عبدالله نیازی
اگر خواهی که بر آتش نسوزی
چون ابراهیم قربان از پسر کن
عید قربان، فصل قربانی کردن عزیزها در آستان عزیزترینهاست. جلوهگاه تعبد و تسلیم ابراهیمیان حنیف است و هنگامه قرب مسلمانان به خداوند کریم؛ عید قربان، تجلی این درس است که هر کس بتواند از تمنای دل در راه خواسته خدا چشم بپوشد و از داشتهها و آرزوها بگذرد، به مرز عبودیت میرسد.
دین مبین اسلام با بزرگداشت خاطره ایثار و آزمون حضرت ابراهیم خلیل (ع) خواسته است که مسلمانان هر سال در سرور این روز، این اصول و ارزشهای الهی را تعظیم کنند و همواره برای پذیرش دستورات خداوند و کسب رضایت الهی آماده جانفشانی و فداکاری باشند. در این دو صفحه، چند درس از آن داستان درسآموز را مرور میکنیم:
نمایش تسلیم و رضا
قرآن کریم، ضمن بیان داستانهای آموزنده که از مهمترین برنامههای تربیتی آن کتاب الهی است، نمونههایی از مقامات والای انسانهای واقعی را نشان میدهد تا هدف آموزههای آسمانی را به بشر بفهماند. قربانی نمودن فرزند و یا ذبح گوسفند، هیچگاه مطلوب نهایی نیست، بلکه هدف، پرورش افکار ناب، دلهای پاک و جانهای منزه است. خداوند در قرآن میفرماید «پس همینکه ابراهیم و اسماعیل سر تسلیم فرود آوردند و ابراهیم، او را بر پیشانی بر زمین خوابانید، ندایش دادیم کهای ابراهیم! به حق، تصدیق مأموریت در خواب نمودی و ما به نیکوکاران اینچنین پاداش میدهیم.»(صافات، 105-103)
و اینگونه بود که ابراهیم و اسماعیل به همه جهانیان نشان دادند که آنچه عیار گوهر انسانیت را بالا میبرد و او را اشرف مخلوقات گیتی میگرداند، همان حالت خضوع و تسلیم در برابر حقتعالی است.
اسماعیل ما
در واقعه آزمایش حضرت ابراهیم (ع) اگر خداوند مرگ او را میخواست، سهل و آسان بود؛ ابراهیم بارها با مرگ آزموده شده بود؛ در رویارویی با بتپرستان، در برابر نمرود، در دل آتش و ... او مطمئن بود در دعوای بندگی، صادق و به بالاترین قله عبودیت رسیده است، اما اکنون شاید میدید در وجودش نفس خودخواه خودنمایی میکند و شاید هنوز بنده خالص پروردگار نیست، پس باید نفساماره را ذبح کند تا در ادعایش صادق باشد و این کار ممکن نبود مگر آنکه وابسته به نفس، میوه دل و پاره جگرش را به قربانگاه ببرد.
در مذبح، پدر کارد را بر گلوی فرزند کشید، اما چاقوی تیز در گلوی نازک اثر نگذاشت. چندین بار این عمل تکرار شد، اما فایدهای نداشت، ابراهیم خشمگین گشت، نکند در امتثال امر خدا سستی کرده است، شاید ضعف بر وجودش چیره شده و دستانش ناتوان است، نکند... ازاینرو کارد را پرتاب کرد، کارد بر سنگی فرود آمد و سنگ را از هم شکافت. شگفتا! سنگ به این سختی را میبرد اما گلوی نازک اسماعیل را نه!... این ماجرا و ادامهاش را همه میدانیم که «فدیناه بذبح عظیم؛ بهجای اسماعیل قربانی بزرگی فرستادیم.» است، اما ما آیا هیچ درنگ کردهایم که اسماعیل ما چیست؟
مقام و جاه، ثروت و مال، زن و فرزند یا ... که باید آن را قربانی کنیم تا مانع برداشته شود، پس حنجره آن را در دستانمان بگیریم و کارد ایمان را بر گلویش بفشاریم.
درنگ
در داستان قربانی اسماعیل ذبیحالله چند نکته درسآموز وجود دارد:
* ذبح کردن فرزند با دست خود آنهم فرزندی برومند و شایسته برای پدری که تا کهنسالی در تبوتاب داشتن فرزند میسوخت، کار ساده و آسانی نیست. چگونه میتوان دل از چنین فرزندی برکند؟ از رضایت حضرت ابراهیم (ع) عجیبتر تسلیم مطلق حضرت اسماعیل نوجوان است که با آغوش باز و با اطمینانخاطر به لطف پروردگار و تسلیم در برابر اراده او به استقبال قربانی شدن رفت.
* از یکسو پدر با صراحت، مسئله ذبح را با فرزند نوجوان خود مطرح میکند و از او دراینباره نظر میخواهد و اینگونه برای او شخصیت مستقل و آزادی اراده قائل میشود. او نمیخواهد فرزندش را فریفته و ناهشیار به میدان بزرگ امتحان بفرستد؛ او میخواهد فرزند نیز در این پیکار بزرگ با نفس شرکت جوید و لذت تسلیم و رضا را همچون پدر بچشد.
* از سوی دیگر، فرزند هم میخواهد پدر در عزم و تصمیمش راسخ باشد. نمیگوید مرا ذبح کن؛ بلکه میگوید هر مأموریتی داری انجام بده، من تسلیم امر و فرمان او هستم و مخصوصاً پدر را با خطاب «یا ابت؛ ای پدر» مخاطب میسازد تا نشان دهد این مسئله از عواطف فرزندی و پدری سرسوزنی نمیکاهد و فرمان خدا حاکم بر همهچیز است.
* از دیگر سوی، مراتب ادب را در پیشگاه پروردگار به عالیترین وجه پاس میدارد، هرگز به نیروی ایمان و اراده و تصمیم خویش تکیه نمیکند؛ بلکه به مشیت خدا و اراده او دل میبندد و با این عبارات از او توفیق پایمردی و استقامت میطلبد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید