صدایی توجه ام را جلب کرد. با خود گفتم چه زیبا بود. آنچه را شنیدم. چه احساس زیبایی در من به وجود آورد. اولین بار بود از خود پرسیدم چه معنی میتواند داشته باشد. بچه ها در حال بازی بودند و من در قسمتی از فضای بازیهای کودکانه متمرکز شده بودم و پدر و مادری که با مهربانی لحظههای بازی دلبند خود را همراهی میکردند، شاید بهتر باشد بگویم مشارکت داشتند،هر از گاهی فرزند خود را صدا میزدند و در هر بار صدا زدن لبخند شیرینی بر چهره کودک نقش میبست. هر چه این گفت و شنود بیشتر و مهربانانهتر میشد، من غمگین و افسردهتر میشدم. احساس سنگینی لحظات شیرینم را ربوده بود. نام کودک فراموشم شده بودم و آنقدر محو خودم و گذشتهها بودم که هیچصدایی نمیشنیدم. روزهای قشنگی که در ناآگاهی به سر میبردم و هر کس آن کلمه لعنتی را اشتباه میگفت، تلاش میکردم تا درست آن را به آنها بفهمانم و در هر اصرار من، حالا میفهمم که چرا بسیار معنادار و با خندهای پنهان به ناچار تسلیم من میشدند در آن فضای پرشور و نشاط کودکانه فقط تصاویری مبهم هر از گاهی از جلوی چشمانم عبور می کرد. احساسی از سر اعتراض چهرهام را رنگ آمیزی میکرد، و از سر خشم چهرهام سرخ میشد. اعتراضی که سالهای زیادی با من بود و هر بار که صدایم می کردند تنفرم از خودم بیشتر و بیشتر میشد. آنقدر آزارم میداد که جرات ابراز آن را نداشتم.
پدر و مادرم را دوست داشتم، عاشقانه، ولی وقتی به اسمی که برای من انتخاب کرده بودند فکر میکردم تا سرحد جنون معترض بودم و از آنها متنفر میشدم
میترسیدم از تمسخر، از سوء استفاده، از ظرفیتهای متفاوت و از آنهایی که معنی لغات را میدانستند. از معلم ادبیات تا آنجا که یادم هست فرار میکردم. علاقهای به درس ادبیات فارسی نداشتم، اگر چه از شعر و متنهای ادبی لذت وافری میبردم، اما هر زمان که به یاد آن کلمه لعنتی میافتادم یا صدایم میکردند، تمام آمال و آرزوهایم به هم می ریخت و همه چیز را برای مدتی رها میکردم، هیچ کتاب شعری یا اثر ادبی در کتابخانه، محترم یافت نمیشد. دوست نداشتم در هیچ مسابقه یا آزمونی شرکت کنم، دوست نداشتم در هیچ مسابقه و آزمونی جزء برگزیدگان باشم، اصلاً نمیخواستم کسی مرا صدا بزند. اعتماد به نفسم به حداقل رسیده بود. ظاهرم با درون جوشانم متفاوت بود. سعی میکردم خودم را عادی نشان دهم ولی مگر میشد؟ در ارتباط با دوستان و همسالان اولین سوال این است «اسمت چیست؟» معلم وقتی برای اول مهر ماه سرکلاس حاضر میشود اولین خواستهاش این است که «خودتان را معرفی کنید» و وقتی نوبت به من میرسید معرفی با اضطراب و نگرانی همراه بود و وقتی از معنی اسم من میپرسیدند به ناچار اظهار بیاطلاعی میکردم.
پدر و مادرم را دوست داشتم، عاشقانه، ولی وقتی به اسمی که برای من انتخاب کرده بودند فکر میکردم تا سرحد جنون معترض بودم و از آنها متنفر میشدم اما خدا را شکر که یک بار هم این احساس باعث نشد به آنها بیاحترامی کنم. این حق من بود که از یک نام زیبا و پرمعنی بهرهمند شوم. اگر درست باشد که میگویند شخصیت آدمها با اسمشان ارتباط تنگاتنگی پیدا میکند من از این نام محروم بودم، و چون معنای قشنگی نداشت احساس پوچی و بی هویتی به من دست میداد.
این وظیفه پدر و مادر بود که نامی متناسب با شان و جنسیت فرزند دختر یا پسر خود انتخاب کنند.به هر حال این غم پنهان همراهم بود تا اینکه در یک برنامه رادیویی کارشناسی که در مورد امکان تغییر نام صحبت میکرد به ویژه نامهایی که معنی خوبی نداشتند جوانههای امید را در دلم روشن کرد. راهی دادگستری شدم. تا آن زمان از رفتن به دادگاه و کلانتری وحشت داشتم چون در خانواده ما یکی از افتخارات این بود که تاکنون پای ما به این مکانها باز نشده، فکر میکردم فقط مجرمین و کلاهبرداران به دادگاه و کلانتری میروند.
دادگستری برایم آغاز راه پیدا کردن هویت تازه بود، اعتماد به نفسی که سالهای سال آزارم میداد و از همه مهمتر پیدا کردن راهی که بتوانم پدر و مادر و کسانی که در نامگذاری من سهم داشتند را ببخشم و عشق گذشته را زنده کنم. راهی بود تا پاسخی دندان شکن به دوستانی بدهم که همیشه به خاطر اسمم مرا مسخره میکردند. امروز در نیمه راه با کمک یک وکیل دادگستری توانستهام با ارائه همین لایحه دفاعیه و استفاده از فرهنگ لغات و احراز معنی بد آن دادگاه را متقاعد کنم نام دلخواه چندین سالهام را مورد حکم قرار دهد و شناسنامه جدید با نام جدید و هویت تازه برایم بسازد اگر چه در صفحه پایانی شناسنامه اسم قبلی اشاره میشود اما همه افراد که صفحه توضیحات شناسنامه من را نمیخوانند. اگر چه گذشته برایم پراسترس، دلهرهآور و نگران کننده بود و هزینه زیاد مادی، روانی و روحی به من تحمیل کرد. اکنون زندگی رنگ تازهای خواهد گرفت و دیگر نگران این نیستم که شخصیتم مانند اسمم شود.
امروز من مدافع حقوق کودکان در قسمت تعیین نام هستم که برای نوزادان فامیل، دوستان و آشنایان به کمک کتاب اسامی و فرهنگ لغات در تعیین اسم کمک میکنم و پدران و مادران یا اشخاص جایگزین خانواده را به این وظیفه و حق کودک آشنا میکنم که کودک شما سالهای سال باید با این نام در جامعه زندگی کند و شما حق ندارید از این سهم به سادگی عبور کنید و بدون احساس مسئولیت و سرسری برای رفع تکلیف نامی بدون تحقیق و مطالعه برای او انتخاب کنید. فکر نکنید که فرزند شما همیشه نوزاد باقی خواهد ماند.
ممکن است یک روز کاندیدای ریاست جمهوری و یا مجلس و شورای شهر شود و شاید روزی فرد مهمی شده نامش در سراسر دنیا بپیچد و شهره تمام کشورها گردد. یک وکیل، پزشک، محقق، پژوهشگر یا نویسنده. اگر نویسنده شد درباره نام خود چه متنی را به رشته تحریر در آورد و … یادمان باشد نامی متناسب با جنسیت و موقعیتهای احتمالی آینده یک وظیفه برای والدین و یک حق برای کودک این سرزمین کهن است .
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید