نماز اول وقت (حکایتی از دوران سربازی)
يكی از دوستان برايم نقل ميكرد: در خدمت سربازي، مافوقم سر اذان به من دستوري داد كه گفتم «الان بايد بروم نماز و نمیتوانم انجام بدهم.» و به نماز اولوقت جماعت رفتم. مافوقم عصباني شد و من را تهديد كرد. با احترام گفتم: دستور خدا مافوق دستور شماست هر كاري ميخواهيد بكنيد.
فرداي آن روز فرمانده پادگان من را احضار كرد و علت سرپيچي از دستور مافوق را از من پرسيد. من هم گفتم سر اذان اگر شما هم امر ميكرديد من اول نماز را ميخواندم. پرسيد: تو واقعاً به خاطر نماز از دستور مافوقت سرپيچي كردي؟ گفتم: بله.
فرداي آن روز فرمانده كه مسئله را تحقيق كرده بود و حتي از خود آن مافوقي كه گزارش را رد كرده بود، پرسيده بود و مطمئن شده بود، به بنده مسؤولیت بالاتري داد و رتبه من ارتقاء پيدا كرد. ضمناً يك هفته هم مرخصي تشويقي گرفتم.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید