مدل روشنفکری شریعتی و امثال او کاملا در نقطه مقابل روشنفکری مریض و وابسته عصر مشروطه قرار داشت. دکتر شریعتی هم مانند همه روشنفکران به دنبال تغییر وضع موجود به وضع مطلوب بود، اما در قالبی متفاوت.
دکتر علی شریعتی یکی از شخصیت های مهم و تاثیر گذار تاریخ معاصر ایران است که حتی بسیاری لقب "ایدئولوگ انقلاب" را برای او به کار می برند. دکتر شریعتی را اگر بخواهیم در یک عنوان خلاصه کنیم، باید بگوییم روشنفکری دینی که در پی انقلابی سیاسی اجتماعی و اصلاح پاره ای از اعتقادات دینی بود.
بنابراین روشنفکر بودن شاخصه اصلی او به حساب می آید که البته همین موضوعِ روشنفکر دینی بودن، محل اختلاف موافقان و مخالفان او است. در این مطلب به بررسی خاستگاه روشنفکری در ایران و مدل روشنفکری دکتر شریعتی و تفاوت آن با روشنفکری ما قبل خود می پردازیم.
خاستگاه روشنفکری در ایران
در ایران روشنفکری با بازگشت درس خوانده های فرنگ رفته عصر قجری به کشور متولد شد. شخصیت های مانند آخوند زاده یا همان آخوندوف ، میرزا ملکم خان و طالبوف؛ کسانی که در سال های تحصیل کردن در کشور های غربی متوجه این موضوع شده بودند که راه رهایی کشورشان از عقب ماندگی، همان راهی است که غرب رفته و اگر ایران بخواهد توسعه پیدا کند باید همان راه را برود.
به هر حال شریعتی را باید با همه افکارش مورد مطالعه قرار داد؛ نمی شود شریعتی را به طور مثال فقط در حسینیه ارشاد خلاصه کرد و یا نمی شود به جهت برخی از کوته نظری هایش در تقریر دین و شریعت به کلی او را رد کرد و چشم بر ابعاد مثبت او بست.
به طور مثال آخوندزاده مشروطیت را کاملاً به شیوه بورژوازی غربی تفسیر میکرد و در جامعه آن دوران بسیار ساختارشکنانه، مشروطه غربی و اسلام را در تضاد و تناقض میدانست و اعلام میداشت که این دو حوزه باید از هم جدا باشند.
همچنین امثال ملکم خان اعتقاد به تقلید همه سویه از غرب، تعبیری دینی و سنتی از تجدد و عقلانیت غربی ارائه می دادند. بنابر نظر این دیدگاه، ساختار اجتماعی ایران، دینی است و علما و روحانیت و ارزشهای دینی نیروی موثر آن به شمار میرود. بنابراین تجدد برای ورود به زندگی اجتماعی و سیاسی ایرانی باید در لباس و تعابیر دینی قرار گیرد.[1]
تلقی از واژه روشنفکری در ایران، بیمارگونه شکل گرفت و پا به عرصه وجود گذاشت. به همین سبب بود که فرآیندهای شکلگیری روشنفکری در جامعهی ما، فرآیندهایی ناسالم، غیر اصیل و نامأنوس بود که فرهنگ و ویژگیها و مختصات خودش را داشت. طبیعتاً این روشنفکری چون خود بیمار بود، جامعه را هم مبتلا کرد و مانند یک بیماری واگیردار و خطرناک، همه حوزههای جسمانی و روحانی، اندیشهای و عملی، فردی و جمعی، راهبردی و کاربردی، جامعه را مبتلا کرد و به سوی انحطاط پیش برد. در دوران مشروطه چنین اتفاقی افتاد. [2]
شریعتی شخصیتی با موافق و مخالفان زیاد
شریعتی یک شخصیت تاثیر گذار تاریخ معاصر ایران است که کمتر کاراکتری مثل او پیدا می شود که هم موافقان سرسخت زیادی داشته باشد و هم مخالفان سر سختی داشته باشد.
به هر حال شریعتی را باید با همه افکارش مورد مطالعه قرار داد؛ نمیشود شریعتی را به طور مثال فقط در حسینیه ارشاد و خدماتش به نیروهای انقلاب خلاصه کرد و یا نمی شود به جهت برخی از کوته نظری هایش در تقریر دین و شریعت به کلی او را رد کرد و چشم بر ابعاد مثبت او بست.
مقام معظم رهبری که سالها از نزدیک سابقه دوستی با شریعتی و همکاری با وی در فعالیتهای انقلابی را داشتند، درباره ذو ابعاد بودن شخصیت شریعی می گویند:
«من هرگز ادعا نمیکنم که این اشتباهات کوچک بود. اما ادعا میکنم که در کنار آنچه که ما اشتباهات شریعتی میتوانیم نام بگذاریم، چهره شریعتی از برجستگیها و زیبایی هایی هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او برجستگی های او را نبینیم... ممکن بود او اشتباهاتی بعضا در مسایل اصولی و بنیانی تفکر اسلامی داشته باشد، مثل توحید، یا نبوت و یا مسایل دیگر. اما این نباید موجب می شد که ما شریعتی را با همین نقاط منفی باید بشناسیم.» [3]
روشنفکری از نگاه شریعتی
علی شریعتی مفهوم روشنفکر را بارها در سخنرانی ها و کتاب های خود تعریف کرده است؛ روشنفکر از نگاه او دارای ابعاد و صفات مختلفی است که هر کدام در شکلگیری شخصیت روشنفکر تاثیر دارد. در ذیل به مهمترین این ویژگیها اشاره می شود:
1. روشنفکر لزوما فیلسوف و دانشمند نیست؛
2.روشنفکر انسان آگاه است: «روشنفکر الزاما نه فیلسوف است، نه دانشمند، نه هنرمند و نه جامعهشناس و نه سیاستمدار و به تعبیری نه تحصیلکرده، بلکه یک انسان آگاهی است دارای جهت اجتماعی، احساس وابستگی گروهی و تعهد انسانی در برابر این گروه» [4]
3. در نظر داشتن مصالح زمان و جامعه خود: «هر کس روشنفکر است باید مواد و مصالح کارش را از زندگی اجتماعی جامعه خودش و زمان خودش کسب کند و مخالفت با مذهب به وسیله روشنفکر آگاه، جامعه را از آگاهشدن و بهرهیافتن از روشنگری نسل روشنفکر و جوانش محروم میسازد.» [5]
4. بینش انتقادی :«اصولا روشنفکر در هر دوره تحول فرهنگی و اجتماعی یک جامعه، هر گرایشی داشته باشد، به هر حال دارای یک «بینش انتقادی» است، مقصودم از این تعبیر، این است که اولا نسبت به «وضع موجود» معترض است و در همین حال میکوشد تا آنچه را که در برابرش «وضع مطلوب» میداند، جانشین آن سازد.» [6]
5. پروتستانتیسم اسلامی: «روشنفکر باید به ایجاد یک پروتستانتیسم اسلامی بپردازد تا هم چنان که پروتستانتیسم مسیحی، اروپای قرون وسطی را منفجر کرد و همه عوامل انحطاطی را که به نام مذهب، اندیشه و سرنوشت، جامعه را متوقف و منجمد کرده بود، سرکوب نمود، بتواند فورانی از اندیشهی تازه و حرکت تازه به جامعه ببخشد.» [7]
بنابر این می توان گفت روشنفکر دینی در نظر علی شریعتی، فردی آگاه به مصالح و نیاز های جامعه خویش است که دارای بینشی انتقادی نسبت به وضع نا مطلوب موجود برای رسیدن به وضع نا موجود مطلوب است که با اتکاء به حقیقت راستین مذهب و شریعت دست به طرد و نفی خرافه های بدعت گونه وارد شده بر دین در ادوار مختلف تاریخی می زند و اصلاح نهضت اسلامی را طلب می کند تا اسلام محافظه کارانه را کنار را زده و روح پویا و مبارز دین را احیا کند.
تفاوت روشنفکری شریعتی با روشنفکران عصر مشروطه
روشنفکری عصر مشروطه همانگونه که گذشت مریض و وابسته متولد شد، به گونه ای که می توان غربزدگی را از عناصر این دوران ذکر کرد. روشنفکران عصر مشروطه گرچه سودای تغییر وضع موجود به وضع مطلوب را در سر می پروراندند، اما در عمل وضع مطلوب را رسیدن به حداکثر تشابه به تمدن غرب تلقی می کردند و سنت ها را مانع پیشرفت و توسعه می دانستند. همین موضوع سبب شده بود آن ها خودآگاه یا نا خودآگاه زمینه را برای سیاست مداران غربی استعمارگر استثمار طلب به گونه ای آماده کنند که بتوانند انقلاب مشروطه را به نفع خود مصادره کنند.
اما مدل روشنفکری شریعتی و امثال او کاملا در نقطه مقابل آن روشنفکری مریض و وابسته عصر مشروطه قرار داشت. دکتر شریعتی هم مانند همه روشنفکران به دنبال تغییر وضع موجود به وضع مطلوب بود اما می دانست که بخشی از وضعیت نا به سامان موجود به جهت استعمار و نفوذ کشور های غربی است و همین سبب شده بود که او به یک روشنفکر چپ و مبارز انقلابی تبدیل شود؛ و همین موضع گیری ها بود که برخی شریعتی را متاثر از مارکسیسم می دانستند. همچنین شریعتی سنت ها را به طور کلی مانع پیشرفت نمی دانست؛ به خصوص شریعت و دین را نه تنها مانع عقب افتادگی نمی دانست بلکه عامل تحرک و پویایی تلقی می کرد. اما شریعتی در حقیقت با نوعی از قرائت دین مخالف بود که محافظه کاری را به جای مبارزه و مصلحت اندیشی را به جای قیام و انقلاب می نشاند در واقع او اسلام انقلابی و پویا را قبول داشت و مخالفت او با تشیع صفوی نیز از همین جهت بود.
شریعتی در بوته نقد
علی شریعتی همانند همه اندیشمندان جهان، معصوم و عاری از خطا نبود و نباید از او بت ساخت. شریعتی در عین فعال بودن و ذوق سرشاری که در ارائه معارف دینی و به حرکت درآوردن جامعه خموش و ساکن داشت، پندار ها و گفتار های نا صوابی هم داشت که صدای خیلی ها را در می آورد.
«او بیش از حد به ایدئولوژی کردن و حیات اجتماعی و کارکردهای اجتماعی دین می اندیشید و همین سبب شده بود که به ابعاد فردی و عبادی دین، کمتر توجه کند و گاه عالمان دینی را مورد عتاب قرار دهد و اسلام را از جامعیت بیندازد، در حالی که نگاه احیاگر به دین، باید نگاه جامعنگرانه باشد و به تمام ابعاد دین توجه نماید.» [8]
«این علی شریعتی بود که برای نخستین بار به تفسیر مارکسیستی احکام و افکار اسلامی پرداخت. او معتقد بود که تقیه همان مبارزه مخفی است؛ مسجد مظهر وحدت طبقاتی در امت اسلامی است؛ شیعه همچون یک حزب انقلابی مجهز، آگاه و دارای ایدئولوژی بسیار عمیق و روشن است.» [9]
پی نوشت ها:
[1] یادداشت "دسته بندی روشنفکران ایران در عصر مشروطیت" به قلم وحید بهرامی، به نقل از موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
[2] یادداشت "چهار موج روشنفکری در ایران" نوشته دکتر محمد رحیم عیوضی
[3] گفت و گوی مجله سروش (شماره 102 ، خرداد 1360 ) به نقل از ایسنا
[4]مجموعه آثار، ج 4، ص 1335
[5]همان، ج 20، ص 292
[6]همان، ج 4 259
[7]همان، ج 20، صص 292---293
[8]روشنفکری و دکتر شریعتی، به قلم حجت الاسلام عبدالحسین خسرو پناه، کتاب نقد، شماره 26 و27
[9] مقاله "بازگشت به تشیع صفوی"، محمد قوچانی.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید