مناظره دانشجو با روحانی شیعی
در جلسهای با حضور جمعی از مؤمنین، پس از صحبتها و گفتگوهای علمی میان یک دانشجو و یک روحانی شیعی، شخص دانشجو از آن روحانی سؤال کرد:
ما مکرّر شنیدهایم که اسلام تأکید نموده، مهریهٔ زنها را در ازدواج، زیاد قرار ندهید، تا آنجا که پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ فرمود: «شُومُ الْمَرْئَهِ غَلاءُ مَهْرِها «زن بدقدم، زنی است که مهرش سنگین است»[1]، «اَفْضَلُ نِساءِ اُمَّتِی اَصْبَحْنَ وَجْهاً وَ اَقَلُّهْنَّ مَهْراً ؛ «بهترین زنان امّت من، آنان هستند که سفیدروتر (یا خوشروتر) بوده، و مهریه آنها اندکتر است».[2] ولی دو مورد در قرآن هست که به نظر میرسد از دیدگاه قرآن، زیاد قرار دادن مهریه، مطلوب بوده و قرآن آن را امضاء کرده است!
روحانی: در کجای قرآن، چنین مطلبی آمده است؟
دانشجو: مورد اوّل، در آیه 20 سوره نساء میخوانیم: «وَ اِنْ اَرَدْتُمْ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ وَ آتَیتُمِ اِحْدیهُنَّ قِنْطاراً فَلاتَأخُذُوا مِنْهُ شَیئاً...؛
«اگر تصمیم گرفتید به جای همسر خود، با زن دیگری ازدواج کنید، و مال فراوانی (به عنوان مهر) به او پرداختهاید، چیزی از آن مال را پس نگیرید». واژه «قِنْطارْ» به معنی مال بسیار است، و شامل هزارها دینار خواهد شد، قرآن در این آیه سخن از «قِنطار» به میان آورده و از آن انتقاد نکرده، بلکه فرموده چیزی از آن را پس نگیرید، بنابراین زیاد قرار دادن مهریه زن، نامطلوب نیست، وگرنه قرآن، نامطلوبی آن را تذکر میداد. بر همین اساس، در روایات آمده، عمربن خطّاب در عصر خلافت خود، وقتی که دید مردم مهریهها را سنگین نمودهاند، بالای منبر رفت و از مردم انتقاد نموده و به آنها اعتراض کرد، و گفت: «چرا مهریهها را زیاد میکنید؟ و هشدار داد که دیگر نشنوم کسی مهریه همسرش را بیشتر از چهارصد درهم قرار دهد، و اگر کسی چنین کند، او را حدّ میزنم و زیادتر از چهارصد درهم را میگیرم و جزء بیتالمال قرار میدهم». بانوئی پای منبر به عمر گفت: «آیا تو ما را از قرار دادن مهریهٔ زیادتر از چهارصد درهم منع میکنی؟ و اضافی را میگیری؟»
عمرگفت: آری.
بانو گفت: آیا این آیه قرآن را نشنیدهای که خدا میفرماید: «وَ آتَیتُمْ اِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَاْخُذُوا مِنْهُ شَیئاً ؛ هرگاه به بانوئی (به عنوان مهر) مال بسیاری دادید، چیزی از آن پس نگیرید، بلکه همه را به طور کامل به او بدهید.». عمر، سخن آن بانو را تصدیق نمود و استغفار کرد و گفت: «کلُّ النّاسِ اَفْقَهُ مِنْ عُمَر حَتّی الْمُخَدَّراتِ فِی الْحِجالِ «همهٔ مردم، حتّی بانوان پشت پرده در حجلهها، از عمر داناترند».[3]
روحانی: آیه مذکور شأن نزولی دارد و آن اینکه قبل از اسلام، در زمان جاهلیت رسم بود که اگر کسی میخواست همسر سابق خود را طلاق دهد و ازدواج جدیدی کند، برای فرار از پرداخت مهر، با نسبتهای ناروا به همسرش، او را در فشار قرار میداد، تا او حاضر شود مهر خود را که معمولاً قبلاً دریافت میشد بپردازد و طلاق گیرد، آنگاه همان مهر را برای همسر دوّم قرار میداد. آیه مذکور، این کار زشت را شدیداً محکوم کرده و مورد نکوهش قرار داده است، و میفرماید: «اگر مهری که قرار دادهاید به اندازه قِنْطار (مال بسیار) هم باشد، چیزی از آن را از روی اجبار نگیرید»، از نظر اسلام آنچه که مطلوب و بهتر است، آن است که مهر را سنگین قرار ندهند، ولی اگر این کار نیک ترک شد، و مهر سنگین قرار داده شد، بعد از قرارداد، بدون رضایت زن، نمیتوان از آن کم کرد، بنابراین آیه مذکور هیچگونه منافاتی با سبک قرار دادن مهر، ندارد. و در مورد داستان عمر، و پاسخ بانو، باید گفت که پاسخ بانو درست بوده، زیرا عمر گفت هرگاه بعد از قرارداد نیز مهر را زیادتر از چهارصد درهم قرار دهید، اضافی را میگیرم و به بیتالمال ملحق میکنم، بانوی مذکور، با خواندن آیه فوق، به عمر گفت، بعد از قرارداد تو چنین حقّی نداری، عمر نیز تسلیم سخن آن بانو شد.
نتیجه اینکه اسلام دستور مؤکد مستحبّی میدهد که هنگام قرارداد، مهریه را سبک بگیرید، ولی اگر این سنّت نیک را ترک نمودید و مهریه سنگین قرار دادید، باید از آن کم نکنید مگر با رضایت زن.
دانشجو: از توضیحات شما متشکرم، بسیار منطقی بود و قانع شدم، اکنون اجازه بدهید، دوّمین مورد را مطرح کنم.
روحانی بفرمائید.
دانشجو: در قرآن، در سرگذشت حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ و شعیب پیامبر ـ علیه السّلام ـ آمده وقتی که موسی ـ علیه السّلام ـ از خطر گزند فرعونیان، از سوی مصر به شهر «مَدْینْ» رفت، و سرانجام به خانه حضرت شعیب ـ علیه السّلام ـ وارد شد، شعیب به موسی ـ علیه السّلام ـ گفت: «اِنِّی اُریدُ اَنْ اَنْکحَک اِحْدی ابْنَتَی هاتَینِ عَلی اَنْ تَاْجُرَنِی ثَمانِی حِجَجٍ فَاِنْ اَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِک وَ ما اُرِیدُ اَنْ اَشُقَّ عَلَیک سَتَجِدُنی اِنْ شاءَاللّهُ مِنَ الصّابِرِینَ ؛ « من می خواهم یکی از دو دخترم (صفورا و لعیا) را به همسری تو، درآورم به این شرط که هشت سال برای من کار کنی، و اگر ده سال کار کنی، محبّتی از ناحیه تو است، من نمیخواهم کار سنگینی بر دوشت بگذارم، و ان شاءالله مرا از افراد صالح خواهی یافت» (قصص ـ 27).
موسی ـ علیه السّلام ـ پیشنهاد شعیب ـ علیه السّلام ـ را پذیرفت. روشن است که هشت سال کار کردن، مهریه سنگینی است، که دو نفر پیامبر آن را پذیرفتهاند، و قرآن نیز بیآنکه از آن انتقاد نماید، به نقل آن پرداخته است، و عدم انتقاد قرآن، بیانگر مطلوبیت قرار دادن مهریه سنگین است.
روحانی: در ماجرای موسی ـ علیه السّلام ـ و شعیب ـ علیه السّلام ـ باید دانست که ازدواج موسی ـ علیه السّلام ـ با دختر شعیب ـ علیه السّلام ـ یک ازدواج معمولی نبود، بلکه مقدمّهای بود تا موسی ـ علیه السّلام ـ در کنار «پیر مَدْین»، شعیب پیغمبر بماند، تا در مکتب آن پیر عارف، در سالیان دراز، کسب علم و کمال کند، وانگهی درست است که موسی ـ علیه السّلام ـ سالیان دراز برای شعیب ـ علیه السّلام ـ به عنوان پرداخت مهریه، کار کرد، ولی شعیب ـ علیه السّلام ـ نیز هزینه زندگی موسی و همسرش را تأمین مینمود، و اگر هزینه زندگی موسی و همسرش را از مزد کار موسی ـ علیه السّلام ـ کم کنیم، مبلغ زیادی باقی نخواهد ماند، که آن باقی مانده، مهریه سبکی خواهد بود، بنابراین چنان مهریه به ظاهر سنگین، مقدّمهای برای تأمین زندگی معنوی و مادّی موسی ـ علیه السّلام ـ بود، که شعیب ـ علیه السّلام ـ با وساطت خود و با رضایت دخترش، به آن اقدام نمود، به عبارت روشنتر، شعیب با مطرح کردن چنان مهریه به ظاهر سنگین، میخواست، موسی ـ علیه السّلام ـ را از تنهایی و دربدری و فشار زندگی، بیرون بیاورد، و هدفش در مجموع سختگیری نبود، بلکه هدفش سهل و آسان نمودن زندگی برای موسی ـ علیه السّلام ـ بود، چنانکه فرمود: «و ما ارید ان اشق علیک ...«تصمیم ندارم تو را به سختی و زحمت بیندازم، و به زودی مییابی که من فردی صالح هستم».
دانشجو: از بیان جالب و مستدّل شما سپاسگذارم، براستی که حضرت شعیب ـ علیه السّلام ـ با اتّخاذ چنان شیوهٔ داهیانه، و تدبیر هوشمندانه، خدمت خوبی به موسی ـ علیه السّلام ـ کرد.[4]
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
[1] . وسائل الشّیعه، ج15، ص 10.
[2] . همان مدرک.
[3] . تفسیر الدرّ المنثور، ج2، ص 133، تفسیر ابن کثیر، ج1،ص 468 و تفسیر قرطبی، کشّاف، غرائب القرآن و ... ذیل آیه فوق.
[4] . یکصدویک مناظره، محمّد محمّدی اشتهاردی، ص 388.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید