توی خانه امام مشغول کار بود. بهتازگی فرزند پنجمش به دنیا آمده بود و هر کس این خبر را میشنید، بعد از تبریک از او میپرسید: هنوز توی همان خانه زندگی میکنی؟!
خبر به امام رضا(ع) رسید. به امام گفتند فلانی نانخور زیاد دارد اما خانهاش بسیار کوچک است.
امام که از موضوع آگاه شد بدون درنگ خانهای بزرگ خرید و روزی او را صدا زد و گفت: از آنجا که منزل شما کوچک است بروید در فلان منزل و آنجا ساکن شوید؛
اما مرد گفت: آقاجان! از شما متشکرم اما من در خانه خود میمانم، پدر من هم با اینکه وضع مالی مطلوبی داشت تا پایان عمر در همین خانه و با سختی روزگار گذراند.
امام که انتظار شنیدن این سخن سفیهانه را از مرد نداشت، چهره در هم کشید و سری تکان داد و رو به مرد گفت: اگر پدرت نادان بوده آیا تو هم باید مانند او نادان باشی؟!
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید