مناظره حضرت علی(ع) با معاویه (کتبی)
معاویه بن ابوسفیان، در عصر خلافت حضرت علی ـ علیه السّلام ـ پس از بروز جنگ صفّین برای آن حضرت، نامهای نوشت، که در ضمن آن، چهار مطلب زیر را عنوان کرد
1ـ سرزمین شام را به من واگذار کن، تا رهبری آن را خودم به عهده بگیرم.
2ـ ادامه جنگ (صفّین) موجب خونریزی زیاد و نابودی عرب خواهد شد، آن را متوقّف کن،
3ـ ما هر دو طرف در مورد جنگ برابر هستیم و هر دو طرف مسلمانند، و شخصیتهای اسلامی در هر دو سو وجود دارند.
4ـ ما هر دو از فرزندان عبدمناف (جدّ سوّم پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ) هستیم، و بر یکدیگر برتری نداریم، بنابراین هنوز جای آن هست که از گذشته پشیمان شویم و آینده خود را اصلاح نمائیم.[1]
امام علی ـ علیه السّلام ـ در پاسخ معاویه بر تکتک موارد سخن او جواب مستدل داد، و آن این بود که فرمود
1ـ اینکه خواستهای سرزمین شام را به تو واگذارم، آگاه باش من چیزی را که دیروز از تو منع کردم، امروز به تو نخواهم بخشید (حکومت الهی دیروز و امروز فرق ندارد که به تبهکاران نمیرسد).
2ـ اینکه نوشتهای جنگ موجب نابودی عرب میشود، بدان که اگر آن کس که در جنگ کشته شده طرفدار حقّ است، جایگاهش بهشت میباشد، و اگر طرفدار باطل است، در آتش خواهد بود.
3ـ اینکه ادّعا کردهای در جنگ و جنگاوران، من و تو تساوی داریم، چنین نیست، زیرا تو در شک به درجه من در یقین نرسیدهای، و اهل شام حریصتر از اهل عراق به آخرت نیستند.
4ـ امّا اینکه گفتهای «ما همه از فرزندان «عبد مناف» هستیم»، آری چنین است ولی امیه (جد تو) مانند (برادرش) هاشم (جدّ من) نیست، و «حرب» (جدّتو) مانند «عبدالمطلّب» (جدّ من) نیست، و ابوسفیان (پدر تو) مانند ابوطالب، پدر من نیست، و هرگز مهاجران، مانند اسیران (کفّار در فتح مکه) که آزاد شده رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ شدند، نیستند، و فرزندان صحیح النّسب، همانند منسوب به پدر، نیستند، و حقپرست همانند باطل پرست، و مؤمن همانند مفسد نخواهد بود، و چه بدند آنانکه اطاعت میکنند از گذشتگانی که در آتشند.
وانگهی افتخار و برتری مقام نبوّت، در اختیار ما است، که با آن عزیزان را ذلیل، و ذلیلان را ارجمند ساختیم، هنگامی که مردم دسته دسته، به اسلام گرویدند و به سوی حقّ سبقت جستند، بعد از همه، شما یا برای دنیا و یا از روی ترس، به اسلام گرویدید (پس هیچگونه فضیلتی در رابطه با اسلام ندارید) بنابراین مراقب باش که شیطان، راه نفوذی بر تو نیابد.[2]
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
[1] ـ اقتباس از کتاب الصفّین ابن مزاحم، ص 468 ـ 471.
[2] ـ اقباس از نهجالبلاغه، نامه 17.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید