در اواخر سال 59 و اوایل سال 60، مردم ایران در صحنه سیاسی کشور 2 جبهه را مشاهده می کردند، یک گروه خط امامی ها و گروه دیگر لیبرال ها و مجاهدین. اگرچه شهید بهشتی معتقد بود دو طرف منازعه، معتقدان به اسلام فقاهتی و غیرمعتقدان به اسلام فقاهتی است. این صفبندی از زمان دولت موقت و پس از آن در دوران ریاست جمهوری بنی صدر وجود داشت که با اقدامات بنی صدر، حالت تهاجمی به خود گرفت.
شهید بهشتی با مشاهده برخوردها و روشهای بنی صدر معتقد بود کسانی که وی منصوب میکند و خطی که وی می پیماید انقلاب را به قهقرا خواهد برد کأنه انقلابی در کار نیست و شاهی رفته و شاه دیگری آمده است. اما امام دستورِ سکوت به همه طرف های منازعه داده بودند اما آنکه در این میان به دستور امام عمل می کرد، شهید بهشتی بود. درحالیکه بنی صدر در روزنامه ها و تریبون ها علیه بهشتی مطلب می نوشت و سخن می گفت و تهمت می زد.
شهید بهشتی از همان ابتدا با بنی صدر مخالف بود و در مصاحبهای به موارد تخلف بنی صدر از قانون اشاره داشت و عدم همکاری او را با سایر قوا اعلام کرد.
شهید بهشتی در همان ابتدا، راه انحراف انقلاب را بست
ائتلاف شرق زده ها، غرب زده ها، روحانیون بی بصیرت، جبهه ملی، بنی صدر و سازمان مجاهدین در جهت دشمنی با شهید بهشتی نشان از این داشت که جریانات مخالف حاکمیت حکومت اسلامی و اسلام فقاهتی، شهید بهشتی را بسیار تهدیدکننده می دیدند؛ چراکه نقش کلیدی او را در استقرار نظام جمهوری اسلامی و تصویب قانون اساسی دیده بودند و فهمیده بودند که شهید بهشتی در همان ابتدا، راه انحراف انقلاب را بست. به همین خاطر حملات خود به بهشتی را آغاز کردند تا بتوانند از نقش مدیریتی او کم کنند. در همین راستا به ترور شخصیت شهید بهشتی روی آوردند و او را با انواع تهمت ها و برچسب ها از جمله سرمایه دار، دیکتاتور و امثالهم می نواختند.
امام به شاگرد خود دستور سکوت داد
درحقیقت دشمنان انقلاب، بدنبال دوقطبی کردن جامعه بودند که امام از هدف آنان آگاه بود و به همین دلیل به شاگرد خود دستور سکوت داد. تن دادن شهید بهشتی به فرمام امام همان مظلومیتی را برای وی بوجود آورد که همگان بر آن آگاه هستند.
بنی صدر و سازمان مجاهدین با شعار "مبارزه با ارتجاع"، نیروهای کارآمد انقلاب ازجمله شهید بهشتی را ریز فشار تهمت، ناسزا و تبلیغات ناجوانمردانه قرار دادند. آیت الله موسوی اردبیلی در این باره می گوید: «در جلسه شورای انقلاب بحث پلیس قضایی از طرف شهید بهشتی مطرح شد، بنی صدر مخالفت کرد و گفت این میلیشیا است و شما می خواهید برای خود گارد ایجاد کنید و در جلسه به بهشتی اهانت کرد من هم قندان که از سنگ مرمر بود را برداشتم و به طرف بنی صدر پرتاب کردم که جاخالی داد و از مجلس بیرون رفت»
چراغ سبز بنی صدر به سازمان مجاهدین برای حذف بهشتی
بنی صدر برای حذف یاران امام بالاخص شهید بهشتی به نیروی تشکیلاتی و منسجم نیاز داشت، به سازمان مجاهدین خلق روی خوش نشان داد و سازمان هم برای مقابله با امام و انقلاب و یاران امام به همکاری نزدیک با بنی صدر پرداخت. برای مثال در غائله 14 اسفند 59 در میتینگی که بنی صدر به همراه سازمان در دانشگاه تهران برای بزرگداشت مصدق گرفته بود، تنها چیزی که به چشم می خورد و به گوش می رسید، تهمت پراکنی علیه یاران امام بود. «بهشتی چماقدار مرگت فرارسیده» «بنی صدر افشا کن، بهشتی را رسوا کن»، «سردسته چماقداران بهشتی».
قسمت جالب ماجرای غائله 14 اسفند دستگیری دختر و همسر بنی صدر بود که وقتی شهید بهشتی از موضوع مطلع شد فوراً به آیت الله موسوی اردبیلی گفت: آنها را آزاد کنید، که با مقاومت موسوی اردبیلی مواجه شد، شهید بهشتی در آنجا می گوید: "به شما بعنوان رئیس شورای عالی قضایی دستور می دهم آنها را آزاد کنید". این دور اندیشی شهید بهشتی بود که از تبلیغات منفی بنی صدر و سازمان جلوگیری کرد.
ترور شخصیت یا حذف فیزیکی؟
البته فکر ترور شخص شهید بهشتی خیلی قبلتر از ترور شخصیت وی در دستور کار سازمان مجاهدین قرار داشت. طبق اعترافات وحید افراخته از اعضای مرکزی سازمان، مجاهیدن خلق در تلاش بودند در همان سال های قبل از انقلاب (1354) بهشتی را شهید کنند: «شهرام (از اعضای مرکزی سازمان) می گفت باید بهشتی را از بین ببریم زیرا او با تبلیغات مارکسیستی رژیم همصدا خواهد شد . . . بهتر است او را با اتومبیل زیر بگیریم»
شهرام (از اعضای مرکزی سازمان) می گفت باید بهشتی را از بین ببریم زیرا او با تبلیغات مارکسیستی رژیم همصدا خواهد شد . . . بهتر است او را با اتومبیل زیر بگیریم
پروژه انفجار دفتر حزب جمهوری و هدف قرار دادن مرکز رهبری ایدئولوژیک انقلاب
سازمان از ابتدا از عمق نفوذ روحانیت بویژه یاران امام از جمله بهشتی در مردم آگاه بود و سخنان آنان را روشنگری علیه خود می دانست به همین خاطر انگیزه و هدف آنان از میدان بدر کردن یاران امام بود خواه با ترور شخصیت یا ترور شخص. سازمان و بنی صدر که می دیدند با تهمت پراکنی ها و برچسب زدن ها نمی توانند به اهداف خود برسند و ایضا اینکه در این راه نتوانستند مردم را با خود همراه کنند، از دو چهره بودن خسته شده و نقاب از صورت کشیدند و دست به ترور فیزیکی زدند. در این مسیر هم بدنبال هدف قرار دادن مرکز رهبری تئوریک و ایدئولوژیک انقلاب رفتند و پروژه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی را طرح ریزی کردند.
تلاش برای سقوط انقلاب اسلامی با ترور شخصیتهای نظام
سه روز قبل از حادثه محمد جواد قدیری عضو کادر مرکزی سازمان و طراح اصلی انفجار مسجد ابوذر، به دوستان خود با اطمینان خبر داده بود که روز 7 تیر کار یکسره خواهد شد. سازمان و بنی صدر با ترور شخصیتهای نظام بدنبال سقوط انقلاب اسلامی بودند. رأس نظام و انقلاب که امام خمینی بود و آنان به امام دسترسی نداشتند. بعد از امام به شهید مطهری، بهشتی و مقام معظم رهبری حساسیت داشتند و تصور می کردند با ترور این افراد انقلاب سقوط خواهد کرد.
سازمان تصور میکرد با ترور بهشتی انقلاب زمینگیر می شود
سازمان تصور می کرد انقلاب اسلامی به شهید بهشتی وابسته است و بعد اجرایی و عملی انقلاب تنها در دستان شهید بهشتی است که با ترور وی انقلاب زمینگیر خواهد شد که سخت در اشتباه بودند. موسی خیابانی با اشاره به آغاز جنگ مسلحانه توسط سازمان از 30خرداد 60 درباره انفجار دفتر حزب جمهوری اسلای می گوید: «صدای مهیب انفجار درست راس ساعت 9 شب بلند شد، شاید بتوان گفت از فردای آن روز رژیمِ خمینی دیگر مرده است و قادر به راست کردن کمر خود نخواهد بود».
امام خمینی مدتی پیش به شهید بهشتی گفته بود: «خواب دیدم عبایم آتش گرفته است، مراقب باش شما عبای من هستی».
شد آنچه شد و عبای خمینی آتش گرفت
و شد آنچه شد!
خبر انفجار همه جا پیچید، اما خبر از رادیو ایران پخش نشد تا بتوانند با ظرافت خبر را به امام خمینی بدهند. مسئولین امر نگران بودند که چگونه خبر انفجار را به امام بگویند که باخبر شدند امام آن را از رادیو خارجی شنیده است. امام خمینی مدتی پیش به شهید بهشتی گفته بود: «خواب دیدم عبایم آتش گرفته است، مراقب باش شما عبای من هستی». اما شد آنچه شد عبای خمینی آتش گرفت...
مسعود رجوی: با ترور بهشتی، رژیم بی آینده شده است
مسعود رجوی درباره این ترور میگوید: «نوبت سران سیاسی بود و قبل از هر چیز شاهمهرهها هدف بودند. او [شهید بهشتی] تنها شاه مهره ای بود که می توانست آینده رژیم را تضمین کند... دستاورد مبارزه مسلحانه سازمان بسیار بود تاحدی که رژیم امروز بی آینده شده است».
روزنامه تایم چاپ آمریکا نوشت: «آیت الله بهشتی امید اصلی برای تداوم انقلاب اسلامی بود». واشنگتن استار هم عنوان کرد: «فقدان آیت الله بهشتی به منزله از دست رفتن تواناترین استراتژیست و سازمانده روحانیت ایران است.»
انزوای جبهه ضد اسلام فقاهتی پس از شهادت شهید بهشتی
پس از این حادثه جبهه بندی جدید در سپهر سیاست ایران بوجود آمد و شاهد بازتعریف مرزبندی های سیاسی گروه های درون نظام بودیم. ازجمله پایان عمر سیاسی بنی صدر، رجوی، سازمان مجاهدین و جبهه ملی. پس از شهادت شهید بهشتی جبهه ضد اسلام فقاهتی منزوی شد و محوریت حزب جمهوری اسلامی در خط امام تحکیم شد، بگونه ای که نمود آن را در استقبال مردم از کاندیدای حزب در انتخابات ریاست جمهوری شاهد بودیم.
با ترور بهشتی منطق جمهوری اسلامی تثبیت شد
ازجمله دیگر آثار ترور شهید بهشتی این بود که حقانیت امام و انقلاب اسلامی برای همگان آشکار و ثابت شد، نقاب ها از چهره ها افتاد و منطق جمهوری اسلامی تثبیت شد. با ترور شهید بهشتی که خود یک اصولگرا به معنای حقیقی کلمه بود، چهره نفاق در کشور آشکار شد. البته آنانی که ترور را طراحی کرده بودند، هدف اصلی شان اشخاص نبود، بلکه تهی کردن انقلاب و نظام و بی پایه کردن انقلاب بود. درحالیکه قضیه کاملا عکس شد و پایه اصلی نظام که ارتباط مردم و نظام است، تقویت شد.
در شهادت بهشتی دشمنان دیدند این حادثه که اگر در هر کشور دیگری اتفاق می افتاد آن نظام را متلاشی می کرد، به استحکام بیشتر ملت ایران منتهی شد.
از دیگر نتایج ترور شهید بهشتی برای انقلاب و مردم، نشان دادن قدرت و قوت رسوخ کرده انقلاب در بین مردم بود. دشمنان دیدند این حادثه که اگر در هر کشور دیگری اتفاق می افتاد آن نظام را متلاشی می کرد، به استحکام بیشتر ملت ایران منتهی شد.
درحقیقت با حادثه هفتم تیر، که خزانی برای انقلاب اسلامی بود، چهره واقعی دو گروه برای ملت ایران آشکار شد؛ اول مدعیان طرفدار خلق که خود سازمان مجاهدین خلق نام گذاشته بودند و دیگری مدعیان حقوق بشر که عاملان این فاجعه را پناه داده بودند. اما انقلاب اسلامی امروز و بعد از 40 سال نشان داد بعد از هر خزان و برگ ریزان، بهاری است که به سراغش می آید و زنده بودنش را به جهانیان ثابت می کند و به قول شهید مظلوم بهشتی «یکی از ویژگی های نهضت حقیقی این است که هرچه به آن نهضت حمله شود، نهضت قوی تر می شود».
منابع:
1.کتاب دایره المعارف مصور تاریخی زندگی امام خمینی/جعفر شیرعلی نیا/نشر سایان/1393
2.کتاب روایت از زندگی و زمانه حضرت آیت الله خامنه ای / جعفر شیرعلی نیا/نشر سایان/1394
3.مقاله یادمان هفتم تیر/مجله یاران/ مصاحبه با فرشاد مومنی و واد منصوری
4.مقاله سکوتی از جنس مظلومیت/عباس سلیمی نمین/ مجله سوره اندیشه/شماره 33
5.مقاله نظریه پردازی نوگرا، اصولگرا و سازش ناپذی/ حسن رحیم پور ازغدی/ مجله نامه جامعه/ شماره 94
6.مقاله دهه 60 عبور از تروریسم/ محسن حیدری/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی/1386
7.ریشه یابی دوحادثه تروریستی6و7تیر60/مصاحبه با مسیح مهاجری/روزنامه جمهریو اسلامی/1388
8.مقاله تأملی در فاجعه هفتم تیر(مجاهدین خلق؛پیدایی تا فرجام)/موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی/جلد دو
9.مقاله مبارزات سیاسی آیت الله بهشتی /سمانه بایرامی/فصلنامه مطالعات تاریخی/شماره 29
10.مقاله از مجاهدت در راه خلق تا خیانت به خلق/فاطمه صوفی آبادی/مجله 15خرداد/شماره 16
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید