بنده نوازى
امام صلوات الله عليه به غلامانش گفته بود: در وقت طعام خوردن اگر بالاى سرتان هم بايستم قبل از تمام كردن طعام برنخيزيد، ياسر گويد: گاهى بعضى از ما را صدا مىكرد، مىگفتند: مشغول طعام خوردنند، مىفرمود: پس بگذاريد طعامشان را تمام كنند: «قال: ان قمت على رؤوسكم و انتم تاكلون فلاتقوموا حتى تفرغوا»
پيشگويي امام راجع به محل دفن
حسن بن على بن وشا از مسافر نقل مىكند: با ابوالحسن الرّضا (ع) در «منى» بودم، يحيى بن خالد با گروهى از آل برمك از آنجا گذشتند. امام صلوات الله عليه فرمود: بيچارهها نمىدانند در اين سال چه بلايى به سرشان خواهد آمد، بعد فرمود: بدانيد عجيبتر از اين آن است كه من با هارون مانند اين دو انگشت خواهم بود، آنگاه دو تا انگشت مبارك را در كنار هم گذاشت. مسافر گويد: والله من معنى اين كلام را نفهميدم مگر بعد از آنكه امام را در طوس در كنار قبر هارون دفن كرديم.
برهم زدن نماز عيد پيشنهادى خود
با اين كه امام عليه السلام شرط كرده بود كه در هيچ كارى دخالت نكند، مامون از امام رضا عليه السلام خواست كه نماز عيد را برگزار كند و با رد اين پيشنهاد از سوى امام، مامون با پافشارى و اصرار زياد، امام عليه السلام را آماده خواندن نماز عيد كرد.
حضرت فرمود: من به روش و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله نماز عيد را مىخوانم، آنگاه با پاى پياده همراه با تكبير، نمازگزاران را به طرف محل برگزارى نماز عيد حركت داد. اين برنامه رعب و وحشتى عجيب در دل عباسيان به ويژه مامون عباسى به وجود آورد. از اين رو پيش از آن كه امام عليه السلام به محل برگزارى نماز برسد، مامون پيام فرستاد كه به خانه بازگردد.
ترور نافرجام امام (ع(
مامون عباسى حتى يك لحظه از فكر و خيال امام رضا عليه السلام بيرون نمىرفت و هر بار كه نقشه مىكشيد، همچنان بىنتيجه مىماند و نقش بر آب مىشد، تا شبى عدهاى از غلامان حلقه به گوش را طلبيد و از آنها خواست تا به منزل بروند و با هجوم يكباره خود، با شمشير، امام عليه السلام را از پاى درآورند.
هرثمة بن اعين در حديث مفصلى از صبيح ديلمى نقل كرده كه: «مامون مرا به همراه سى نفر از غلامان مورد اعتماد خود، شبانه به خانه امام رضا عليه السلام جهت قتل آن حضرت فرستاد و طبق دستور مامون غلامان وارد عمل شده و در يك لحظه اين سى نفر آن قدر بر بدن امام عليه السلام شمشير زدند كه يقين به كشته شدن وى نموده و روز بعد به همراه مامون جهت تشييع و خاكسپارى حضرت به طرف خانه امام رضا عليه السلام رهسپار شديم اما برخلاف انتظار ديديم كه حضرت در محراب عبادت به نماز مشغول است.
صبيح گويد: به دستورمامون جهت تحقيق خدمت آن حضرت رسيدم. تا پاى خود را برپاشنه درب گذاردم،حضرت فرمود: اى صبيح!عرض كردم: لبيك يامولاى! در دم به روى زمين خوردم. حضرت فرمود: خداى تو را رحمت كند: يريدون ليطفؤوا نورالله بافواههم والله متم نوره ولو كره الكافرون» .
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید