از شمع تا درخت
لطف اختراع آقای ادیسون هنوز به جامعه ما نرسیده بود، به همین دلیل مردم با شمع و ستارهها، آفتاب و مهتاب، روزگار سپری میکردند. در امامزادهها شمع روشن میکردند تا چشمهای مبارک ببیند و خداینکرده به درودیوار نخورند. برق آمد و امامزادهها از همهجا روشنتر و نورانیتر شد، اما سؤال اینجاست فلسفه نذر شمعها در این زمانه و این چراغهای بسیار چیست؟
راههای امامزادگان در زمستانها یخ میبست، برای باز شدن این یخها رویش نمک میپاشیدند. مردم از دور و نزدیک نمک میخریدند. هرکسی مقداری نمک روی یخها میپاشید تا آب شوند و دیگر کسی روی این یخهای لیز پادرهوا نشود. زمین هر سال گرمتر و گرمتر میشود، دیگر از آن زمستانهای سخت خبری نیست. به لطف شهرداری هم جایی دیگر یخ نمیبندد. یخ که نیست، اما نمک نذری همچنان هست! روی زمین هم نمیریزند، این نمکهای تصفیهشده که همه مواد معدنیشان را گرفتهاند و تبدیل به سم سفید شده و جز فشارخون خاصیت دیگری ندارند، در روزگار ما مبدل به نذری شدهاند!
در زمانهای خیلی قدیم، درخت برای مردم نماد ارزش و حرمت بود. اینطور نبود که مثل الان شاخههایش را بشکنند، پایش آتش روشن نمایند و جوجهکباب درست کنند و...! درخت به دلیل جوانه زدن و شکوفاییاش از دل خاک به آسمان، در باور مردم، واسطهای میان انسان و الوهیت بود. با همین باور برای بعضی درختان، تقدس و ارزشی چند برابر قائل بودند. تنه این درختان هر چه تنومندتر میشد باور مردم نیز نسبت به تقدس آنها بیشتر میشد و برای رفع مشکلاتشان روی شاخ و برگهای این درختان نذرها میکردند و گرهها میزدند که باز کردنشان مصیبت بزرگی بود! درحالیکه نه این شکستن شاخوبرگ و بیحرمتی مردمان زمانه ما درست است و نه آن مقدس دانستن مردمان گذشته!
نذر کباب یا کتاب؟!
در ایام خاص سال، زنگهای خانهها به صدا درمیآید، دم در که میروی، نذریهای مختلفی با رنگ و لعاب دلپذیر آوردهاند. از قیمه و قورمه و آبگوشت تا شلهزرد و آش و حلوا که نذر و خیرات هر پنجشنبه است. روزهای محرم و صفر هم که داستان خودش را دارد، اما تازگیها کار شایستهای مد شده است؛ برخیها در ایام محرم کتابهایی درباره عاشورا و امام حسین(ع) نذر میکنند. نذر به این صورت است که یکی آن کتاب را بخواند و به دیگری بدهد تا دستبهدست بچرخد و همه بخوانند و آگاه شوند. در ذهن ما نذرها با چیزهای خوردنی گره خورده و چیزهایی که بیشتر با شکم سروکار دارند و اسم نذر بر کتاب کمی دور از ذهن است، اما این نذر فرهنگی اگر مردم از آن استقبال کنند و مانند نذریهای غذا صف ببند تا کتابی بگیرند، کار فرهنگی زیبا و ارزشمندی است که مردم را آگاه میسازد. مردم آگاه نیز بصیرت دارند. با بصیرت و آگاهی هم همه مشکلات حل میشود.
نذر با جیب خالی!
از آش رشته، شلهزرد، حلوا زعفرانی، نذریهای خوشمزه و خلاصه نذرهای مادی، سیاسی و فرنگی که بگذریم، با نگاهی در تاریخ ادیان، به نذرهایی معنوی میرسیم که میفهمیم نذرکنندهها چه انسانهای بزرگمنش و آزادهای بودهاند که ما را به فهم و درک هر چه صحیحتر حقیقت نذر رهنمون میسازند؛ مثل نذر همسر عمران یعنی مادر حضرت مریم که گفت «خداوندا آنچه در رحم دارم برای تو نذر کردم که آزاد و در خدمت خانه تو باشد. از من بپذیر که تو شنوایی و دانایی.»1 یا پس از تولد حضرت عیسی، خداوند به حضرت مریم میفرماید «هرگاه کسی از انسانها را دیدی (با اشاره) بگو: من برای خداوند رحمان روزهای نذر کردهام؛ بنابراین با کسی سخن نمیگویم.» و نذرهایی در میان امامان معصوم چون حضرت امیر(ع) که برای بهبودی حسن و حسین خردسال که مریض شده بودند، سه روز روزه نذر میکنند. در زمان معاصر نیز افرادی بودند و هستند که از این نذرهای صحیح الگو گرفتهاند؛ مثل آیتالله بروجردی(ره) که نذر کردند هر روز که نتوانند خشم و عصبانیت خود را کنترل کنند، یک سال روزه بگیرند. ایشان در یک مباحثه علمی با یکی از شاگردانش عصبانی شدند و صدای خود را بالا بردند. به همین دلیل ایشان یک سال روزه نذری گرفتند برای عصبانی نشدن!
این روزها گویا نذرها جیب پر پول میخواهد؛ چراکه نذرها با ریختوپاشها و چشم و همچشمیها و هزینههای مادی سنگین همراه شده است. اعتقادات هم که آبرفته و لب طاقچه نشسته و کلی گردوغبار و خاک رویش را گرفته... اگر گردگیری شوند، حتی اگر جیب هم پر پول نباشد و حتی خالیِخالی که باشد، باز میشود با الگوگیری صحیح از بزرگان برای خودسازی و بالا بردن معنویتها در خود و جامعه نذرهای زیبا کرد و گرههای بسیار گشود.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید