خانواده، يكى از نهادهاي مهم جامعه بشرى است كه زيربنايى ترين و اولين نهاد اجتماع به شمار مى رود. تأثير خانواده بر رشد، تعادل و شكوفايى افراد و جامعه به حدى است كه هيچ صاحب نظري نمى تواند آن را انكار كند؛ از اين رو، همه فلاسفه و صاحب نظران علوم انسانى از ابتداي تاريخ مكتوب علمى، درباره ي خانواده توصيه هايى داشته اند. اديان الهى نيز به جهت نقش مهم خانواده در اخلاق و معنويت انسانها، آموزه هاى مهمى در اين زمينه ارائه كرده اند، و در همين راستا آخرين دين الهى يعنى اسلام، در ابعاد مختلف زندگى خانوادگي، دستورها و آموزه هاي مفيدي ارائه كرده است. در اين دين، ازدواج و خانواده محبوب ترين (1) او عزيزترين (2) نهاد بشرى نزد خداوند اعلام شده است. در حديثى از پيامبر گرامى اسلام(ص) آمده است: درهاى آسمان، هنگام بروز چهار پديده گشوده مى شود (كنايه از نزول بركات و رحمت خداوند) كه دو مورد از آنها مربوط به خانواده است: وقتى عقد ازدواج برگزار مى شود و هنگامى كه فرزند به چهره ي والدين خود نگاه مي كند.(3) با اين مقدمه، به بررسى سير تاريخى مباحث خانواده از ديدگاه اسلامى مى پردازيم.
1. سير تاريخى مباحث خانواده از ديدگاه اسلامى
بر اساس متون اسلامى خداوند از ابتداى حيات بشر پيامبرانى را از ميان انسانها براى هدايت آنها برگزيده است تا به تدريج آداب زندگى اجتماعى مطلوب و از جمله تشكيل خانواده را به آنها بياموزند. از آن جا كه خانواده تأثيرى اساسى بر سراسر زندگى فرد و همه ابعاد اجتماع دارد، همه اديان الهى به آن توجه ويژه اى داشته اند. دين اسلام به عنوان آخرين دين الهى، بخش عمده اى از قوانين و توصيه ها را به خانواده اختصاص داده است. آداب ويژه اي براي زندگى خانوادگى وضع كرده و بسياري از هنجارهاى مربوط به ازدواج و خانواده را در بخش عمده اى از جهان تغيير داده و در واقع ساختار مطلوب و بهنجار خانواده را بر اساس آموزه هاى دينى بنا كرده است.(4) پيامبر اسلام (ص) و اولياى دين (ع) به مسائل خانوادگى توجه داشتند و افراد را در زمينه روابط خانوادگى حتى روابط بسيار خصوصى زناشويى راهنمايى مى كردند. آنان در مورد شيوه ي انتخاب همسر، كيفيت روابط خانوادگى، برخورد با فرزندان و انواع روابط عاطفى در خانواده، به راهنمايى و حل مشكلات مردم مى پرداختند. در اين كتاب، آموزه هاى اسلام در مورد خانواده بررسى شده است. متون اصلى دين اسلام را قرآن (وحى خداوند به پيامبر گرامى اسلام( ص)) و كلمات معصومين (ع) تشكيل مى دهد. قطعيت و اعتبار قرآن به تواتر مسلمانان طى قرنها ثابت شده است. كلمات معصومين (ع) نيز از برخى كتب روايى از جمله بحارالانوار، وسائل الشيعه و چند كتاب روايى معتبر ديگر، به دست آمده است. در ابتداي بحث مناسب است، تاريخچه موضوع را در ديدگاههاى اسلامى بررسى كنيم.
دانشمندان مسلمان از صدر اسلام تاكنون به مسائل خانواده توجه داشته و وظايف و حقوق متقابل اعضاى خانواده را مورد تأكيد قرار داده اند، كه در اين جا به برخى نظريات برجسته قرون گذشته و برخى نظريات صاحب نظران قرن حاضر در باب خانواده اشاره مى شود تا سير تاريخى مباحث خانواده در ديدگاه هاي اسلامى روشن گردد.
1-1. ابن سينا: اين دانشمند بزرگ قرن چهارم و پنجم هجري، در تأليفات خود به بيان اهميت خانواده و اركان آن، چگونگى روابط ميان زن و شوهر و نيز والدين و فرزندان مى پردازد. وي اهداف تشكيل خانواده را انگيزه هاى، اقتصادي، اجتماعى، محبت و آرامش و رفع نيازهاي جنسى دانسته است. او زن را شريك اقتصادى و امين مرد، همكار و ياور وي در اداره ي منزل و مايه آرامش و سكون او مى داند، و نيازهاي جنسى را امرى طبيعى معرفى مى كندكه تنها بايد از راه ازدواج برآورده شود. ابن سينا معتقد است براى تشكيل يك مدينه ي فاضله، بايد اصولى بر ازدواج حاكم باشد؛
اولا: بايد مردم را به ازدواج تشويق و ترغيب كرد تا بقاي نوع بشر تضمين شود. ازدواج بايد به صورت علنى و آشكار صورت گيرد تا نسبتهاي خانوادگى معين و مشخص باشد. سن ازدواج منوط به حدي از رشد جسمانى و عقلانى است كه در آن، فرد در اداره خانواده موفق باشد. ابن سينا به ويژگى هاى مطلوب براى زن اشاره مى كند كه اغلب از متون اصلى دين اسلام برگرفته شده است. برخى از اين ويژگى ها عبارت اند از: عقل و زيركى، حيا و دين دارى، مهربانى و توانايى فرزندآورى، فرمان برداري و امين شوهر بودن، وقار، هيبت و تسلى بخس بودن براى همسر
به نظر ابن سينا، مرد بايد در روابط با همسر و اداره ي نهاد خانواده، سه اصل را مورد نظر قرار دهد:
الف- هيبت؛ كه اساس تدبير مرد در خانواده است؛ نواقص را تكميل كرده و نقاط ضعف را مى پوشاند و بدون آن روابط زن و شوهر بر اساس صحيح استوار نيست. هيبت شوهر نسبت به همسر آن است كه مرد احترام خويش را در خانه حفظ كند، از دين و مروت خويش پاسدارى نمايد و به وعده هايش پايبند باشد. اگر مرد در برابر همسرش از هيبت و احترام لازم برخوردار نباشد، زن وى را كوچك مى شمارد و به فرمان او وقعى نمى نهد و در نهايت زن مدير و مدير خانواده مى شود. ابن سينا اين امر را نكوهش مى كند؛ زيرا بر اين باور است كه زن نمى تواند مدير و رئيس خانواده باشد.
ب- تكريم؛ شوهر بايد زن را بزرگ دارد و او را تكريم نمايد. زن هم در مقابل، وقتى كرامت مرد را ديد، در حفظ و تداوم آن مى كوشد و در نتيجه احترام و تكريم متقابل ميان زوجين حاكم مى شود. ابن سينا معتقد است راه اداره زن همين است و اجبار و تهديد ره به جايى نمى برد.
ج- اشتغال؛ شوهر بايد زن را دائما به امور خانه دارى و تربيت و اداره فرزندان مشغول كند تا اوقات فراغت زن به امورى كه ممكن است به روابط سالم آسيب رساند، صرف نشود، در غير اين صورت ممكن است زن به زينت و آرايش براي مردان بيگانه بپردازد و در نتيجه احترام متقابل زن و مرد از ميان برود.(5)
ابن سينا با تأکيد فراوان بر محبت و الفت در خانواده و استمرار پيوند خانوادگى، طلاق را به صورت استثنايى و با شرايطى سنگين به پيروي از شرع مقدس اسلام، مى پذيرد. به نظر وي بايد تا جايى كه امكان دارد براى صلح و سازش ميان زوجين كوشيد و تنها زمانى به جدايى رضايت داد كه اميدى به سازش آنها نباشد. همچنين طلاق نبايد به دست زن باشد، و بايد در اختيار مرد باشد و در صورت عدم تدبير و تعقل كافى در مرد، بايد به دست حاكم باشد؛ زيرا اين امر در استحكام خانواده نقش بسياري دارد. ابن سينا مسئوليت اصلى تربيت كودكان را متوجه والدين مى داند و بر اساس مراحل رشد، وظايفى را مقرر كرده است. وي تربيت فرزندان شايسته و تحويل آنها به جامعه را از اهداف اساسى ازدواج بيان مى كند.(6)
1-2. غزالى: اين دانشمند قرن پنجم هجرى، در ضمن مباحث اخلاقى، به آداب زندگى خانوادگى به شرح زير پرداخته است:
ادب اول: در مراسم ازدواج ميهمانى برگزار كند. ادب دوم: در برخورد با زن، اخلاق نيكو در پيش گيرد به طوري، كه نه تنها او را نرنجاند، بلكه رفتار و گفتار نادرست وي را تحمل كند. ادب سوم: با همسر با مزاح و روى خوش برخورد كند و با سعى و كوشش زمينه درك متقابل را فراهم نمايد. ادب چهارم: مزاح و روى خوش را به حدى نرساند كه هيبت وي به كلى از دست برود و هميشه مرد بايد برتر باشد. ادب پنجم: در غيرت اعتدال را رعايت كند. ادب ششم: در مخارج زندگى، سخت گيرى نكند و در عين حال اسراف در پيش نگيرد. با خانواده غذا بخورد و هيچ غذايى را به تنهايى نخورد. ادب هفتم: در آموزش علم دين به همسر كوتاهى نكند. ادب هشتم: ميان همسران به عدالت رفتار كند. ادب نهم: در هنگام نافرمانى زن، با تلطف و رفق با او مدارا كند. ادب دهم: در مسائل جنسى، لذت متقابل در نظر گرفته شود. اين آداب در واقع وظايف مرد نسبت به زن است. زن وظايف مهم تري بر عهده دارد؛ از جمله: هميشه خويش را پاكيزه نگه دارد، به طورى كه زمينه مناسبى براي معاشرت فراهم باشد؛ با شوهر خويش به جمال خود فخر نكند؛ بر شادى او حريص باشد؛ بدون علت دچار خشم و عيب جويى نشود؛ در اموال شوهر و زندگى قناعت را رعايت كند و اختلافهاى بين خود و شوهر را براي ديگران بازگو نكند.(7)
1-3. خواجه نصيرالدين طوسى: وى از دانشمندان قرن هفتم هجرى بوده است. طوسى در مورد راه تدبير و برخورد مرد با زن سه امر هيبت، تكريم و اشتغال زن را لازم مى داند. وي در مورد حفظ كرامت زن و احترام گذاردن به او مى گويد: مرد بايد به وضعيت اقتصادي و ظاهري زن توجه و در بهبود آن بكوشد؛ در پوشش او از ديگران سعى وافر داشته باشد؛ در مسائل خانواده با او مشورت كند؛ در تصرف امور منزل دست او را باز بگذارد؛ البته بايد مراقب باشد كه زن بر او غالب نشود. با خويشان زن رابطه ي خوبى داشته باشد؛ وقتى آثار صلاحيت و شايستگى در او ديد، زن ديگرى را بر او ترجيح ندهد؛ زيرا غيرت زنان موجب اخلال در امور خانواده و همكارى نكردن آنها و به هم ريختگى نظام خانواده مى شود؛ زيرا مرد در منزل مانند دل است در بدن، و چنان كه يك دل منبع حيات دو بدن نتواند بود، يك مرد را تنظيم دو منزل ميسر نشود.
به نظر طوسى شوهر بايد در اداره خانواده از اموري خوددارى كند: در محبت به زن افراط نكند و او را از روابط نامناسب خارج منزل باز دارد. زنان براى تحصيل رضايت شوهر بايد همواره عفت را رعايت كنند، به آنها احترام بگذارند، اخلاق خوب، همسردارى به وجه نيكو و همكاري در روابط جنسى را همواره در پيش گيرند؛ همچنين از سرزنش شوهر خوددارى كنند. طوسى در مورد نوع رابطه زن و شوهر مى گويد: زن شايسته شبيه مادر و دوست است. از اين جهت شبيه مادر است كه شوهر مايل به حضور او در خانه است و نبود زن براي مرد مشكل آفرين است، و شباهت به دوست از جهت قناعت زن و عدم زياده طلبى او نسبت به مايحتاج زندگى است؛ لذا شوهر را در كمبود برخى امكانات و لوازم آسايش زندگى معذور مى داند.(8)
1-4. فيض كاشانى: وى از دانشمندان قرن يازدهم هجري است كه به آثار روان شناختى ازدواج و زندگى خانوادگى توجه خاصى مبذول كرده و به مسئله آرامش و سكونت حاصل از روابط زن و شوهر اشاره نموده است. به باور وي، بدون وجود روابط مناسب در زندگى خانواده، مقابله با دشواري ها و خستگى هاي ناشى از زندگى روزانه، دشوار است. وى از اولياي دين (ع) نقل مى كند فردي كه از خانواده خود فراركرده است، مانند بنده ي فرارى است كه نماز و روزه ي او قبول نمى شود تا به كانون خانواده بازگردد؛ همچنين فردي كه در انجام وظايف خانوادگى كوتاهى كند، مانند بنده فرارى است، هر چند در جمع اعضاي خانواده حاضر باشد. فيض يكى از وظايف والدين نسبت به فرزندان خود را آموزش نحوه ي برخورد با همسر و زندگى خانوادگى اعلام كرده، نمونه اي از آن را به دختر خود هنگام ازدواج به عنوان توصيه هاي پدري براي برقرارى زندگى متعادل و متعالى چنين بيان مى كند: «دخترم، از آشيانه اى كه در آن بزرگ شدى، به سوي جايگاهى مى روى كه شناخت كافى از آن نداري و همنشينى كه هنوز با او انس نگرفتى، در مقابل او متواضع باش تا او مايه سربلندى ات باشد؛ به منزله گهواره اى براي او باش تا او تكيه گاهت باشد؛ از او اطاعت كن تا او مطيعت باشد؛ او را به خشم نياور و از او دوري مكن؛ اگر به تو نزديك شد، تو نيز به او نزديك تر شو و اگر از تو دوري كرد، تو نيز از او دور شو».(9)
1-5. علامه طباطبايى: وى در تفسير الميزان، هنگام بررسى آيات مربوط به مسائل زندگى خانوادگى، نظرياتى در اين باره ارائه كرده است: آفرينس انسان به صورتى است كه زن و مرد در ساختمان طبيعى بدن، مكمل يكديگرند و هريك به تنهايى ناقص و محتاج ديگرى است. اين نياز و احتياج موجب مى شود كه زن و مرد به سوي يكديگر حركت كنند و بدين طريق، سكونت و آرامش يابند. به نظر ايشان، اين امر از بزرگ ترين و آشكارترين نعمتها و موهبتهاى عالم طبيعت است؛ زيرا ساختمان جامعه ي بشري بر آن استوار مى شود و به همين سبب است كه تعاون و همكاري ميان افراد پديد آمده است. ايشان در مورد مودت و رحمت بين زن و شوهر مى گويد: مودت، محبتى است كه اثرش در رفتار ظاهر شود و رحمت نوعى تأثير روانى است كه از ديدن محروميت يا نقص كسى پديد مى آيد و فرد را وا مى دارد كه به او كمك كند. از روشن ترين جلوه گاه مودت و رحمت، جامعه كوچك خانواده است؛ زيرا زن و شوهر در محبت و رحمت، ملازم يكديگرند و اين دو به هم و به ويژه زن نسبت به فرزندان كوچك تر، عطوفت مى ورزند. اين محبت و مودت، والدين را بر مى انگيزد كه در حفظ، تغذيه و تربيت فرزندان بكوشند.(10)
وى در مورد سلسله مراتب افراد در خانواده، به پيروى از آيه «الرجال قؤامون على النساء»(11)، قائل به مديريت مرد در خانواده است و با اشاره به نكاتى از زندگى اجتماعى و شرايط طبيعى زن و مرد، اين امر را تبيين مى كند. لزوم شدت و قدرتمندى براى جنس مرد و وجوب نرمى و پذيرش براي جنس زن، امري است كه همه ملتها، كم و بيش به آن معتقدند، به طورى كه زبانهاى مختلف عالم، هر شخص پهلوان و تسليم ناپذير را «مرد» و هر شخص نرم خو و تأثيرپذير را زن مى نامند. دين اسلام اين قانون طبيعى را در تشريع احكام خود، پذيرفت و قوام بودن را برعهده مردگذاشت.(12)
خداوند به جهت طاقتى كه مردان در اعمال سخت و دشوار دارند، و از طرفى زندگى زنان، احساسى و عاطفى است و اساس و سرمايه اش رقت و لطافت است، اين قواميت را به مرد داده است. علت ديگر اين امر مسئوليت اداره امور اقتصادى خانواده است كه بر عهده مرد مى باشد. قيوميت مرد بر زن از نظر مسائل زناشويى است و بر زن لازم است كه در اين امور و هرچه به آن مربوط است، از شوهر خود اطاعت كند. اين امر بدان معنا نيست كه مرد از اداره و تصرف زن در مايملك خود، سلب آزادى كند، يا استقلال زن در حفظ حقوق فردي و اجتماعى و دفاع از منافعش را سلب نمايد؛
به بيان ديگر، از آن جا كه مرد هزينه زندگى زن را از مال خويش مى پردازد، بر زن نيز لازم است در همه آنچه مربوط به روابط جنسى است، از مرد اطاعت كند.(13)
1-6. شهيد مطهرى: او در تأليفهاى خود به مسئله ازدواج، اهميت فراوانى داده و به تبيين قوانين اسلام با توجه به نيازهاي انسان در عصر حاضر پرداخته است. به نظر وى، دين اسلام اصرار فراوانى دارد كه محيط خانوادگى، آمادگى كامل را براي كاميابى زن و شوهر از يكديگر، داشته باشد. زن يا مردى كه در اين امور كوتاهى كند، مورد نكوهش صريح اسلام قرار گرفته است. به اعتقاد شهيد مطهرى، از ميان اديان الهى، دين اسلام بيشترين توجه خود را به بعد جنسى زندگى خانوادگى معطوف كرده و اين امر را مقدس شمرده است. در بعد عاطفى، محيط خانواده، محل بروز عميق ترين روابط و منشا روابط عاطفى در اجتماع است. نكته جالب توجه در نظريات شهيد مطهرى، تقارب ديدگاه ايشان در باب خانواده با ديدگاه سيستمى است(14) كه در آن افراد در خدمت سيستم هستند و بايد روابط اجزا به گونه اى باشد كه كل خانواده، به عنوان يك واحد به اهداف مورد نظر نائل شود. به نظر ايشان، ازدواج اولين گامى است كه انسان از خودپرستى و خود دوستى به سوي ديگر دوستى بر مى دارد. تا پيش از ازدواج تنها يك «من» وجود داشت و همه چيز براى «من» بود. اولين مرحله اي كه اين «من» شكسته مى شود، يعنى موجود ديگرى در كنار اين «من» قرار مى گيرد و براي او معنا پيدا مى كند، كار مى كند، زحمت مى كشد، خدمت مى كند نه براى «من» بلكه براى «او»، در ازدواج است. سپس وقتى داراي فرزند مى شود ديگر «او»، «اوها» مى شود و گاهى «من» نيز فراموش مى شود.(15)
به نظر ايشان، از جنبه هاى مهم ازدواج، ايجاد كانونى براي پذيرش نسل آينده و تأمين سعادت آنهاست. دست تواناي خلقت براي ايجاد، بقا و تربيت نسلهاي آينده، علايق نيرومند زن و شوهرى را از يك سو و علايق پدر و مادر و فرزندى را از سوي ديگر به وجود آورده است. عواطف اجتماعى و انسانى در محيط خانواده رشد مى كنند. حرارت محيط فطرى و طبيعى پدر و مادر روح كودك را نرم و ملايم مى كند. ما وقتى مى خواهيم عواطف دو نفر را نسبت به يكديگر تحريك كنيم، مى گوييم افراد يك ملت برادر يكديگرند. قرآن نيز عواطف پاك ايمانى مؤمنان را به عواطف برادري تشبيه مى كند: «انما المؤمنون اخوة».(16) عواطف برادرى تنها از خويشاوندى و هم خونى پيدا نمى شود، عمده اين است كه دو برادر در يك كانون محبت بزرگ مى شوند و منشأ عواطف در اجتماع نيز همين عواطف برادري است.(17) به طوركلى، از مجموعه نظريات فوق نكاتى را مى توان در باب نظام روان شناختى خانواده بيان نمود. بحث سلسله مراتب در خانواده و اقتدار بيشتر مرد، مورد اتفاق همه ي اين صاحب نظران است. وظايف اعضاى خانواده و حدود و مرزهاى آن تا حدى بيان شده است، و زمينه هاى ناكارآمدى خانواده و عوامل اختلال در كاركردها، معرفى و به راههاي پيشگيري توجه شده است. حالات روانى هر يك از زن و مرد و نكات روان شناختى تحكيم بخش روابط مطلوب در خانواده نيز تا حدي مورد توجه قرارگرفته است.
2. تعريف خانواده
«خانواده» گروه كوچكى است كه حد فاصل بين فرد و جامعه قرار گرفته است. صاحب نظران تعريفهاي متعددى براى خانواده ارائه كرده اند، ولى هر تعريف به بعدى از خانواده توجه داشته است؛ از اين رو شايد مناسب تر باشد كه خانواده را با توجه به ويژگى هاي اساسى آن تعريف كنيم:
الف- از عمومى ترين سازمانهاي اجتماعى است كه بر اساس ازدواج بين يك مرد و دست كم يك زن شكل مى گيرد.
ب- در آن، مناسبات خونى يا اسناد يافته (پذيرش فرزند) به چشم مى خورد.
ج- معمولا داراى نوعى، اشتراك مكانى است.
د- معمولا كاركردهاى گوناگون شخصى، جسمانى، اقتصادى، تربيتى و جز اينها را بر عهده دارد.
خانواده همچون آينه اى عناصر اصلى جامعه را در بر دارد و انعكاسى از نابسامانى هاى اجتماعى است. در عين. حال، تأثيرپذيرى شديدي از جامعه دارد و مى توان گفت: جامعه سالم فقط در پرتو خانواده سالم ممكن است.(18) تعاليم اسلام نيز بر ويژگى هاى ياد شده در خانواده، تأكيد مى كند. بر اساس تعاليم اسلامى، خانواده مجموعه اى است از افراد با رابطه هاى سببى(عقد ازدواج) و نسبى (والدينى – فرزندي و خواهر و برادرى). اين افراد نسبت به هم متناسب با نوع نسبت و ارتباط، مسئوليتهاى اجتماعى، حقوقى، تربيتى، رفتارى، اقتصادى و دينى دارند. بر اساس اين تعريف، از نظر تعاليم اسلام خانواده شامل خانواده هاى هسته اي و گسترده مى شود. با وجود اين، با توجه به ميزان مسئوليتها و حقوق اقتصادى، اجتماعى و رفتاري اعضاى خانواده نسبت به هم، سه مرتبه خانواده در اسلام ديده مى شود:
- خانواده مرتبه اول: زن و شوهر و فرزندان بدون واسطه؛
- خانواده مرتبه دوم: زن و شوهر، فرزندان، والدين زن يا شوهر(اجداد فرزندان)؛
- خانواده مرتبه سوم: زن و شوهر، فرزندان به علاوه ي والدين زن يا شوهر و دايي، خاله، عمو و عمه ي فرزندان.
اين اولويت بندى بر اساس مسئوليتهاي زن و شوهر نسبت به هم، والدين نسبت به فرزندان بدون واسطه و باواسطه، فرزندان نسبت به اجداد، عمه، عمو، خاله و دايى، و قوانين اقتصادى اسلام مانند نفقه، ارث و زكات واجب، و قوانين حقوقى مانند ولايت جد پدري و ديه ي عاقله در نظر گرفته شده است. بيشتر آيات قرآن كه به روابط اعضاى خانواده مربوط مى شود، به مسائل خانواده مرتبه اول پرداخته(19) و آيات كم ترى به خانواده مرتبه دوم(20) و آيات محدودي، مانند آيات ارث، به مسائل خانواده مرتبه سوم پرداخته است.(21) شكل 1 اين سه مرتبه خانواده را نشان مى دهد. بر اساس اين طرح ممكن است فردى مانند الف متعلق به 6 خانواده باشد: دو خانواده مرتبه 1 ، دو خانواده مرتبه 2 و دو خانواده مرتبه 3:
- خانواده مرتبه 1: فرد، همسر و فرزندانش؛ او، خواهر، برادر و پدر و مادرش؛
- خانواده مرتبه 2: فرد، همسر، فرزندان و پدر و مادرش؛ او، همسر، فرزندان و پدر و مادر همسرش؛
- خانواده مرتبه 3: فرد، همسر، فرزندان، اجداد پدرى فرزندان، عمو و عمه و فرزندان آنها؛ او، همسر، فرزندان، اجداد مادرى فرزندان، خاله، دايى و فرزندان آنها.
اين تعريف از خانواده مبتنى بر مسئوليتهاى افراد نسبت به اعضاى خانواده و خويشان و نيز اهدافى است كه تعاليم اسلام براي ازدواج و تشكيل خانواده در نظر دارد. تعاليم اسلام براى سعادت و سلامت دنيوى و اخروى انسانها، برنامه هايى را قرار داده كه از جمله آنها تشكيل خانواده است. در اين برنامه ها نيازهاى طبيعى انسان و شرايط اجتماعى او در همه عصرهاى تاريخ در نظرگرفته شده است؛ از اين رو، تحولات اجتماعى بشر، به ويژه تحولات عصر حاضر كه خانواده را دچار دگرگونى هاى اساسى كرده و گاه موجبات دورى از اهداف تشكيل خانواده را فراهم آورده است، نبايد ما را از تعريف مناسب خانواده دور كرده و به جهتى سوق دهد كه نتوانيم اهداف تشكيل خانواده را تحقق بخشيم؛ به همين جهت بايد تلاش كرد، تحولات اجتماعى در جهت تشكيل و استمرار خانواده هايى كه سعادت و سلامت بشر را تضمين مى كنند، سوق داده شود. البته تحقق اين امر در بيشتر جوامع دشوار است. با وجود اين، مى توان در جوامعى كه زمينه فرهنگ اسلامى در آنها وجود دارد، در اين راستا گامهايى برداشت. تقويت روابط خويشاوندى يكى از راهكارهايى است كه خانواده ها را در جهت تحقق بخشيدن به اهداف مورد نظر، يارى مى كند. چگونگى روابط خانواده هاى مرتبه دوم و سوم، بيشتر در ضمن موضوع خويشاوندان در فصل دوم بررسى مى شود، و در فصلهاى ديگر بيشتر، مباحث مربوط به خانواده مرتبه اول مورد توجه قرار مى گيرد، هر چند در مواردى به مسائل خانواده هاى مرتبه دوم و سوم نيز پرداخته مى شود.
افزون بر اين، مانند نظريه سيستمى، خانواده در اسلام به عنوان يك واحد اجتماعى در نظر گرفته شده و چيزى بيش از مجموعه افرادى است كه آن را تشكيل مى دهند. يكى از شواهد اين امر، مسئوليت افراد در قبال خانواده در جنبه هاى اقتصادي و تربيتى است. در قرآن به سعادت اخروى فرد در کنار خانواده او توجه شده و خداوند از انسانها مى خواهد نه تنها خويش، بلكه خانواده ي خود را از گرفتارى و عذاب اخروى محافظت كنند.(22) همچنين خداوند به پيامبر (ص) خطاب مى كند كه خانواده ي خود را به نماز دعوت كن.(23) آياتى كه به تأثير رفتار فرزندان در تعالى معنوى والدين اشاره كرده(24)، نيز دليلى بر شدت وابستگى اعضاى خانواده در امور دنيوى و اخروى به يكديگر است. حساسيت پيامبران نسبت به خانواده خود و هدايت آنها(25)، نيز از جمله دلايلى است كه ارتباط و تأثير متقابل اعضاى خانواده را نشان مى دهد. شدت اين ارتباط به حدي بوده است كه گاه پيامبران براي اعضاى خانواده ي خود طلب آمرزش و نجات مى كردند و چون اين اعضا بر گمراهى خود اصرار مى نمودند، خداوند اين پيامبران را به خاطر طلب آمرزش براى اعضاي خانواده خود، ملامت كرده است.(26)
3. مراحل تحول خانواده
روان شناسان براي گروههاي اجتماعى، مراحل تحولى را در نظر مى گيرند كه از شكل گيري تا انقضاي گروه را در بر مى گيرد.(27) خانواده نيز مراحل متعددي را در گذر زمان تجربه مى كند و مى توان هر خانواده مفروض را در يكى از اين مراحل در نظر گرفت. خانواده يك واحد اجتماعى ايستا نيست، بلكه فرآيندى از تغيير مداوم است. ورود افراد به مجموعه خانواده يا خروج از آن، از موجب تغيير و تحول در خانواده است. اگر تغيير را مطابق زندگى بشري بهنجار بدانيم، خانواده را نيز بايد بسيار انعطاف پذير با نوسان دائمى و بيشتر در حالت عدم تعادل ببينيم. خانواده مانند همه ارگانيزمهاي زنده مايل به بقا و استمرار است و تغيير آن نيزگاه به منظور حفظ بقا و تعادل مى باشد. براى تحول خانواده چهار مرحله [واحد دو نفره زن و شوهر (مرحله زوجيت)، خانواده داراي فرزندان خردسال، خانواده داراى فرزندان مدرسه اى يا نوجوان و خانواده داراي فرزندان رشد يافته](28) و گاه تا نه مرحله در نظر گرفته شده که به شرح ذيل است: 1. مرحله گزينش همسر و نامزدي؛ 2. زوجهاي بدون فرزند؛ 3. خانواده هاى داراي كودكان كم تر از سى ماه؛ 4.- خانواده هاي داراي كودكان پيش دبستانى (2/5 – 6 ساله)؛ 5. خانواده هاي داراى كودكان مدرسه اي (13 – 6 ساله)؛ 6. خانواده هاى داراي نوجوان (13 – 20 ساله)؛ 7. خانواده هايى كه جوانان از آنها جدا مى شوند؛ 8. والدين ميان سال؛ 9. مرحله كهولت اعضاى خانواده.(29) دووال، به هشت مرحله تحول در خانواده معتقد است، ولى مرحله گزينش همسر را نيز گرچه پيش از ازدواج است، بايد از مراحل مهم زندگى خانوادگى دانست.(30) هر چند براي تحول خانواده الگوى كلى – مانند آنچه گفته شد – ارائه شده است، بايد توجه داشت هر خانواده ضرب آهنگ، سرعت، پاداشها، رويدادها، هماهنگى ها و ناسازگاري هاي ويژه خود را دارد كه در پذيرش يك مرجع و قالب كلى براى تحول خانواده ها، بايد در نظر گرفته شود.
خانواده ها در هر مرحله تحول، وظايف و مسئوليتهايى متناسب با آن مرحله دارند؛ همچنين ويژگى هاي روانى افراد و مشكلات هر مرحله، با مراحل ديگر متفاوت است؛ از اين رو بايد متناسب با مرحله تحولى خانواده، به راهنمايى و حل مشكلات و سعى در رشد آن پرداخت. به جهت هاى ياد شده، شناخت مراحل تحول خانواده در هر فرهنگ اهميت ويژه دارد.
پی نوشتها:
1. «ما بنى فى الاسلام احب الى الله من التزويج». حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، ج 14، ص 3.
2. «… بناء احب الى الله و اعز من التزويج». بحارالانوار، مجلسى، محمدباقر، ج 100، ص 222.
3. «يفتح ابواب السما فى اربعة مواضع… عند نظر الولد فى وجه الوالدين و عند النكاح»، همان، ص 221.
4. جمل، ابراهيم محمد، تعدد الزوجات في الاسلام، ص 39.
5. ابن سينا، حسين بن عبدالله، تدابير المنازل، ص 32-38.
6. اعرافى، عليرضا، آراي دانشمندان مسلمان در تعليم و تربيت و مباني آن، ص 291-294.
7. غزالى طوسى، ابوحامد، كيمياى سعادت، ج 1، ص 301.
8. طوسي، خواجه نصير الدين، اخلاق ناصري، ص 217-219.
9. فيض كاشانى، محسن، المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء، ج 3، ص 67 و 96-135.
10. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ج 4، ص 285.
11. نساء، 34.
12. كلمه قيم به معناي فردى است كه مسئول رسيدگى به امور فرد ديگر است، و قوام نيز مبالغه در اين امر است.
13. طباطبايى، تفسير الميزان، ج 4، ص 289 و 544-547.
14. اين ديدگاه را برتالانفي (Bertalanffy) گسترش داد. در اين ديدگاه، به خانواده به عنوان يك واحد متشكل نگريسته مى شود و فرد به عنوان بخشى از سيستم فراگير خانواده تلقى مى شود (زيمون، ف، مفاهيم و تئورى هاى كليدى در خانواده درماني، ص 253).
15. مطهري، مرتضى، تعليم و تربيت در اسلام، ص 266 و 267.
16. به راستى مؤمنان برادر يكديگرند؛ حجرات، 10.
17. مطهرى، مرتضى، اخلاق جنسي در اسلام و جهان غرب، ص 46 و 47.
18. ساروخاني، باقر، مقدمه اي بر جامعه شناسي خانواده، ص 136.
19. مانند: بقره، 102؛ 187، 228، 229، 231، 222و 223؛ آل عمران، 14؛ نساء، 3، 34، 35، 128، 129 و 21؛ نور، 32؛ روم، 21؛ مجادله 1-4؛ تحريم، 1، 5، و 11؛ تغابن، 14؛ فرقان، 74.
20. اسراء، 23و 24؛ يوسف، 12، 8، 92 و 100؛ بقره، 132.
21. مانند: نساء، 1؛ انفال، 75؛ احزاب، 50؛ نور، 24.
22. «قو أنفسکم و أهليکم نارا…» تحريم، 6.
23. «وأمر أهلک بالصوة و اصطبر عليها» طاها، 132.
24. «والبقيت الصلحت خير عند ربک ثوابا و خير أملا» کهف، 46.
25. از جمله اين موارد، توصيه پيامبران به فرزندان خود و دعا براى هدايت آنهاست؛ براى نمونه ر. ك: بقره، 132 و ابراهيم، 40.
26. از جمله اين موارد، طلب نجات فرزند نوح (ع) توسط وي (هود، 46) و طلب آمرزش ابراهيم (ع) براي پدر خود (توبه، 114) است.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید