چنانچه به راستی مردی را خوشحال و خوشبخت دیده باشید یا بی گمان مشغول ساختن یک قایق بوده و یا نوشتن سمفونی یا تدریس به پسرش و یا مشغول کاشتن گل کوکب در باغچه ی خانه اش یا در صحرای گبی به دنبال تخم دایناسور بوده است . هیچ وقت نمی بینید مردها آن طور که به دنبال دگمه ی سردست گمشده شان زیر رادیاتور شوفاژ اتاقشان می گردند ، به دنبال خوشبختی و خوشحالی واقعی بگردند . برای مردها خوشحالی و خوشبختی واقعی به خودی خود یک هدف نیست که مدام در عطش آن بسوزند . مردها فقط موقعی می فهمند خوشحال و خوشبخت بوده اند که زندگی بیست و چهار ساعته ی هر روزشان ، ساعت هایی پر از کار و زحمت و گرفتاری باشد .
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید