آیتالکرسی
شبی دختر مسلمانی در نیویورک از پوهنتون بهسمت خانه پیاده میرفت. پس از مدتی متوجه شد که مردی با ژاکت کلاهدار که سعی در پنهان نمودن چهرهاش دارد، در حال تعقیب کردن اوست. بسیار وحشتزده شد و با توجه و توکل به خداوند متعال شروع به خواندن آیتالکرسی کرد.
با لطف خدا مرد از تعقیب او دست برداشت و ماجرا به خیر گذشت و دختر به سلامت به خانه رسید، اما فردای آن روز در اخبار شنید که دیشب دختری در همان محل و همان ساعت شب مورد آزار و اذیت واقع شده و جسدش را میان دو ساختمان پیدا کردهاند. پلیس از مردم خواست که اگر کسی شاهد ماجرا بوده به اداره پلیس برود تا قاتل را شناسایی کند. دختر به اداره پلیس رفت و ماجرا را بازگو کرد.
از بین هشت مردی که صف کشیده بودند، دختر از پشت آینه دوطرفه قاتل را شناسایی کرد. پلیس از قاتل پرسید که در همان شب یک دختر باحجاب را تعقیب میکردی؛ چرا به او حمله نکردی؟! قاتل گفت: من ترسیدم چون دو مرد قویهیکل با او راه میرفتند...!
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید