتند از علی
لمعه شد خیر کثیرش تا قیامت منجلی
کی کند خفّاش شب خاموش این نور جلی
زهره زهراء حقّ و طور سینای علی
نقطه عطف شهادت فاطمه باشد به عین
تا نماید راه را هموار از بهر حسین
محسنش گر سقط شد نور حسینش ماندگار
نُه امام ازصُلب او شد حجّت پروردگار
پهلوی بشکسته را تا حضرت مولا بدید
ناله جانسوز او تا گنبد خضرا رسید
از کفن چون شد برون دستان زهرا ای عجب
تا بگیرد او در آغوشش دو نور منتجب
در بغل بگرفت زهرا چون حسن را با حسین
در ملائک گشت بر پا صد فغان و شور و شین
کوه صبر و استقامت حیدر والا مقام
در کنار قبر پیغمبر به اندوه تمام
گفت امانت را گرفتی از من ای صاحب کرم
سوزم و سازم درین غم تا به تو ملحق شوم
گر چه بر سر می زند زینب به گورستان عشق
عالم و آدم عزا دار گل بُستان عشق
چون خلیل از این مصیبت تا قیامت ناله کن
زَاشک خونین دشت غم را سر به سر آلاله کن
شاعر:عبد الحسین پیماندوست
***
من ندیدم که شبی پلک بهم بگذاری
هرشب از شدت درد کمرت بیداری
استراحت کن عزیزم ، بخدا میدانم
خسته ای ، بی رمقی ، سوخته ای ، بیماری
جان من سعی نکن با کمر تا شده ات
محض آرامش من بستر خود برداری
سرفه هایت بخدا قاتل جانم شده است
بس که خونابه در این سینه ی زخمی داری
سعی کن خوب شوی ، ای همه دارایی من
زینبت را به چه کس بعد خودت بسپاری
مونس خستگی حیدر خیبر شکنی
تو نباشی چه کسی میدهدم دلداری
شاعر: پوریا باقری
***
هم برای من به انصار و مهاجر رو زدی
هم صبوری کردی و در خانه ام سوسو زدی
چند ماهی درد پهلو را تحمل کردهای
خواستی برخیزی از جا تکیه بر زانو زدی
رو به بهبودی ست حالت یا برای دلخوشی
بسترت را جمع کردی خانه را جارو زدی
اینقدر زحمت به خود دادی برای مرتضی
کودکان را با چه حالی شانه بر گیسو زدی
یک کلام از درد خود با من نگفتی هیچ وقت
مخفی از چشمان حیدر دست بر پهلو زدی
گر چه این همسایهها از پشت خنجر میزنند
با دعایت زخم آنها را سحر دارو زدی
از تمام غصهها این غم علی را میکشد
تو برای من به انصار و مهاجر رو زدی
شاعر:محسن صرامی
***
میان رفتن و ماندن بمان کنار علی
حدیث عشق بخوان یار با وقار علی
تو ذوالفقار علی بوده ای اگر بروی
بدان ز کار فتاده ست ذوالفقار علی
چه روزگار خوشی با تو داشتم بانو
چه کرده ای که خزانی شده بهار علی
نفس نفس زدنت از نفس مرا انداخت
ببین که خانه نشینیست روزگار علی
بیا به دست شکسته گره زمن وا کن
ببین چگونه گره خورده روی کار علی
علی شود بفدای تو و سر زخمیت
نرو بمان که تو باشی همیشه یار علی
شاعر:محمد حبیب زاده
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید