بايد به دانشمندان متذكر شد كه دست از ادعاي خدايي در روپوشهاي سفيد خود بردارند و اجازه مشاركت به سايرين در امور علمي را بدهند و تصميمگيري را تنها در حيطه وظايف کمیتههای اخلاق حرفهای و فیلسوفان ندانند.
تحقيقات علمي و آزمايشگاهي جايگاه مهمي در جوامع پيدا كردهاند. اما واقعيت اين است كه بسياري از اين تحقيقات به بيراهه رفتهاند و از اصل غافل شدهاند. در اين ميان بسياري از متفكران اين موضوع را درك كرده و محدوديتهاي اخلاقي و ايدئولوژيكي علم را متذكر شدهاند. استيون رز استاد دانشگاه در مقاله اي با عنوان" The Limits to Science" به بررسي اين موضوع مي پردازد و بيان مي كند كه يكي از محدوديت هاي اصلي علم مدرن و تجربي غربي ذهن تقليلگرا و جبرگراي آن است.
اين ذهن تقليلگرا با فروكاستن همه چيز در عالم به مولكولها و ساختار اتمها تنها نگاه ماترياليستي پيداكرده و از درك تفاوت امور سادهاي همچون مغز و ذهن غافل مانده است. ذهن تقليلگراي غربي با سادهسازي همه چيز از درك امور پيچيده باز ميمانند. علاوه بر اين بايد متوجه محدوديتهاي اخلاقي جديد علمي نيز شد.
در اين معنا علم منحرف شده و در آزمايشهاي هسته اي و اهداف نظامي و... خلاصه شده؛ درضمن اين موضوع را نيز بايد در نظر داشت كه با پررنگ كردن مسائل اخلاقي هم چون رنج و درد حيوانات از رنج و درد انساني غافل نشد. در علم كنوني غربي نجات جان نهنگي يا گونه اي نادر بسيار مهم قلمداد مي شود و صدها تن براي نجات نهنگي گير كرده در گل و لاي بسيج مي شوند، اما از اين موضوع غافلند كه جان صدها و يا شايد هزاران انسان در گوشهاي از زمين با سلاحهاي مجهز ساخته شده توسط دانشمندان تهديد مي شود.
راه حل را نبايد در گوشه عزلت و راهكارهاي اخلاقي فردگرايانه دانشمندان جست بلكه دانشمندان بايد بسيج شوند و همگان عليه سو استفاده نظامي از علم قد علم كنند. در ادامه ترجمه اين مقاله به تفصيل مي آيد.
محدوديت هاي ايدئولوژيكي علم
بياييد محدوديتهاي ايدئولوژيكي علم را برشماريم. نکتهای که بايد به آن توجه كرد این است که ما علمی را که برای آن هزينه مي كنيم لزوما به دست نمي آوريم. در سطحی عمیق تر، آن علمی كه بر آن تمركز مي كنيم و پژوهش انجام مي دهيم، پرسش هایي كه در نظر دانشمندان در هر زمان مهم و ارزشمند محسوب مي شوند؛ همه اينها در واقع، به طور عمیق توسط زمینه تاریخی و اجتماعی که در آن فرضیه های مان را تشریح می کنیم و تجربیاتمان را تحقق می بخشیم، شکل می گيرد. اجازه بدهید این موضوع را در سه سطح توضيح دهيم:
اولا، ما فقط سوالاتي را مي پرسيم كه امكان تنظيم و چارچوب بندي آن را داشته باشيم.
دوم، همه حقایق علمی ارزش برابر ندارند. به معنای دقیق اصطلاح سوالات بي نهايتي وجود دارد که در مورد جهان مادی می توان پرسيد؛ هركدام از اینها در همه موارد و به شدت به شرايط تاریخی بستگی دارد.
ذهن تقليل گراي غربي
سوم، و در سطحی عمیقتر از هر یک از دو مورد قبلی، مسئله تقليل گرايي و گزینههای آن است. حالت ذهني که دوره پیدایش علم را از ذهن های قرن هفدهم متمايز کرده است؛ ذهن تقليل گراست. تقليل گرايي معتقد است که برای فهم جهان نیاز به تجزیه آن به اجزای آن دارد و این اجزا به نوعی از کل مجموعه ای که آن را تشکیل میدهند؛ اساسي ترند.
تقليل گرايي متعهد به این ادعا است که این روش علمی و در نهایت شناخت قوانین حرکت ذرات، ما را قادر می سازد تا از ظهور سرمایه داری و .... لذت ببریم.
برای درک جوامع، افراد را مطالعه می کنید؛ براي درك افراد؛ اعضای بدن آنها را مطالعه می کنيد، براي درک اندام ها، سلول های آنها؛ برای درك سلول ها مولکول های آنها و برای درك مولکول ها، اتم های آنها و در نهايت به سمت پایین ترین ذرات فیزیکی بنیادی حركت مي كنيم. تقليل گرايي متعهد به این ادعا است که این روش علمی و در نهایت شناخت قوانین حرکت ذرات، ما را قادر می سازد تا از ظهور سرمایه داری و .... لذت ببریم.
اشتباهات و استدلال هاي غلط تقليل گرايي را بايد مدنظر داشت. به عنوان مثال نمي توان يك قطعه موسيقي را با تجزيه و و تحليل نوار كاست به اجزا شيميايي و مغناطيسي آن درك كرد. هرچند تقليل گرايي در طول زمان ريشه يافته است. در همين زمينه ريچارد داوكينز خود را مقيد ميداند كه چشمههاي انگيزه انساني بايد از طريق تجزيه و تحليل DNA تفسير شود.
هرچند كه تقليل گرايي در علم ريشه دوانده اما به مرور زمان به مانعي براي پيشرفت علم تبديل شد. درواقع تفسير جهان براساس ساختار مولكولي به عنوان راهي براي شناخت جهان و كسب دانش حقيقي تعريف شد. كه امر نادرست و عملا بيراهه است.
تا زمانی که علم - در سوالاتی که می پرسد و پاسخ هایی که می پذیرد –تقليل گرا و جبرگراست، درک پدیدههای پیچیده ناامیدكننده و بينتيجه است. در اين معنا علم تقليل گرا، شناخت عملكرد مغز را نمي تواند بهبود و توسعه بخشد و معماي روابط بين سطوح مختلف پديده هم چون مغز-ذهن را نمي تواند؛ حل كند. در واقع علم غربي براي فهم چنين مواردي تنها در اصطلاحات دكارتي و ماترياليستي خلاصه مي شود و عملا توان فهم و درك چنين مواردي را ندارد.
هرچند كه تقليل گرايي در علم ريشه دوانده اما به مرور زمان به مانعي براي پيشرفت علم تبديل شد.
تقلیلگرایی با چه چیزهایی کنار نمیآید؟
تقليل گرايي نمي تواند با سیستمهای باز و پيچيده داراي همبستگي بالا در محیط زیست یا با ادغام درک علمی از لحظه منجمد و بي حركت کنونی با درک پویایی که حال حاضر تنها بخشی از یک جریان تاریخی است، یعنی توسعه فرد یا تکامل گونه ها كنار بيايد.
تقلیلگرایی و ساده سازی مبتذل
با شكست در فهم پيچيدگي سيستم ها، تقليل گرايي به سادهسازي مبتذلي متوسل مي شود که در شرایط كنوني اجتماعی غالب به دفاع از وضعیت موجود در قالب جبرگرایی بیولوژیکی اقدام مي كند. جبرگرايي كه به صورتي مبتذل و عوام گونه ادعا می کند نظم اجتماعی فعلی با تمام نابرابری ها در وضعیت، ثروت و قدرت، بین افراد، طبقات، جنس ها و نژادها، "به صورت اجتناب ناپذيري" توسط ژن های ما "تعيين مي شود".
محدوديت هاي اخلاقي علم
علم از محدوديت ديگری هم رنج مي برد. محدوديتي كه تا به اين جاي متن به آن اشارهاي نكرديم و آن اصلي اخلاقي است. مسائل اخلاقی در علم در سالهای اخیر مورد بحث و بررسی قرار گرفته اند. اين مسائل به چند صورت مطرح مي شوند: از یک طرف، برخی ادعا مي كنند نوع خاصی از دانش برای وضعیت بشری بشری بسیار خطرناک است و بنابراین برخی از آزمایشات نباید انجام شود. به عنوان مثال، قدرت هسته ای.
از سوی دیگر استدلال مي شود که انجام نوع خاصی از آزمایشات، به عنوان مثال کسانی که با آزمايش هاي خود باعث درد و رنج حیوانات يا انسان مي شوند، مغایر با اصول اخلاقی مطلق هستند و نباید انجام شوند. همه این ملاحظات ممکن است به عنوان محدود کننده علم محسوب شوند.
اگر ما می خواهیم بچه ها را نجات دهیم، بايد به دنبال اعمال بهبود اجتماعی، اقتصادی و مراقبت های بهداشتی شناخته شده در مناطق جغرافیایی و طبقات محروم باشيم.
با توجه به آنچه تا به اينجا مطرح كرديم؛ مشخص مي شود كه رويكرد پيچيدهتري بايد به مسائل اخلاقي و نه فقط ديدگاه ماترياليستي و مادي گرايانه داشت و براي ايدئولوژيها و انديشه ها برتري قائل شد. به عنوان مثال، توجه زیادی به اخلاق لقاح آزمایشگاهی شده است.- آیا ما باید یا نباید دست به لقاح آزمايشگاهي بزنيم؟ -مي توان گفت این سوال اشتباه مطرح شده است؛ در عوض، باید سوال پيشيني و مقدم تري را پرسید که روشهای لقاح آزمایشگاهی چطور احتمالا طراحی شدهاند تا به اين سوالات پاسخ دهند: چگونه می توان تعداد نوزادان سالم را افزایش داد؟ وقتي اين سوال مطرح شود در جواب هم بايد موانع زنده ماندن نوزادان سالم را مطرح كرد. هم چون:اگر یک نوزاد در خانواده اي فقير و كارگر متولد شود احتمال كمتري براي بقا نسبت به نوزادي دارد كه در خانواده اي ثروتمند متولد شده باشد. بنابراین، اگر ما می خواهیم بچه ها را نجات دهیم، بايد به دنبال اعمال بهبود اجتماعی، اقتصادی و مراقبت های بهداشتی شناخته شده در مناطق جغرافیایی و طبقات محروم باشيم.
لقاح آزمایشگاهی یک روش است که مربوط به تعداد کمی از مادران نسبتا خاص و ممتاز اقتصادي است. بايد براساس اولويت ها عمل كنيم. اولویتها به ما مي گويند نباید از این مجموعه تکنیک های جدید هیجان زده شویم تا زمانی که به اين مسئله پاسخ دهيم که چگونه مي توان جان نوزاداني را كه به خاطر عدم استفاده از اقدامات پیشگیرانه و مراقبت های بهداشتی بسیار ساده مي ميرند، نجات داد.
غرب را از تحقيقات نظامي با اهداف نظامي رها کنید
جامعه غربي را بايد از تحقيقات نظامي با اهداف نظامي رهايي بخشيد. براي پيگيري و دست يابي به اهداف نظامي، تحقيقات علمي هم بايد هم سو با اهداف نظامي و در جهت آنها حركت كنند. در نتيجه بايد دانشمندان را به سمت اتخاذ تصميمات سياسي و اقتصادي سوق داد تا از تحقيقات آنها سواستفاده نشود. درواقع در یک جامعه نظامی، هر چیزی می تواند به طور بالقوه برای اهداف نظامی قابل استفاده باشد. اگر دانشمندان تحقیقات جنگی را نمی خواهند، تصمیمات اخلاقی فردی کافی نیست. بايد دانشمندان متحد شوند و تصمیمات سیاسی و اقتصادي بگيرند و در سطح فردي خود باقي نمانند.
اگر دانشمندان تحقیقات جنگی را نمی خواهند، تصمیمات اخلاقی فردی کافی نیست. بايد دانشمندان متحد شوند و تصمیمات سیاسی و اقتصادي بگيرند و در سطح فردي خود باقي نمانند.
بايد نگران حيوانات و محيط زيست بود اما اين به معناي آن نيست كه اهميت جامعه وانسان ها را ناديده بگيريم. در اين معنا بايد براي رنج و درد و سلامت انسانها اولويت قائل بود. در اين صورت نجات جان انسانها از نجات جان نهنگ ها مهم تر است. اما به عنوان مثال بخش بزرگی از آزمایشات حیوانی که در بریتانیا انجام می شود برای اهداف تجاری نسبتا بی اهمیت است : به عنوان مثال، دائما به دنبال ساخت داروهاي جديدي هستيم درحالي كه در همان زمينه هاي داروهای کافی و یا حتی بیش از حد زیادی وجود دارد، در صورتي كه نیازی به ان داروهاي جادويي نیست اما چيزي كه بيشتر از همه به آن نيازمنديم و نبود ان مشهود است؛جامعه مولد و سالم است. به یاد داشته باشید که به طور متوسط يك مقاله علمی، تنها توسط یک یا دو نفر دیگر به جز سردبیر مجله و داوران، خوانده می شود. درنتيجه بايد تجديدنظر كنيم كه آيا اصلا تحقيقات علمي و آزمايشگاهي ما ارزش دارند يا نه؟ آيا هم چنان بايد براي انجام ان تحقيقات تلاش كرد يا نه!
البته نكته اي ديگر نيز وجود دارد كه بايد به آن توجه كرد. هر سوالي ارزش پرداختن ندارد. چراكه فهم بسياري از سوالات ارزش افزوده اي براي ما ندارند و تنها اتلاف وقت محسوب مي شوند. اين مسئله جداي از پرسش هاي غلط و بي معني هستند كه برخي افراد مطرح مي كنند و زمان و سرمايه بسياري را به هدر مي دهند.
دانشمندان دست از ادعای خدایی بردارند!
در آخرین تحلیل، بايد به دانشمندان متذكر شد كه دست از ادعاي خدايي در روپوش هاي سفيد خود بردارند و اجازه مشاركت به سايرين در امور علمي را بدهند و تصميم گيري را تنها در حيطه وظايف کمیته های اخلاق حرفه ای و فیلسوفان ندانند. تنها راه مقابله با چنین مسائلی از طریق مشارکت دموکراتیک در تصمیم گیری درمورد علم انجام می شود. اگر ما علم را به این ترتیب سازمان دهیم، نه تنها اولویت های جدید محدودیت های مختلفی را برای کار ما تعیین نمی کند، بلکه ممکن است دانشي جدید ايجاد كنيم كهکمتر تقليل گرا و جامع تر و انسان گراتر باشد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید