جبرئیل دشمن یهود
روزی عبدالله همراه چهل نفر از برجستگان مذهبی یهود، تبانی کردند که نزد پیامبر آمده و او را در موضوع رسالت و نبوّت در دست انداز بحث آزاد و احتجاج قرار دهند، و با مجادلات خود، حضرت را محکوم نمایند.
وقتی که به این قصد نزد پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمدند، پیامبر به بزرگ آنها یعنی «عبدالله بنسلام» متوجّه شد و فرمود: من برای بحث و انتقاد و مناظره آمادهام!
یهود موافقت کردند، و بحث و مجادله شروع شد، یهودیان جبهه تهاجمی گرفته و پیامبر را در برابر باران سؤالات پیچیده خود قرار دادند پیامبر به یکایک آن سؤالها پاسخ میداد.
تا اینکه روزی عبدالله، خصوصی به حضور پیامبر آمد و گفت: من سه سؤال دارم که جز پیامبران جواب آنرا نمیدانند، آیا اجازه هست مطرح کنم؟
پیامبر: فرمود مطرح کن.
عبدالله گفت: برای من بگو اولین نشانه روز رستاخیز چیست؟ و نخستین غذای بهشت چه میباشد؟ و علّت اینکه گاهی فرزند، شبیه پدر و گاهی شبیه مادر است چیست؟
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: هم اکنون جوابش را جبرئیل از طرف خدا میآورد و به تو خواهم گفت. تا نام جبرئیل به میان آمد، عبدالله گفت جبرئیل دشمن یهود است زیرا جبرئیل در موارد متعدّد با ما دشمنی کرده است. بخت النصر به نیروی جبرئیل بر ما غالب شد و شهر بیتالمقدّس را به آتش کشید و ... پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در پاسخ او آیه 97 و 98، سوره بقره را خواند که مضمونش این است.
«جبرئیلی که وی را دشمن میدارید، از پیش خودکاری نمیکند، او قرآن را به اذن خدا بر قلب پیامبر نازل کرده است، قرآنی که با آنچه از صفات و نشانههای رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در کتابهای پیشین آنها آمده مطابقت دارد و تصدیق کننده آنها است، بین فرشتگان خدا فرقی نیست، اگر کسی یکی از آنها را دشمن دارد با همه آنان و پیامبران و با خدا دشمنی کرده است، زیرا فرشتگان و پیامبران او همه در یک طریق، اجرا کننده فرمان خدا هستند، مأموریتهای آنها از قبیل تقسیم مأموریت است نه تضاد مأموریت، دشمنی با آنها دشمنی با خداست»[1]
سپس پیامبر به جواب سه سؤال عبدالله پرداخت، فرمود:
نخستین نشانه رستاخیز، آتش پر از دود است که مردم را از مشرق به سوی مغرب حرکت میدهد، و نخستین غذای بهشت، جگر ماهی و قطعه اضافی آنست که گواراترین غذاها است...
و در مورد سؤال سوّم فرمود در مورد انعقاد نطفه، نطفه هر کدام از زن و مرد بر دیگری غلبه و برتری یافت، نوزاد به او شبیه میشود، اگر نطفه مرد غلبه کرد، فرزند به پدر و خویشان او شباهت مییابد و اگر نطفه زن غالب شد، فرزند شبیه مادر و خویشان مادر میگردد.
عبدالله سلام، پاسخ سئوالاتش را با اخبار تورات و پیامبران قبل تطبیق کرد، درست یافت، همان لحظه به اسلام گروید و شهادت به یکتائی خدا و رسالت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را به زبان جاری کرد.
آنگاه عبدالله به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ عرض کرد: من اعلم دانشمندان یهود و فرزند اعلم آنها هستم، اگر آنها از ایمان من به اسلام، آگاه شوند مرا تکذیب خواهند کرد، اکنون ایمان مرا پنهان بدار، تا نظر یهود را در مورد من بدانی چیست؟
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از این فرصت که خود یکنوع دلیل و مجادله در بحث آزاد است، استفاده کرده و آنرا برای محکوم کردن یهود به کار برد، مجلس مناظرهای از یهودیان تشکیل داد، و عبدالله بن سلام را در نزدیک آن مجلس در جائی پنهان کرد، آنگاه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در ضمن گفتگو به یهودیان فرمود: «من پیامبرم! خدا را در نظر بگیرید، و از هوسها دست بردارید و بیائید مسلمان شوید!»
در پاسخ گفتند: «ما از صحّت دینی بنام اسلام بیاطلاع هستیم!»
پیامبر: عبدالله سلام در میان شما چگونه مردی است؟
جمعیت یهود: او پیشوا و پیشوازاده و دانشمند بزرگ ما است.
پیامبر: او اگر مسلمان شود، حاضرید از او متابعت کنید؟
جمعیت یهود: او هرگز مسلمان نخواهد شد.
پیامبر، عبدالله را صدا زد، عبدالله از پنهانی بیرون آمد و در مجلس آشکار شد و گفت: «اشهد ان لا اله الاّالله و انَّ محمّداً رسول الله، ای جمعیت یهود از خدا بترسید و به پیامبر ایمان بیاورید، با اینکه میدانیدی او پیامبر خداست، چرا ایمان نمیآورید؟». در این هنگام که چند دقیقهای از اقرار آنها به عظمت مقام عبدالله نگذشته بود، نسبت به عبدالله اظهار خشم کردند و گفتند «او بدترین فرد ما، و فرزند بدترین افراد ما است و او و پدرش نادانترین افراد ما میباشند».
این طرز استدلال پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ براستی که بسیار جالب است، هر چند یهود در ظاهر به رخ مبارک نیاوردند، ولی در حقیقت محکوم شدند و برای اندیشمندان منصف، بهانه جوئی و لجاجت آنها ثابت گردید، امّا عبدالله، براستی بنده و تسلیم خدا بود، وقتی حق را فهمید، به آن گروید با اینکه در آن شرائط، برایش بسیار گران تمام میشد، از این رو پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ او را عبدالله (بنده خدا) نامید[2] ایمان او نقش مؤثّری در ایمان آوردن افراد دیگر داشت، طولی نکشید یکی از دانشمندان دیگر یهود بنام «مُخَیرِق» و عدهّای دیگر نیز به او پیوستند.[3]
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
[1] ـ جمعی از مفسّرین، شأن نزول این آیات را در مورد «عبدالله بن صوریا» دانستهاند، ولی منافات ندارد که عبدالله بن اسلام نیز این بحث را مطرح کرده باشد.
[2] ـ با اینکه چنانکه گفتیم نام او«حُصین» بود.
[3] ـ اقتباس از سیره ابن هشام، ج 2، ص 124 نشر التراث الاسلامی و احتجاج طبرسی، ج 1، ص 114 تا 115، نشر اسوه.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید