مناظره عالم شيعه با رئيس آمرين به معروف
اشاره
ميدانيم كه مرقد شريف «عبدالمطلب» جدّ اوّل پيامبرـصلّي اللّه عليه وآلهـ، و قبر«ابوطالب»، پدر بزرگوار امام عليـعليه السّلامـ در مكّه، در «قبرستان حجون»، كنار هم قرار دارند، و شيعيان وقتي كه به مكّه مشرّف ميشوند، حتّيالامكان كنار قبر اين دو بزرگوار رفته و آن را زيارت ميكنند، ولي اهل تسنّن، به آن اهميت نميدهند، بلكه آن را روا نميدانند، اينك به مناظره زير توجّه كنيد..
يكي از علماي شيعه نقل ميكند در مجلسي بين من و رئيس گروه آمرين به معروف، درباره زيارت قبر حضرت عبدالمطّلب و قبر حضرت ابوطالب، سخن به ميان آمد، او گفت: «شما شيعيان به چه علّت به زيارت قبر عبدالمطلب و قبر ابوطالب ميرويد؟
گفتم: مگر اشكالي دارد؟
رئيس عبدالمطلب در زمان «فَتْرت» (نبودن پيامبري از طرف خدا) زندگي ميكرد، زيرا آن هنگام كه پيامبرـصلّي اللّه عليه وآلهـ هشت ساله بود و هنوز به مقام پيامبري نرسيده بود، عبدالمطلب از دنيا رفت، از اين رو دين توحيد، در آن عصر نبود، بنابراين به چه عنوان قبر او را زيارت مينمائيد؟!
و در مورد ابوطالب، او (اَلْعَياذُ بِاللهِ) مشرك از دنيا رفت،و زيارت مشرك جايز نيست؟!
گفتم: امّا در مورد حضرت «عبدالمطلب»، آيا هيچ مسلماني حاضر ميشود كه او را مشرك بداند؟ او در همان عصر خود، خداشناس و يكتاپرست بود، و از آئين جدّش حضرت ابراهيمـعليه السّلامـ پيروي ميكرد و يا يكي از اوصياي حضرت عيسيـعليه السّلامـ بود،او بر اساس رواياتي كه در كتابهاي اهلتسنّن نيز نقل شده در ماجراي سپاه اَبْرهه كه براي ويران كردن كعبه ميآمدند، و طبق سوره فيل، به هلاكت رسيدند، وقتي عبدالمطلب براي گرفتن شترهايش، نزد ابرهه رفت، ابرهه گفت «در نظرم كوچك شدي، براي گرفتن شترانت به اينجا آمدهاي، ولي از كعبه كه معبد تو و دين تو و نياكان تو است، هيچ سخني نميگوئي!»
عبدالمطلب در پاسخ گفت: «اَنَا رَبُّ الاْبِلِ، وَ اِنَّ لِلْبَيتِ رَبّاً سَيمْنَعُهُ من صاحب شترانم، و اينخانه صاحبي (خدائي) دارد كه از آن دفاع ميكند».
و بعد عبدالمطلب كنار كعبه آمد و حلقه در كعبه را گرفت و دعا كرد و اشعاري خواند كه مضمون يكي از اشعارش اين است:
«خداوندا! هر كس از خانواده خويش دفاع ميكند، تو نيز از ساكنان «حرم اَمْنَت» دفاع كن ... !».[1]
و سرانجام دعايش به استجابت رسيد، و خداوند پرندگاني را گروه گروه فرستاد و سپاه اَبْرهه را نابود كرد، و سورهفيل در اين رابطه نازل شد.
و در روايات شيعه آمده، امام عليـعليه السّلامـ فرمود: «سوگند به خدا، پدرم ابوطالب و جدّم عبدالمطّلب و هاشم و عبدمناف، هرگز بت نپرستيدند، آنها به سمت كعبه نماز ميخواندند، و مطابق آئين ابراهيمـعليه السّلامـ رفتار مينمودند»[2]
ـ امّا در مورد ايمان حضرت ابوطالبـعليه السّلامـ
اوّلا، به اجماع ائمّه اهلبيتـعليهم السّلامـ و علماي شيعه، او مسلمان و مؤمن از دنيا رفت.
ابن ابيالحديد (كه يكي از علماي معروف اهل تسنّن است) نقل ميكند، شخصي از امام سجّادـعليه السّلامـ پرسيد: آيا ابوطالب، مؤمن بود؟»، فرمود «آري».
شخص ديگري پرسيد: «در اينجا عدّهاي هستند كه ميگويند ابوطالب، كافر بود».
امام سجّادـعليه السّلامـ در پاسخ فرمود: «شگفتا! آيا آنها به رسول خداـصلّي اللّه عليه وآلهـ و ابوطالب، نسبت ناروا ميدهند، رسول خدا ـ صلي اللّه عليه و آله و سلّم ـ از ازدواج زن باايمان با مرد كافر،نهي كرده است، و شكّي نيست كه فاطمه بنت اسد، از سبقت گيرندگان به اسلام و ايمان بود، او تا آخرعمر ابوطالب در همسري ابوطالب باقي ماند»[3]
ثانياً، علما و راويان بسيار از اهل تسنّن نقل كردهاند كه پيامبرـصلّي اللّه عليه وآلهـ به عقيل بنابيطالب فرمود:
«اِنّي اُحِبُّكَ حُبَّينِ، حُبّاً لِقِرابَتِكَ مِنِّي، وَ حُبّاً لِما كُنْتُ اَعْلَمُ مِنْ حُبّ عَمِّي اَبِي طالِبٍ اِياكَ»
«من تو را از دو جهت، دوست دارم 1ـ دوستي به خاطر خويشاوندياي كه با من داري 2ـ دوستي به خاطر اينكه ميدانم عمويم ابوطالب، تو را دوست داشت».[4]
اين سخن پيامبرـصلّي اللّه عليه وآلهـ گواه صدق است بر اين كه آن حضرت به ايمان ابوطالب،اعتقاد داشت، و گرنه دوستي كافر، ارزشي ندارد كه پيامبرـصلّي اللّه عليه وآلهـ عقيل را به خاطر آن،دوست بدارد.[5](شرح اين مطلب را در كتاب الغدير، ج 7، از صفحه 330 تا 409 «آخر كتاب» بخوانيد).
توضيح بيشتر اينكه متأسفانه برادران اهل تسنّن، به پيروي از نياكان خود، كوركورانه، عدم ايمان ابوطالب را نسل به نسل، نقل ميكنند، غافل از آنكه در متون اصلي و كتابهاي مرجع خود، دهها،بلكه صدها روايت و شاهد قاطع بر ايمان ابوطالبـعليه السّلامـ وجود دارد، راز آنكه متعصّبين اصرار دارند تا ابوطالب را مشرك بدانند، عداوتي است كه با فرزند برومندش،امام عليـعليه السّلامـ دارند، و اين تعصّب از زمان بنياميه، همچنان رائج شد و ادامه يافت، و سوگند به خود امام عليـعليه السّلامـ، اگر ابوطالب،پدر آن حضرت نبود، به عنوان مؤمنترين و پاكترين عموي پيامبرـصلّي اللّه عليه وآلهـ،و شخصيت مؤمن بزرگ قريش، معرّفي ميشد.
در مجلسي با آقازاده علاّمه اميني صاحب كتاب «الغدير»، ملاقات نمودم، سخن از ابوطالبـعليه السّلامـ به ميان آمد، ايشان گفت: وقتي كه ما در نجف اشرف بوديم، شنيديم كه يكي از دانشمندان مصر،به نام «احمد خيري»، كتابي درباره ابوطالبـعليه السّلامـ در دست تأليف دارد، براي او نامه نوشتيم، از چاپ آن دست نگهدار، تا جلد هفتم الغدير را (كه هنوز منتشر نشده بود، و در چاپخانهبود) براي شما بفرستيم.
وقتي كه جلد هفتم الغدير (كه بخش آخر آن درباره سرگذشت ابوطالب است) از چاپ خارج شد، بيدرنگ براي او فرستاديم، پس از مدتّي، نامهاي از سوي آقاي احمد خيري، به ما رسيد، در آن نامه، پس از اظهار تشكّر،نوشته بود «كتاب الغدير به دستم رسيد، اين كتاب به طور اساسي، آنچه را كه درباره ابوطالب نوشتهبودم،واژگون ساخت، و فكر تازهاي در اين راستا به روي من گشود، و در پايان نوشته بود، مجاهدات و دفاعيات ابوطالب در تحكيم و گسترش اسلام، در حدّي است كه در ايمان همه مسلمانان جهان سهيم است، و همه مسلمين، مديون او خواهند بود».
رئيس: اگر ايمان ابوطالب به اين روشني است، پس چرا علماي ما درباره ابوطالب، چند پهلو سخنگفتهاند و بعضي تصريح به كفر او كردهاند؟!، راز اين ابهام چيست؟
گفتم: همان گونه كه اشاره شد،حقيقت اين است كه در عصر حكومت معاويه، كه سبّ و ناسزاگوئي به امام عليـعليه السّلامـ را حتي در قنوت نمازها، روا ميدانستند، و حدود هشتاد سال، بر فراز منبرها،آن حضرت را (اَلْعَياذُ بِالله) لعن ميكردند، دستهاي مرموز و مزدوري به كار افتاد تا با جعل روايات دروغين و بياساس، ابوطالبـعليه السّلامـ را كافر،قلمداد نمايند، تا عليـعليه السّلامـ را به عنوان كافرزاده،معرّفي كنند، و قطعاً بدانيد كه همين روايات جعلي و ساختگي، در كتابهاي شما راه يافت و اذهان را تيره كرد، وگرنه مسأله ايمان ابوطالب، كاملاً روشن بود.
راز ديگرش اين بود كه ابوطالب، در راستاي اسلام و دفاع از پيامبرـصلّي اللّه عليه وآلهـ، به گونه تاكتيكي، زير پوشش تقيه، رفتار ميكرد، تا بهتر بتواند،از پيامبرـصلّي اللّه عليه وآلهـ حمايت نمايد، اگر او آشكارا اظهار ايمان ميكرد، هرگز نميتوانست در سالهاي آغاز بعثت،از پيامبرـصلّي اللّه عليه وآلهـ حمايت شايسته نمايد.
از اين رو مطابق روايات متعدّد مَثَل ابوطالب،همانند مثل «مؤمن آل فرعون» و مثل «اصحاب كهف»، تشبيه شده كه ايمان خود را به خاطر پيشبرد بهتر دين، مخفي ميداشتند، در تفسير امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ در ضمن روايتي طولاني آمده است، امام حسن ـعليه السّلامـ فرمود «خداوند به پيامبرـصلّي اللّه عليه وآلهـ وحي كرد، من تو را به وسيله دو گروه، ياري ميكنم، گروهي در پنهاني، و گروهي آشكارا، برترين رئيس گروه اوّل «ابوطالب»است، و برترين رئيس گروه دوّم، فروند او،عليـعليه السّلامـ است».[6]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . شرح در سيره ابنهشام، ج 1، ص 38 تا 62 ـ بلوغ الاربآلوسي ج 1، ص 250 تا 263.
[2] . كمالالدّين، ص 104 ـ تفسير برهان، ج 3، ص 795.
[3] . شرح نهجالبلاغه ابن ابيالحديد، ج 3، ص 312.
[4] . استيعاب، ج 2، ص 509 ـ ذخائر العقبي، ص 222 و ... .
[5] . مناظرات والحرمين الشريفين، مناظره 23 .
[6] . الحجّهعليالذّاهب، ص 361.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید