مشهورترین دانشمندان زن از صحابه(ادامه)
سکینه دختر امام حسینعلیه السلام
مادر ایشان «رباب» دختر امرء القیس است.
امام حسینعلیه السلام علاقه زیادی به ایشان داشت اینعلویه شریفه در کربلا حضور داشت و حوادث کربلا را با چشم خود دیده و در زمره اسرای کربلابود.
اشعار بلند ایشان در رثای پدر بزرگوارش در تاریخ ثبت است.
ابن خلکان در وفیات الاعیان در ترجمه او مینویسد:
سکینه بزرگترین زنان عصر خود بود و زیباترین و ظریفترین و نیکوترینآنها در اخلاق و فضیلتبهشمار میرفت (58).
آری سکینه از زنان فاضله و دانشمند عصر و از شخصیتهای علمی و ازمفاخر علم و کمال بود، که منزلش پایگاه ادیبان و شاعران شده و آنان از پشتپرده سخنان منظوم خود را به گوش آن بزرگوار میرساندند و او قضاوتمیکرد (59).
مامقانی او را از راویان حدیث میداند.
خدیجه دختر امام محمدباقرعلیه السلامشیخ طوسی او را راوی و از اصحاب امام محمدباقرعلیه السلام شمرده است (60) و در اعلامالنساءالمؤمنات از ایشان به عنوان فاضله و مؤمنه و متقی یاد کرده است.
امالحسن دختر عبداللهبن محمدبن علی بن الحسینعلیه السلام ایشان نوه امام محمد باقرعلیه السلام و از راویان حدیث میباشد و شیخ در رجال، ایشان را از اصحابامام صادقعلیه السلام شمرده است. (61)
فاطمه معصومه دختر امام کاظمعلیه السلام او در سال 183 در مدینه متولد شد. در خاندان امامت و ولایت و در آغوش ایمان و طهارتپرورش یافت. القاب ایشان محدثه، عابده، عالمه، راویه و کریمهاهل بیت است.
جماعتی ازارباب علم و حدیث روایاتی از ایشان نقل کردهاند و او نیز روایاتی از آبای طاهرین خود نقل کردهاست. (62)
خدیجه دختر عمربن علی بنالحسین علیه السلام
ایشان نوه امام سجادعلیه السلام و از بانوان فاضله و راوی حدیثبوده است.
مرحوم کلینی در کتابکافی از ایشان روایت نقل کرده است.
مرحوم مامقانی ایشان را جزء روات بهشمار آورده است.
علیه دختر امام سجاد علیه السلام
ارباب رجال درباره ایشان میگویند; این بانوی فاضله دارای کتابی بوده است که ابوجعفرمحمدبن عبدالله بن قاسم با طریق خود از زرارةبن اعین و زراره از علیه بنت علی بن الحسینعلیه السلاماین کتاب را روایت کرده است. (63)
رقیه دختر اسحاق بن موسیعلیه السلام
ایشان دختر اسحاق فرزند امام کاظم است. این بانوی فاضله و جلیلالقدر،عمری طولانیداشت و قبر ایشان در بغداد است.
شیخ صدوق در خصال از ایشان روایت نقل کرده است و علمایرجال او را از روات حدیث دانستهاند. (64)
مشهورترین زنانی که تحصیلات عالیه داشتند علوم اسلامی به ویژه فقه و حدیث موضوعاتی هستند که زنان به آنها علاقهمند بودند، ازاینرو، در میان محدثان و فقیهان، زنانی هستند که از چهرههای برجسته بهشمار میروند.
شرححال 1543، زن حدیث دان که در کتب تراجم گنجانده شده است، حکایت از این دارد که در آنزمان برای آموزش زنان بستر مناسبی وجود داشت.
در اینجا گزارش کوتاهی از تعدادی از زنانسرشناس برای نشان دادن شایستگی آنان در تحصیلات عالیه، نقل میکنیم:
سیده نفیسه دختر ابومحمد حسن بن زید از تبار امیر مؤمنان علیعلیه السلام
وی از زنان صالح و پرهیزگار بود و در علم حدیث آنچنان تبحر داشت که امام شافعی به هنگاماوج نامآوری خود در «فسطاط» مصر پای درس او مینشست و استماع حدیث میکرد (65) .
در حلقه درس این بانوی با فضیلت، بسیاری از دانشمندان نامی و مجتهدان حضور مییافتند.
مصریها به این بانو علاقهزیادی داشتند.
هنگامی که امام شافعی فوت کرد، جنازه او را به خانهسیده نفیسه بردند و او نماز خواند (66).
سیده نفیسه در سال 208 ه ق در گذشت و شوهرش اسحاقبن جعفرالصادقعلیه السلام خواست جنازه او را به مدینه انتقال بدهد، که مصریها جلوگیری کردند. و اورا در قاهره دفن کردند.
هماینک مزار ایشان معروف است.
شهده دختر ابو نصر احمدبن فرج ابری دینوری
شیخه شهده که «فخرالنساء» نام گرفته بود در مسجد جامع بغداد برای انبوهی از دانشجویانعلاوه بر علوم دینی، ادبیات و فنون بلاغت و شعر تدریس میکرد.
ابن خلکان درباره ویمینویسد:
او از زنان دانشمند بود و خطی زیبا داشت و گروه زیادی نزد وی سماع حدیث کردند.
از بزرگان علما کسی به پای او نمیرسید.
وی از ابوالخطاب نصربن احمد بطروانی و ابوعبداللهحسینبناحمدبن طلحه نعالی و طلحة بن محمد زینبی و افراد دیگر چون ابوالحسن علی بنحسین بن ایوب و ابوالحسن احمدبن عبدالقادر بن یوسف و فخرالاسلام ابوبکر محمدبن احمدشاشی سماع حدیث کرد و شهرت و آوازهاش عالمگیر شد. (67)
او در میان علمای بزرگ اسلاممقامی همتای برجستهترین علما را پیدا کرد.
یکی از شاگردان این زن ابن تیمیه حرانی بود که ازوی سماع حدیث کرد.
او در سال 574 درگذشت.
عروضیه
او از موالی ابوالمطرف عبدالرحمنبن غلیون کاتب بود.
وی در بلنسیه (والنسیا) سکونتداشت و از مولای خود، نحو و صرف و لغت آموخت و در این علوم بر وی برتری یافت و در علمعروض استاد شد.
او کامل مبرد و نوادر قالی را از حفظ داشت و شرح میکرد.
ابو داود سلیمان دوکتاب مذکور را نزد وی خواند و از او عروض آموخت.
عروضیه در سال 540 ه ق در دانیه از دنیارفت(68).
زینب دختر عبدالرحمن شعری
این زن عالمه در نیشابور میزیست و بانویی دانشمند بود که نزد فقهای برجسته و بنام آن روزدرس خوانده بود و به دریافت اجازه روایت از ایشان نائل شده بود.
زینب از ابو محمد اسماعیل بن ابیالقاسم بن ابی بکر نیشابوری قارئی و ابوالقاسم زاهر وابوبکر وجیه ابن طاهر که هر دو شامی بودند و ابوالمظفر عبدالمنعم بن عبدالکریمبن هوازنقشیری و ابوالفتح عبدالوهاب بن شاه شادیاخی و دیگران سماع حدیث کرد.
حافظ ابوالحسن عبدالغفار بن اسماعیل بن عبدالغافر فارسی و علامه محمودبن عمرزمخشری صاحب کشاف و دیگر بزرگان از طبقه حفاظ به وی اجازه روایت دادند.
ابن خلکان میگوید:
در سال 610 ه هنگامی که دو ساله بودم زینب به من اجازه کتبی داد. (69)
دکتر شبلی میگوید:
رسمی که در آن زمان برای تشویق و دلگرمی کودکان رایجبود تا به کوششیپیگیر برخیزند و در آینده شایستگی خود را برای داشتن این اجازه نشاندهند. (70)
زینب در سال 615 در نیشابور در گذشت. (71)
فاطمه فقهیه دختر علاءالدین محمدبن احمد سمرقندی
وی از زنان دانشمند در فقه و حدیثبود و از گروهی از فقها فقه آموخته بود وبسیاری نیز از وی کسب دانش کردند.
فاطمه خود حلقه تدریس داشت و گروهیاز بزرگان دانش به وی اجازه روایت دادند، او آثار بسیاری در فقه و حدیث تالیفکرد که بین دانشمندان انتشار یافت.
وی با ملک عادل نورالدین شهید معاصر بودو مدتها در پارهای از امور داخلی کشور طرف شور او بود.
نورالدین برخی ازمسایل فقهی را از وی فراگرفت و همواره در حق این زن انعام و او را یاری میکرد.
فاطمه در شهر حلب از دنیا رفت. (72)
امالخیر بغدادیه
او از مشاهیر محدثین و زنان عالم قرن هفتم بغداد میباشد که در فقه وحدیثبسیار مهارت داشت و به تدریس علوم مشغول بود.
از ابنالبطی وابوالمظفر کاغذی و بعضی از بزرگان دیگر اخذ علم حدیث کرده است.
از اساتیدو مشایخ اجازهاسمعیل بن عساکر و ابن شحنه و قاضی تقیالدین سلیمان وجمعی دیگر از فضلای آن زمان محسوب میشود.
از آن رو که دارای اوصافحمیده و اخلاق پسندیده بود، به لقب «جمالالنساء» شهرت داشت و در سال640 ه. ق درگذشت. (73)
فاطمه دختر شیخ امام مقری محدث (620-708 ه. ق)
وی زنی دانشمند، حدیثدان و صادق در نقل روایتبود از پدر خود وبزرگان معاصر اخذ حدیث کرد و کسانی چون صفدی و دیگران از وی حدیثآموختند.
جمعی از بزرگان علمای سده هفتم هجری در شام و عراق و حجاز وفارس و دیگر بلاد اسلامی به او اجازه روایت دادند.
این زن علاوه بر دانش،ثروت زیادی داشت که آن رادر کارهای خیر از قبیل ایجاد مدارس و بیمارستانهاانفاق میکرد. (74)
ام عبدالله دختر قاضی شمسالدین (624-717 ه )
ایشان نواده علامه وجیهالدین حنبلی و دختر عمربن سعدابن ابیالبرکاتشامی حنبلی و از مشاهیر حدیث دانان قرن هشتم هجری میباشد.
او صحیحبخاری و مسند امام شافعی را در محضر ابوعبدالله زبیدی فرا گرفت.
بنا بهروایت صلاحالدین صفدی محدثه زمان خود بود و چون وارد مصر شد امیرارغون و قاضی کریمالدین از وی اخذ حدیث کردند.
بارها صحیحبخاری راتدریس کرده و مرجع استفاده جمعی از افاضل وقتبوده است.
و بسیاری ازدانشمندان مشهور از او روایتحدیث کردهاند. (75)
چهار شوهر کرده بود او را«وزیره» و «ستالوزرا» نیز میگفتند. (76)
زینب دختر یحیی سلمی (648-735 ه )
نوه دانشمند مشهور عزالدین بن عبدالسلام سلمی سلطانالعلما بود و سبطسلفی به او اجازه روایت داد.
زینب تنها کسی بود که کتاب «المعجمالصغیر»طبرانی را با سماع متصل روایت کرده است و ذهبی درباره او گفته است:
وجودش آکنده از نیکی و عبادت و عشق به روایتبود. (77)
زینب مقدسی (646-740 ه )
معروف به «بنتالکمال» دختر احمدبن عبدالرحیم.
او را بسیاری ازدانشمندان معاصر در شام و مصر و عراق اجازه روایت دادند.
به گفته ذهبی:
او تنها کسی بود که به قدر یکبار شتر از اجزاه (حدیثی) اجازه روایت داشت.
زینب زن دیندار، نیکوکار و کثیرالروایه بود.
دانش پژوهان به محضر وی رفت وآمد بسیار داشتند و آثار بزرگان دانش را بر وی میخواندند.
بیشتر اوقات روزرا دانشجویان حدیثبه سماع در محضر وی اشتغال داشتند.
زینب آخرینکسی بود که با اجازه از سبط سلفی و گروهی دیگر از محدثان روایت کرد. (78)
ابن بطوطه - جهانگرد معروف- در کتاب خود از وی یاد کرده است.
زینب درسال 726 ه. ق در شهر دمشق به ابن بطوطه اجازهای عام داد و این جهانگرد او رابه «رحلةالدنیا» ستوده است. (79)
فاطمهام الحسن دختر شهید اول
وی زن عالمه و فاضله و عابده و صالحه بوده و در کلمات بعضی از بزرگان به:
زبدةالخواص و زینة اهل العلم و الاخلاص و فقیهه و شیخة الشیعة وستالمشایخ.موصوف است.
از مشایخ بسیاری استماع کرده و از پدر بزرگوار خود و سید ابن معیه استادوالدش اجازه روایت داشته است.
پدرش او را بسیار میستود و زنان را به اقتدا و مراجعه به او دراحکام امر میکرد.
لفظ «ستالمشایخ» که لقب مشهور او میباشد، مخفف سیدةالمشایخ است.
یعنی: رئیسروات و نقله اخبار. (80)
جویریه دختر احمدبن احمد (م 782 ه )
وی از بسیاری از دانشمندان زمان خود چون ابن شحنه وستالوزرا و حسن بن عمر کردی وجلال بن طباع حدیث شنید و بارها از شنیدههای خود روایتحدیث کرد.
جویریه عمری طولانیکرد و از او روایتبسیار کردند.
ابن حجر درباره او گفته است:
بسیاری از استادان و همگنان ما از وی سماع حدیث کردند. (81)
زینب دختر عبداللهبن عبدالحلیم.
وی حنبلی مذهب و برادر زاده شیخ تقیالدین بود.
حافظ ابن حجر درباره او گفته بود:
از ابن حجار و دیگران سماع حدیث کرد و خود نیز به روایتحدیثپرداخت و مردم از دانش وی بهره بردند.
و من نیز از او اجازه روایت داشتم.
زینب از زنان مشهور در حدیثبود. (82)
زینب دمشقی دختر محمدبن عثمان
وی در گفتار و فصاحت و منطق و دانش فقه و حدیث از بهترین زنان زمان خود بود و شاگردانزیادی داشت کهابن حجر عسقلانی یکی از آنان بود که از وی اجازه روایت داشت. در حلقه درسحدیث او کمتر از 50 دانشجو نبود.
درباره او گفتهاند:
شنیده نشده که زنی چون او حلقه درس بگشاید و تا این اندازه طلاب درجلسه درس او اجتماع کنند.
زینب با اجازه عام از فخرالدین ابن حجار و دیگرانروایتحدیث میکرد. (83) زینت دمشقی دختر عثمان بن محمد لؤلؤ (م،800 ه ق)
او از فاضلترین زنان دانشمند بود و در علوم سنت دستی قوی داشت.
از حافظ ابن حجارسماع حدیث کرد و ابن حجر عسقلانی از وی اخذ حدیث نمود.
وی درباره فقه و سنت رسایلیداشت که بسیاری از دانشمندان به آنها استناد میکردهاند. (84)
عایشه دمشقی دختر علی بن محمد
او دانشمندی پرکار و با کمال بود.
وی پس از تحصیل صرف و نحو و بیان و عروض و حدیث،حلقه تدریس دایر کرد.
وی از شوهر خود حافظ نجمالدین حسنی و امام ابن الخباز و مرداویسماع حدیث کرد و خود به روایتحدیث پرداخت و مردم از معلومات و علوم وی بهره بردند.
ودر علم و ادب از معاصران خود برتری یافت (85)
امالخیر، خدیجه (م، 730 ه )
از محدثین معروف بوده و در انشا و حسن خط نیز مهارت داشت، اجازهها را با خط خودشمینوشته و به «ضوءالصباح» ملقب بوده است. (86)
امالبهاء فاطمه دختر فهد
دختر حافظ تقیالدین محمدبن محمدبن فهد هاشمی بوده و از مشاهیر محدثین و از مشایخجلالالدین سیوطی میباشد.
از بسیاری از مشایخ وقت اجازه داشته و از کثرت جلالتبه «ستقریش» معروف بوده است. (87)
ام سعید یا سعدونه
او دختر عصام حمیری و از ادبای زنان اندلس میباشد که در علم و فضل دارای مقامی عالیبود و قوه حافظه کامل داشت.
گویند در باب نعال حضرت رسولصلی الله علیه وآله سؤالی از ادیبی کردند وچون آن ادیب به زیارت آن مشرف نشده و اطلاعی در این موضوع نداشت در جواب گفت:
سالتم التمثال اذلم اجد للثم نعل المصطفی عن سبیل سعدونه نیز ابیات زیر را ضمیمه آن شعر کرد:
لعلنی احظی بتقبیله فی جنة الفردوس اسنی مقیل فی ظل طوبی ساکنا آمنا القی باکواب عن السلسبیل وامسح القلب به علمه یسکن ماجاش به من غلیل فطا لما استشفی باطلال من یهواه اهل الحب من کل جیل (88)
عایشه دختر عبدالهادی مقدسی (م، 816 ه )
منسوب به صالحیه و حنبلی مذهب و بزرگ محدثان دمشق بود.
وی صحیح بخاری را درمحضر حافظ ابن حجار شنید. حافظ ابن حجر از وی روایتحدیث کرد و کتابهای بسیار نزد ویخواند وی در آخر عمر خود تنها به علم حدیث پرداخت و در تعلیم علوم شیوهای ساده داشت. (89)
آمنه مجلسی
ایشان دختر ملامحمدتقی مجلسی اول و همسر محمد صالح مازندرانی از زنان فاضله و عالمهعصر خویش بود و همسر ایشان با وجود آن که خود صاحب حاشیه بر معالم و در غایت فضل وعلم بود اما در بعضی امور و قواعد الاحکام از ایشان (آمنهبیگم) استفسار میکرد. آمنه بیگم ازشعر و ادب نیز بهره داشت و شرحی نیز بر «الفیه» و «شواهد» سیوطی دارد. (90)
حمیده رویدشتی
او دختر شمسالدین محمد رویدشتی اصفهانی و از زنان دانشمند و فاضله بود،به علم رجالآشنایی داشت و تعلیم تعدادی از زنان را به عهده داشت.
حواشی ایشان بر کتب حدیث مثل«استبصار» شیخ طوسی و غیره گواهی بر غایت فهم و دقت و اطلاع این بانوی دانشمند دارد ونشانه تعمق و دقتنظر ایشان در علم رجال است.
صاحب «ریاضالعلما» میگوید:
نسخهای از «استبصار» را دیدم که حواشی بانو حمیده تا آخر کتاب بر آن موجود بود و گمانمیکنم که حواشی به خط خود وی باشد.
پدر من بسیاری از اوقات مطالب ایشان را در حواشیکتب حدیث نقل میکرد و آن را میستود (91).
صاحب «الذریعه» درباره ایشان میگوید:
ایشان فاضل و کامل بود و کتابی رجالی به نام «رجال حمیده» از وی به جای مانده است.
علماایشان را از جمله مصنفین کتب علمرجال شمردهاند. (92)
فاطمةالعکبری
در «ریاضالعلما» آمده است:
شیخه فاطمه دختر شیخ محمدبن احمدبن عبداللهبن حازم العکبری، فاضله عالمه فقیهه بود وسید تاجالدین محمدبن معیه که استاد شهید اول میباشد از وی نقل روایت میکند و شهید اولنیز توسط سیدابن معیه از ایشان نقل حدیث میکند و از مشایخ اجازه فاطمةالعکبری شیخعبدالصمدبن احمدبن عبدالقادربن ابیالجیش بود. (93)
امةالواحد
او دختر حسین بن اسماعیل قاضی محاملی (م، 377 ه)، عالم فاضل و فقیه متفقه در مذهبشافعی و حافظ قرآن و مسلط به قراءآت سبع بود.
پدرش یک دانشمند سرشناس شافعی بود.
محاملی درسهای رسمی را در خانه تدریس میکرد.
دخترش بیش از همه بخت آن را داشت که ازپدر و اساتید دیگر که در آنجا تدریس میکردند، علم بیاموزد.
از این رو آن دختر یکی از نامیتریندانشمندان روزگار خود شد و در کنار ابوعلیبن ابی هریره، استاد نامدار شافعی، مفتی مذهبشافعی شد. (94)
فاطمه دختر عباس بن ابیالفتح (م، 714 ه )
بغدادی از بانوان عالمه و فقیه و زبده زاهدان عصر خود بود.
مدرسه رباطیه بغداد به اومنسوب است.
در تعلیم و ربیتبانوان بسیار جدی بود و با علمای عصر مباحثهها داشت و باصدرالدین وکیل که از علمای بزرگ آن عصر بود، در مسائل حیض مباحثه کرد و بر او غالب آمد وگفت که شما آنچه در این باره میدانید فقط علم است ولی من علما و عملاً میدانم و چون معاصرابن تیمیه بود در مذهب با او مخالف بود.
ابن تیمیه خواست او را از منبر پایین بکشد.
گویا شبرسول خدا را در خواب دید که او را عتاب میکند و میفرماید:
ترا با فاطمه چهکار است که او زنی صالحه و پرهیزگار میباشد. (95)
امالکرام دختر معتصم بن حماد
از اکابر ادبای اندلس بهشمار میرود و وقایعی که ما بین او و ادبای وقتبه ظهور پیوستمشهور میباشد. در عروض و فنون شعری بسیار مهارت داشت و زنان عرب به وجود وی افتخارمیکردند. (96)
ام عبدالوهاب، عایشه باعونی (م، 932 ه )
وی ادیب مشهور و برخوردار از علم و عمل و در دانش و فضل و ادب و پارسایی از نوادرروزگار خود بود.
از بزرگان معاصر خویش دانش آموخت و به او اجازه افتاد و تدریس دادند.
ویچندین کتاب در ادب و تصوف نوشت.
از وی دیوان شعری در دارالکتب مصر باقی مانده است.
ازمشهورترین آثار او «الفتحالمبین فیمدحالامین» میباشد.
قصیدهای زیبا که خود شرح جالبی از آنکرده با اصل قصیده در ضمن کتاب خزانةالادب حموی چاپ شده است.(97)
بسیاری از اعلامدانشمندان از این زن فاضله کسب دانش کردند و گروه زیادی از طالبان دانش از محضر وی بهرهعملی گرفتند.
علاوه بر آنچه آورده شد، بسیاری از زنان دانشمند بودند که شرح حال آنها در منابع تاریخی وترجمهها آمده است.
بعضی از آنان به قدری مهم بودند که بسیاری از دانشمندان مرد عمیقاً خودرا مرهون دانش و راهنمایی آنان میدانند.
به عنوان نمونه خطیب بغدادی دانشمند برجسته، شاگرد «کریمه» دختر احمد مروزی بود.
اوصحیح بخاری را برای خطیب شرح و تفسیر کرده است. (98)
همچنین در بیان استادان بیشمار «علیبن عساکر» هشت زن به چشم میخورد(99).
یکی از آنهاعینالشمس دختر ابوالفرج اصفهانی است که از زبان او به قلم خود حدیثها نگاشت و در«معجم» خویش فراهم آورد (100).
ابوحیان به هنگام شمارش استادانش به ویژه از سه بانوی دانشمندبهنامهای:
«مونسه» دختر ملک کامل، «شامیه» دختر حافظ و «زینب» دختر عبداللطیف بغدادییاد میکند.
ابوحیان در لیست اساتید خود از 81 زن نام برده است.(101)
سمعانی، که درحدیثشناسی و رجال، سرآمد روزگار خویش است، توانست دراصفهان از چهار زن حدیثشناس اصفهان اجازه وایتحدیثبگیرد. (102)
اینها نمونههایی است از زنان دانشمند از صدر اسلام، تا اواخر قرن دهم.
مسلم است که بررسیتاریخ هزار و چهارصد ساله اسلام و حتی ذکر اسامی و شرح حال زنان فقیه و حدیثدان ودانشمند محتاج به تألیف کتب زیادی میباشد و آنچه بیان شد برای نشان دادن میزان برخورداریو مقام والای زن مسلمان در تعلیم اسلامی است و نشانگر آن است که هیچگونه مانعی برایتحصیل زنان وجود نداشته است و زن مسلمان مقام و منزلتی را بدست آورده است که در قرونوسطی برای هیچیک از زنان یونانی و مسیحی فراهم نبوده است.
چنانکه بانو اسماء فهمی نویسنده کتاب «مبادیالتربیة الاسلامیه» میگوید:
در مقایسه زندگی زن در جامعه اسلامی با نحوه زندگی زن یونانی و مسیحیدر قرون وسطی به روشنی میتوان در یافت که زن مسلمان در آن روزگار بهچه پایگاه بلندی از رشد عقلی و روحی و تأثیر فعال در زندگیجامعه اسلامیدستیافته بود.
زیرا در بین دانشمندان یونانی چنانچه آرای اسپرطیین وافلاطون را کنار بگذاریم بهرغم آن تمدن و پیشرفتی که در علوم و برنامههایاجتماعی داشتند نسبتبه زن و حق برابری او در زندگی اجتماعی با مرد بخلورزیده و این طبقه را به عنوان کالایی برای کامجویی بهشمار آوردهاند.
زنمسیحی نیز در آن جهل و بیخبری که بر اروپای قرون وسطایی سایه افکندهبود با مرد مسیحی شریک بود و اگر چند مورد زنانی را که سهم قابل ملاحظهایدر تعلیم داشتند در برخی از دانشگاههای جنوبی اروپا به کار تدریسپرداختهاند از بقیه جدا کنیم، در دانشگاههای شمالی برای پذیرش زن هیچگونهگذشتی روا نگردیده و محتمل است که دانشگاههای جنوبی اروپا تحت تأثیر آراو رسوم اسلامی قرار گرفته باشد، زیرا که پیوند فرهنگی بین دنیای شرق و غربدر نقاط جنوبی اروپا شدت داشته است. (103)
زن و رشتههای دیگر علوم درسهای دینی اگر چه بیشتر مورد علاقه زنان بود ولی زنانی هم بودند که به رشتههای دیگرعلوم بیشتر تمایل داشتند.
آنان در بسیاری موارد همپایه یا چه بسا فراتر و بهتر از مردان روزگارشاندر این راه گام برداشتند.
همسر «فرزدق» به قدری ادیب و نکته سنجبود که شوهرش او را به داوری میان شعر خود ورقیبش «جریر» نشاند.
داوری او در بهترین تعبیرها این بود:
شعر جریر در شیرینی بر شعر تو چیره آمده است ولی در تلخیش با آن توانباز است (104) .
«زینب» و «حمیده» دختران زیاد، شاعرانی توانا بودند و در رشتههای گوناگون، شعرمیسرودند، آنان دختران زیبا و با شرم و حیا بودند، عشق به ادبیات آن دو را به همنشینی بادانشمندانی که پرهیزگار و نیک روش بودند
میکشانید ولی این دو هرگز جنسیتخود را فراموشنمیکردند (105) .
مریم دختر ابو یعقوب انصاری شاعر و معلمی خوب در ادبیات بود و انجمن درسی ویژهبانوان دایر کرد که برای استفاده از دانش او گردش حلقه میزدند.(106)
«بدانیه» کنیز پیش اربابش «ابومطرف عبدالرحمن» درس خواند، ولی از او برتر بود و در عروضاستاد بود «ابو داود سلیمان نجاح» میگوید که من دو کتاب کامل و نوادر را پیش این زن خواندم ودانش عروض را از او آموختم (107).
زنی بنام «حفصه رکونیهای غرناطهای» دختر حاج رکونی در نجابت و استعداد زبانزد مردم بود.شعرهایی که «یاقوت» و «ابن خطیب» از او باز نویس کرده بسیار لطیفاند او در کاخ خلیفه «منصورعبدالمؤمن ابن علی» آموزگار و مربی زنان دربار بود. (108)
«تقیهام علی» دختر ابوالفرج غیثبن علی سلمی ارمنازی همسر حمدون معروف به فاضلبابویی زنی با استعداد و شاعری برجسته بود و در علم و فضل و شعر و فصاحتشهرتی به سزاداشت.
وقتی در اسکندریه ملازم خدمتحافظ سلفی احمد بود روزی مکتوبی را دید که سلفیبدین مضمون نوشته است:
در حجرهای که سابق بودم پایم به میخی برخورد و زخم شد دخترک کوچک مقنعه خود رابپایم بست.
پس تقیه به مجرد دیدن آن مکتوب بالبداهة انشا نمود:
لو وجدت السبیل جدت بخدی عوضا عن خمار تلک الولیده کیف لی ان اقبل الیوم رجلا سلکت دهرها الطریق الحمیده قصاید و قطعات فصیح و لطیف وی بسیار است.
او در شوال 579 هجری در 74 سالگیدرگذشت (109) خنساء، تماضر دختر عمر (ام عمر) (م، 26 ه ق) از مشاهیر شعرای زنان بود و هر دودوره جاهلیت و اسلام را درک کرده بود.
او با قبیله خود از بنیسلیم شرفیاب حضور مبارک رسولخداصلی الله علیه وآله شدند و به شرف قبول دین مقدس اسلام مفتخر شدند.
به تصدیق کسانی که در فنونشعری خبره هستند، زنی شاعرتر از خنساء پیش از او یا بعد از او نیامده است.
جریر شاعر گوید:
من اشعر شعرا بودم اگر این زن نبود.
بشار گوید:
«در اشعار هر زنی که شعر گفته ضعفی ظاهر است مگر خنساء» .
در جنگ قادسیه با چهار پسرش حاضر بود و آنان را با تلاوت آیات قرآن و تذکر بقای آخرت وفنای دنیا و مانند اینها تحریص به قتال میکرد.
تا آنکه هر چهار نفر به شهادت رسیدند، خنساء بهمجرد شنیدن گفت:
حمد خدای را که مرا با شهادت فرزندانم معزز گردانید و امیدوارم که مرا نیز در آخرت با آناندر محل رحمتخود، یکجا جمع نماید. (110)
دیوان خنساء در بیروت چاپ شده است.
او را به جهت زیبایی و شهامتش خنساء گفتهاند.
برخی از زنان مسلمان به هنر خطاطی و خوشنویسی علاقهمند بودند و خط کوفی را نیکومینوشتند و بعضی از آنان از این راه امرار معاش میکردند.
چنانکه در محله الرباط الشرقی در شهرقرطبه دارالملک اندلسی، 160 کدبانو که خط کوفی خوب مینوشتند به نسختگری روزگارمیگذراندند (111) .
زنان و درمان بیماران
کارهای انسانی را در بیشتر جنگهای اسلام زنان عهدهدار میشدند، چنانکه در جنگ خیبر،«امیه» دختر قیس غفاریه با گروهی از بانوان نزد پیامبر آمدند و از او درخواست کردند به آنان اجازهدهد که با سپاه برای درمان زخمیها حرکت کنند و هر کمکی که میتوانند انجام دهند.
پیامبرصلی الله علیه وآلهبه آنان اجازه داد و بانوان وظایف خود را انجام دادند. (112)
گزارشهایی از زنان در دست هست که بعضی از آنها پزشک ماهری بودند.
«زینب» دختر«بنیاود» چشم پزشک کاردان و ماهری و میان عرب بسیار مشهور بود.
حمادابن اسحاق از پدرشنقل میکند که میگفت:
پیش زنی از قبیله «بنیاود» رفتم تا چشم دردم را درمان کند و او درمان کردو آنگاه گفت: کمی چشمت را فرو بند تا دارو درون آن رود، چشمم را فرو بستمو این شعر را مثال آوردم:
امخترمی ریب المنون و لم ازر طبیب بنی اود علی النای زینبا
آن زن چشم پزشک تبسم کرد و گفت: میدانی این شعر درباره چه کسی سروده شده است؟ گفتم:نه!
گفت: به خدا درباره من، من همان زینبم که در شعر است و پزشک قبیله بنی اود. (113)
«امالحسن» دختر قاضی «ابوجعفر طنجانی» در همه رشتههای علوم آن عصر به ویژه در طب نامداربود. (114)
خواهر «حفید بن زهر وزیر» و دخترش که در زمان «منصوربن ابی عامر» میزیستند، در پزشکیماهر و زبردستبودند و در بیماریهای زنان تجربه و مهارت خاصی داشتند و اینها پزشکانیبودند که برای درمان بانوان دربار دعوت میشدند. (115)
البته زنان مسلمان در دیگر زمینهها هم نقش بزرگی داشتند و فرهنگشان بدان پایه رسیده بود که بهکارهای سیاسی و اداری نیز میپرداختند.
بنا بر آنچه گذشت معلوم شد، آموزش در میان زنان مسلمان در طول تاریخ شیوه رایجی بودهاست.
اشارتهایی هست که نشانگر برپایی کلاسهای ویژه و جداگانه برای دانشجویان زن است،مثلااحمدبن حنبل که خانه خود را به یک نهاد آموزشی تبدیل کرده بود، در آغاز شب در خانهخود برای زنان کلاس جداگانهای داشت.(116)
یک بررسی گذرا از زندگینامههای دانشمندان زن به این نتیجه میرسیم که بیشتر آنان ازخانوادههای علما و دانشمندان بودند.
معمولاً همه زنان این بخت را نداشتند که در جلسات درساساتید بزرگ شرکت کنند، ولی برای زنانی که از بستگان و خویشان استادان و دانشمندان بودند،این امکان فراهمتر بود.
بدین جهتبعضیها معتقد شدهاند که زن مسلمان سده میانه، خصوصی درس میخوانده است.در دیباچه ادب المعلمین ابن سحنون میخوانیم:
بارها پدر به دختران خود در خانه درس میدهد، چنانکه «ابن مسکین» (م،278 ه) عادت درنشستن به تدریس شاگردان تا نماز عصر داشت و آنگاه دو دختر برادر و نوههایش را فرامیخواند و به آنان قرآن و دانش دیگر میآموخت».(117)
«اعشی» شاعر نامی به دخترش درس میداد تا اینکه زنی دانشمند شد و چنان ذوقی یافت کهشعرهای تازه سروده پدر را به نقد میکشید. (118)
گاهی مربیان و آموزگاران خصوصی برای آموزش وابستگان و خویشاوندان همسر امیران وثروتمندان گمارده میشدند. (119)
گرچه زنان اجازه شرکت در کلاسهای عمومی و خصوصی را داشتند، ولی شمار کسانی که از آنبهره میگرفتند، در مقایسه با مردها بسیار کم بود.
شمار کسانی که در میان آنان به عنوان دانشمندشهرت و آوازه بهدست آوردند چه بسا کمتر بوده است.
دکتر منیرالدین احمد در این باره میگوید:
در برابر 7799 مرد دانشمندی که نامشان به وسیله تاریخ بغداد در کتابشآمده است.
تنها نام 32 زن دانشمند گنجانده شده است.
دیگر دانشمندان،تاریخ زندگی زنان دانشمند بسیاری ثبت کردهاند. (120)
در کنار اینها باید توجه داشته باشیم که با توجه به شرایط خاص زنان و مسؤولیتهای آنان درخانواده فرصت آموختن برای آنان، بسیار کوتاه بود.
زن ناچار بود حجاب داشته باشد. و از اختلاطنیز باید پرهیز میکرد.
علاوه بر این سفرهای دور و دراز بر آنها مقدور نبود و سفرهایی که انجامشده، معمولاً به شهرهای مقدس اسلام بود.
و همچنین حضور محارمی از مردان برای همراهیضرورت داشت.
و علاوه بر این کار عمده زنان آن روزها خانهداری و بچهداری بود و با آن همهمشکلاتی که آن روزها وجود داشت، فرصت درس و بحث و مطالعه را از زن میگرفت، علاوه برهمه اینها بعضی از مورخان نیز از آوردن نام و زندگینامه بانوان دانشمند خودداری کردهاند.
برایهمین است که تعداد دانشمندان زن در مقایسه با مردها کم بوده است.
در عین حال امروزه از برکت انقلاب و نظام اسلامی بستر مناسبی برای آموزش زنان چه درزمینه علوم اسلامی و علوم دیگر فراهم آمده است و تعداد محصلان و تحصیل کردگان زنانافزایش بسیاری یافته است.
پی نوشت:
58) وفیاتالاعیان ابن خلکان، ج2 ص 131، شماره 254.
59) ریاحینالشریعه، ج3، ص 258 .
60) رجال الطوسی، ص 142، چاپ قم.
61) همان، ص 341 .
62) سفینةالبحار، ج2، ص 376; تاریخ قم; ص 7 و بحارالانوار، ج60، ص 216; عیوناخبارالرضا، ج2، ص 267.
63) رجال نجاشی، جامعالرواة اردبیلی، ج1، ص 611.
64) ریاحینالشریعه، ج4، ص 256.
65) ابن خلکان، ج5، ص 56.
66) همان ج5، ص 57.
67) ابن خلکان، ج2، ص 172، شماره 276.
68) الدرالمنثور فی طبقات ربات الخدور، زینب بنت علی العاملی، ص 331.
69) ابن خلکان، ج2، ص 92، ش 237.
70) تاریخ آموزش در اسلام، دکتر شبلی ترجمه: محمدحسین ساکت، ص 267.
71) ابن خلکان همانجا.
72) الدرالمنثور فیطبقات ربات الخدور، ص 367.
73) تذکرةالخواتین، صص 38-80 و ریحانةالادب، ج8، ص 302.
74) الدرالمنثور فیطبقات رباتالخدور، ص 366.
75) الدرالمنثور ص 239، الدرالکامنه، ج2، ص 129، البدایه والنهایه، ج14، ص 79.
76) ریحانةالادب، ج8، ص311.
77) ابن حجر عسقلانی، الدرالکامنه، ج2، ص 122.
78) همان کتاب، ج2، صص117-118.
79) رحله ابن بطوطه، ج1، ص 67.
80) ریاضالعلما و امل الامل به نقل ریحانةالادب، ج8، ص 297.
81) الدرالکامنه، ج1، ص 544.
82) الدرالمنثور، ص 227.
83) الدرالمنثور، ص 228 .
84) الدرالمنثور، ص 228.
85) همان، ص 292 .
86) خیرات حسان، ج1، ص 45 و ج2، ص 139 .
87) خیرات حسان، ج2، ص 54.
88) خیرات حسان، ج2، ص65; الدرالمنثور، ص 537; تذکرةالخواتین، ص 41.
89) الدرالمنثور، ص 293.
90) ریاضالعلما، ج5، ص407، اعیانالشیعه، ج3، ص 607، الکنی والالقاب،
ج2، ص 17 و 62.
91) همان مدرک.
92) الذریعه، ج1، ص114، و ج 2، ص15 و ج6، ص 18.
93) اعیانالشیعه، ج8، ص 391 و ریاحینالشریعه، ج5، ص 23.
94) تاریخ بغداد، ج14، ص 443 و اعلامالنساء، ج1، ص 90.
95) خیرات حسان، به نقل از ریاحین الشریعه، ج5، ص 4.
96) الدرالمنثور، ص 54 و ریحانةالادب، ج8، صص322-321.
97) الدرالمنثور، صص 293-303 .
98) یاقوت، معجمالادبا، ص 247.
99) همان کتاب ج5، ص 140.
100) اعلامالنساء، ج3، ص 382.
101) مقری، نفحالطیب، ج1، ص 607.
102) التحبیر، ج2، ص420 ; اعلامالنساء، ج3، ص 382 .
103) مبادیالتربیة الاسلامیه، اسماء فهمی، ص 152، به نقل استاد غنیمه،
تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ترجمه: دکتر نورالله کسایی،ص 376.
104) البیان و التبیین، حاحظ، ج2، ص 93.
105) نفحالطیب، مقری، ص 1142 ; یاقوت، ج4، ص 144.
106) نفحالطیب، ص 1143.
107) همان کتاب، ص 1078.
108) ارشاد، یاقوت، ج4، صص 120-119; الاحاطه ج1، صص 318-316.
109) ابن خلکان، ج1، ص 266; خیرات حسان، ج1، ص 84; ریحانةالادب، ج8، ص 315.
110) معجمالمطبوعات، ص 837; خیرات حسان، ج1، ص 117; الدرالمنثور، ص 109.
111) زندگی مسلمانان، در قرون وسطا، نوشته: مظاهری، ترجمه: مرتضی راوندی، ص 221.
112) المراةالعربیه، عبدالله عفیفی، ج2، صص 46-44.
113) عیونالانباء فیطبقات الاطباء، ص 181، چاپ بیروت یک جلدی.
114) ابن خطیب، الاحاطه فیاخبار، غرناطه، ج1، صص 266-265.
115) ابن ابی اصیبمه، طبقات الاطباء، ص 524.
116) تاریخ بغداد، ج14، ص 435.
117) التعلیم عندالقابسی، دکتر اهوائی، ص 22.
118) الاغانی، 15، ص 106.
119) ادب المعلمین، ص 23.
120) نهاد آموزش، ص 171. ترجمه محمدحسین ساکت.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید