هنر راستين و دين راسـتين، هـر دو منشأ ماورايی و اشراقی دارند. هنر راســتين آن است که با پل اشـراق بـه کانون وحی وصل باشد. ديـن نـيـز از همـان کـانون سرچشـمه گرفته است.
هنرمند، خالق و پدیدآورنده است
تعريف دين برای تبيين نسبت و مناسبات دو مقوله ی مهمِ «دين » و «هنر»، نـخسـت بايـد از چيسـتی آنها سخن گفت ؛ زيرا تا ماهيت آن دو روشن نشود، بحث از چرایی روابط آنها نابجاست .
دين عبارت است از: «دستگاه نظام واره ای از مجموعه گزاره های هسـتی شناسـانه در باب جهان و انـسان و نـيز مجموعه آموزه های مشتمل بـر بايـدها و نبايـدها و شـايدها و نشايدهای مبتنی بر آن ، که برای تکامل و تأمين سعادت ابدی بشر از سوی آفريـدگار و پروردگار عالم تنزيل و تنفيذ شده است »
هنرمنـد، خـالق، پديده آورنده و بازآفرين است؛ هرآنچه موضوع اين آفـرينش و خـلق است ، حقيقتی است که کمال مطلوبی دارد.
دين غير از متون دينی و تدّين است ؛ مـتون دينـی ، بيانگر دين است و تدّين عبارت است از اعتقاد قلبی به آن تفسير از تکوين و سعی بر همگونی با حقيقت هستی از رهگذار التـزام عـملی بـه آن بـايسته ها و شايسته ها. مجموعه مقررات و احکام و ارزش ها نيز بر آن تـفسير از هستی و حقيقت و مراتب وجود و تعريف روشنی از انسان مبتنی است.
هنر عبارت است از «بازآفرينی يا بازنماياندن يک عين يا مـعنا بـه نحو کمال مطلـوب آن». هنر، پديدار کردن و نمايش يا خلق و ابداع است. هنر گاهی آفرينش ابـتـدایی ، گــاه بــازآفرينی و گـاهی بازنمايانـدن وجـه حقيقـی يـک حقيقـت اسـت. هنرمنـد، خـالق، پديده آورنده و بازآفرين است؛ هرآنچه موضوع اين آفـرينش و خـلق است ، حقيقتي است که کمال مطلوبی دارد. اگر آن آفريده در جهت کمال مطلوب، بـازآفرينی شـد، هـنرمندانـه است و اين بازآفرينی ، هر اندازه به کمال مطلوب و به حقيقت متعلّقِ هنر نزديک تر بود،
دین و هنر در ارتباطی تنگاتنگ
ميان دين و هنر، مجموعه مناسبت ها و نـسبت هـایی هست که بسيار بحث بـرانگيزند. دين حـقيقی و هنر اشـراقی و قـربی کــه مصـداق حقيقی و صـحيح هنـر نيـز هـمـين اســت، خويشاوندی ها و همگونگی های بسياری با هم دارند، ازجمله :
١. اشراق، منشا دین و هنر
هنر راستين و دين راسـتين، هـر دو منشأ ماورایی و اشراقی دارند. هنر راســتين آن است که با پل اشـراق بـه کانون وحی وصل باشد. ديـن نـيـز از همـان کـانون سرچشـمه گرفته است و از اين همگونی نتيجه میگيريم که هنر، اگـر هـنـر راســتين باشـد، هرگـز ممنوع و محرم نـيست ؛ «ِإن اللَّه جَمِيلٌُ يحِبُّ اْلجـَمَال » (کـليني ، ١٣٦٥، ج٦، ص٤٣٨).
٢. نه دین و نه هنر خیالی و اعتباری نیستند
دين و هنر، هـر دو حـقيقی هستند؛ نه اعتباری. متأسفانه در سال هاي اخيـر در ايـران ترهات و اباطيلی را به نام و درباره دين و هنر مـطرح مـی کنند که موجب مخـدوش شـدن اذهـان شـده است و جـای بـحث بـسيار دارد.
هنر راستين و دين حقيقی هر دو از جنس نيازهـای فطـری و روحـانی انسـان و سازگار با فطرت انسان اند.
نه دين ، نوعی فولکلوريک و مـجموعه اسـطوره و سنت ها، يا دريافت ها و تجربه شخصی و ... است و نه هنـر، اعتبـاری و خيـالی اسـت. چنان کـه گـفته شد دين به کانون وحی و آگاهی در هـستی مـتصل اسـت. هـنر نـيـز عبـارت از بازآفرينی، بـازنماياندن و بـازگوی حقايقی کما هی است؛ پس موضـوع و متعلـق هنـر نيـز حقيقت است.
بنابراين هنر، خيال و اعتبار و عاطفه نـيست و چـون دين نـيز تفسير هسـتی و مجموعة تشريعيات و تحسينيات مبتنی بـر تـکوينيات اسـت ، پس واقـعيت دارد. حـقيقت اين دو مـقوله متأثر از برداشت ما نيست؛ بلکه آن دو آن گونه که هستند، هستند.
٣. نیاز انسان به دین و هنر
هنر راستين و دين حقيقی هر دو از جنس نيازهـای فطـری و روحـانی انسـان و سازگار با فطرت انسان اند. هنری که حـس و طـبيعـت انسـاني را اشـباع مـي کنـد، هنـر صناعي و دنيوی و هنري که روح و فطرت را سيراب مـي کنـد، هنـر فطـری و قدسـی است . دين و هنرِ راستين ، نيازهاي فطرت و روح را پاسخ می دهند؛ به همـين دليـل هـر دو همزاد و همزيست انـسان انـد.
٤.دین و هنر مستخدم یکدیگر
دين و هنر با يکديگر نسبت استخدام متقابل دارند. هر يک از اين دو بـه گونه ای ، ديگري را استخدام می کنند. در طول تاريخ ، دين ، هنر را به مثابـه محمـل و ابـزار نفـوذ استخدام کرده است . بخش چـشمگيری از نـفوذ دين در قـلـوب مـردم ، از اسـتخدام هنـر توسط دين نشئت مي گيرد.
از نسبت های ديگر ميان دين و هنر مي توان بـه نقـش ديـن در انگيـزش آدمـی در پيدایی و پويايی و کمال هنر اشاره کرد
دين با ابزار هنر، در دل هـا جـاي مي گيـرد. نمونـة بـارز ايـن ادعا، استخدام گسترده موسيقی در مسيحيت مغرب زمين و استخدام ادب و خـط بـرای دين در مشرق زمـين اسـت . گـاه که با فرهنگ مسجد و زبان رسـمی ديـن نمـي تـوانيم بـا بسياری از مخاطبان سـخن بـگوييم ، بـا ادبيات پيش می رويم . زبان فارسي به ويژه در ايران ، همواره به مثابه ابزار برنده اي در خدمت دين بوده اسـت . در ايران ، از هـزار سـال پيش بـه اين سو، دين در محمل هنر به دل های مردم راه گشوده و بدين سبب ديندار، وامدار هـنر اسـت .
٥.بازدارندگی دین از خطرات احتمالی هنر
نسبت ديگـر دين و هـنر، اين است که دين ، حکم ساز و تـصحيح کـننـده خطـر هـنـر اسـت . دين به مثابه ميزان و ضابط عمل مـي کـند و هنر، موضوع حکم دين قرار می گيـرد.
مـتأسفانه در حوزه احکام بازدارنده و وادارنده هـنری اسـلام نـيز کار درخـوری نـشـده اسـت . اهل فقه و فکر و فـلسفه کـه بايد احکـام معرفتـی و ايـدئولوژيکی صـادر کننـد و ضابطه گذار باشند، کار شايسته اي نکرده اند. شـماری از فـقهـا مـي گوينـد: از مـن مسـئله بپرسيد تـا پاسـخ بدهم ؛ تـا در مـورد هـنر موسيقي و نمايش و نقاشی و ... از مــن نپرسـند، چيزی نمي گويم. يعنی اگر فقيهی درباره هنر حرفی نيـز بـراي گفـتن دارد، اظهـار نـظـر نـمی کند. چگونه ممکن است ديني در جـامعه حـکـم کـنـد؛
6.پویایی هنر با گره خوردن به دین
از نسبت هاي ديگر ميان دين و هنر می توان بـه نقـش ديـن در انگيـزش آدمـی در پيدايی و پويايی و کمال هنر اشاره کرد. با بررسي در تاريخ هنر به گونـه هـايی از هنـر بـر می خوريم که ميان ما مسلمانان و ديگر اديان توحيدی يا مسلک های دين واره بشرساخته رايج است که بايد آنـها را هـنر دينيی يا هنر آيينی ناميد، چون اينها از رهگذر آداب دينـی و آيين های مسلکی پديد آمده ، قداست يافته و رواج و رونق و کمال يافته اند.
سماع که گونه اي رقص همراه با حالت ها، حرکت ها و آوازهـای خــاص اسـت و در استخدام شرقانيت قرار دارد ـ نمي گوييم در استخدام وحـدانيت ـ ازايـن دسـت اسـت . انواعی همچون تعزيه ، داستان سرايی ، تلاوت ، روايت و مانند آن نيز از همين نوع اند.
پی نوشت:
این متن خلاصه ای است از مقاله "ماهیت هنر و نسبت و مناسبات آن با فطرت و دین" به قلم علی اکبر رشاد که در شماره 78 مجله قبسات منتشر شده است.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید