دکتر مبین صالحی (روانشناس)
زهرا 9 سال دارد و با مادر، پدر و برادر 4 ساله خود در طبقه دوم یک آپارتمان زندگی میکند. مادرش زهرا را بسیار مهربان و عاطفی میداند که در درسهایش هم پیشرفت قابل قبولی دارد، اما مدتی است که مشکلی بزرگ با او دارد. «زهرا هر وقت که از مدرسه میرسه خونه با برادر کوچکترش سر چیزای پیشپاافتاده دعوا راه میاندازه.» من از مادر خواستم بهطور دقیق و با جزئیات، شبیه یک فیلمنامه، موقعیت ورود زهرا را به خانه بیان کند.
«زهرا معمولاً ساعت یکونیم به خانه میرسه و زنگ میزنه. در این وقت من در آشپزخانه مشغول تهیه ناهار هستم. گوشی را برمیدارم و میپرسم کیه و او هم جواب میده: مامانی منم. بعد دکمه بازکن را میزنم و به آشپزخانه برمیگردم.»
از مادر پرسیدم: «منتظر نمیشوید که زهرا وارد خانه شود؟» میگوید «نه! کارام زیاده. پدرشون که میرسه اگه ناهار آماده نباشه ناراحت میشه. وقتم کمه!»
مادر در ادامه ماجرای ورود زهرا میگوید: «باورتون نمیشه 5 دقیقه نشده صدای جیغوداد پسرم بلند میشه، و منم باید بیام داخل اتاق و مشکلشونرو حل کنم. بیشتر وقتا زهرا سر اینکه برادرش اومده رو تختش اذیتش میکنه.»
آنچه مادر توجه نداشت این بود که زهرا از صبح که به مدرسه رفته تا ظهر حدود شش ساعت از مادر دور بوده و احتیاج به عاطفه مادری داشت.
با همکاری مادر فیلمنامه را تغییر دادیم:
درمانگر: چه مدتی طول میکشد که زهرا به طبقه بالا برسد؟
مادر: حدود 30 ثانیه
درمانگر: اگر وقتی زهرا وارد شد به او سلام کنید، دست بدهید، بگویید چه خبر و او را ببوسید چه مقدار طول میشد؟
مادر: سی ثانیه
درمانگر: آیا با این یک دقیقه تهیه غذا خیلی به تأخیر میافتد؟
مادر: نه ولی من او را نمیبوسم. چون در این مدت من را خیلی اذیت کرده و دوست ندارم این کار را انجام بدهم.
درمانگر: پس برنامه شما تا هفته آینده این شد که منتظر بمانید تا زهرا وارد خانه شود و کارهای خواسته شده را انجام دهید.
هفته بعد مادر همراه با زهرا مراجعه کرد. «باورم نمیشه. زهرا خیلی تغییر کرده. روز اول وقتی زهرا وارد شد طبق فیلمنامه عمل کردم. زهرا همینکه من را دید و با دست دادن و احوالپرسی من مواجه شد مات و مبهوت و با حالت وجد و شعف بالایی نگاهم کرد، دست داد و سلام کرد و رفت داخل اتاق. من هم برگشتم آشپزخانه و مشغول آشپزی شدم. ده دقیقه گذشت و صدایی از داخل اتاق نیامد. بیست دقیقه شد و باز خبری نشد. نیمساعت که گذشت خیلی نگران شدم! آخه سابقه نداشت بیشتر از پنج دقیقه این دو تا با آرامش بازی کنند. با نگرانی وارد اتاق شدم و دیدم که زهرا دست برادرش را گرفته و روی تخت خودش آورده و با هم بازی میکنند.»
پرسیدم چه نتیجهای گرفتید؟
مادر گفت «تازه فهمیدم مشکل چی بود. دخترم توجه من را میخواست و چون هنگام برگشت از مدرسه به او توجه نداشتم با آزار دادن بردارش من را از آشپزخانه به داخل اتاق میکشاند و توجه من را به خودش جلب میکرد.»
در پایان همراه با مادر تفاوت این دو توجه را بررسی نمودیم:
توجه در زمان ورود به خانه:
- نیاز به زمانی اندک (یک دقیقه)
-توجه از نوع مثبت همراه با تبادل انرژی مثبت
-افزایش محبت و ارتباط مادر-فرزند
توجه به سبب تنش کودکان:
- وقتگیر بودن (مادر دستکم 5 دقیقه صرف حل مشکل فرزندان میکرد.)
- توجه از نوع منفی همراه با تبادل انرژی منفی (مادر بین 30 دقیقه تا یک ساعت به سبب استرس به وجود آمده عصبی بود)
- کاهش رابطه مثبت مادر-فرزند و افزایش رابطه منفی
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید