بعضی مورّخان طرح و اندیشه اوّلیه ولایتعهدی را از جانب فضل بن سهل ذوالریاستین دانسته اند و مشهور این است که چون فضل بن سهل نسبت به علویان متمایل بود از این رو قصد داشت حکومت را از عباسیان به علویان منتقل کند همچنان که أبو مسلم خراسانی حکومت را از بنی امیه گرفت و به بنی عباس سپرد. أبو علی حسین بن أحمد سلامی در کتاب اخبار خراسان می نویسد:
فضل گفت: کار من با کار أبو مسلم خراسانی اگر مقایسه شود چگونه است؟ یک نفر گفت: أبو مسلم خلافت را از یک قبیله به قبیله ای دیگر منتقل کرد، ولی تو از برادری به برادر دیگر منتقل کردی (از امین به مأمون) و خودت می دانی که این دو چقدر با هم فرق دارد. فضل گفت: من هم از یک قبیله به قبیله ای دیگر انتقال خواهم داد. بعد مأمون را واداشت تا علی بن موسی الرضاعلیه السلام را ولیعهد خود کند و به همین جهت مأمون بیعت برادر خود «مؤتمن» را از بین برد و با حضرت رضاعلیه السلام بیعت کرد.
(1)
قطع نظر از انگیزه و هدف فضل بن سهل از طرح ولایتعهدی إمام علی بن موسی الرضاعلیه السلام و نقش مؤثری که وی در این ماجرا داشت، باید گفت که طراح اولیه ماجرای ولایتعهدی شخص مأمون بود، این موضوع در شرایطی بحرانی، زمانی که مأمون در مبارزه با امین کاملاً ناامید شده بود به فکر او خطور کرد و به گونه ای که خود شرح می دهد، «با خدای خود عهد کرده بودم اگر از دست محمّد برادرم آسوده شدم خلافت را به محلی که خداوند قرار داده برگردانم.»
(2)
بنابراین، پیش از آن که فضل بن سهل خواسته باشد ابتکار این عمل را به دست گیرد، مأمون در این باره پیشقدم بود و اندیشه واگذاری خلافت و یا ولایتعهدی به خاندان علی بن أبی طالب را از سرگذرانده بود. مأمون خود در برابر این سؤال که آیا بیعت با إمام علی بن موسی الرضاعلیه السلام از تدبیر فضل بن سهل بوده است ضمن پاسخ دقیق به این سؤال، از شرایط و موقعیتی که در آن این تصمیم را اتخاذ کرد سخن می گوید: «چون محمّد امین برادرم به من نوشت و مرا نزد خود خواند و من از رفتن ابا و امتناع کردم، عیسی بن ماهان را امیر لشکر کرد و به او امر نمود که مرا مقید (3)
کند و غل جامعه در گردنم نهد. چون این خبر به من رسید، هرثمة بن اعین را به جانب سیستان و کرمان و توابع آن فرستادم (برای مقابله با عیسی بن ماهان) ولی هرثمه کاری از پیش نبدر و شکست خورد و صاحب السریر نیز خروج کرد و بر یک طرف شهر خراسان غلبه کرد و همه اینها در یک هفته بر من وارد شد. چون این گونه وقایع برای من رخ د اد، دیدم در این وضعیت نه نیروی دفاعی دارم و نه قدرت مالی که به وسیله آن لشکر آرایی کنم و سران سپاه و لشکریان خود را همه ترسان و هراسان دیدم و قصد کردم که به ملک کابل بروم. بعد نزد خود اندیشیدم که سلطان کابل مردی کافر است و چون (برادرم) محمّد امین مال زیادی به او دهد او مرا به دست محمّد می سپارد. پس راهی بهتر از این نیافتم که از گناهان خود به سوی خدا توبه کنم و از خدا بر ا ین گونه امور استعانت جویم و به خدا پناه برم. پس امر کردم این خانه را پاکیزه کنند و دو جامه سفید پوشیدم و چهار رکعت نماز گزاردم و در آن چهار رکعت نماز آنچه از قرآن حفظ داشتم، خواندم و خدا را خواندم و پناه به او بردم و به قصد راست و درست با خدا معاهده محکمی کردم که اگر خدا این امر (4)
(خلافت) را به سوی من بکشاند و مرا از شرّ این امور سخت کفایت کند، این امر (خلافت) را در جایی قرار دهم که خدا قرار داده است، پس از آن قلب من قوّت (5)
گرفت و طاهر (ذو الیمینین) را به سوی علی بن عیسی بن ماهان، فرستادم و آنچه باید بشود همان شد و هرثمة بن اعین را به سوی جنگجوی مححمد (امین) بازگردانیدم، بر او ظفر یافته و او را بکشت. و... خداوند عالم امر خلافت را به سوی من کشانید و از برای من استقرار یافت پس چون خداوند تعالی وفا کرد به آنچه من با او عهد کردم، دوست دارم وفا کنم به آنچه با خدای خود عهد کردم و کسی را سزاوارتر به این امر از حضرت أبو الحسن الرضاعلیه السلام ندیدم، پس امر خلافت را به او واگذار کردم و او قبول نکرد مگر ولیعهدی را و این بود سبب نصب او به ولایتعهدی».
(6)
یکی از عواملی که موجب شده بسیاری از مورّخان طرح اوّلیه ولایتعهدی را به فضل بن سهل نسبت دهند، پیشنهاد او در این باره و نیز یادآوری آن است.
(7)
در عیون آمده است فضل بن سهل به مأمون پیشنهاد کرد که تقرب جوید به خدا و رسولش، با صله رحم کردن و بیعت گرفتن برای حضرت رضاعلیه السلام ....
(8)
أبو الفضل بیهقی نیز نقش فضل بن سهل را در یادآوری عهدی که مأمون با خدای خود بسته بود و کوشش وی در این امر را با جزئیات بیشتری نقل می کند:
فضل بن سهل خواست که خلافت از عباسیان بگرداند و به علویان آرد. مأمون را گفت: نذر کرده بودی به مشهد من (در حضور من) و سوگند خورده بودی که اگر ایزد تعالی شغل برادرت کفایت کند و خلیفت گردی، ولیعهد از علویان کنی، و هر چند بر ایشان نماند (اگر چه خلافت در علویان پایدار نماند)... مأمون گفت: سخت صواب آمد، کدام کس را ولیعهد کنیم؟، گفت: علی بن موسی الرضا که إمام روزگار است و به مدینة الرسول علیه السلام می باشد...».
(9)
پی نوشت:
1- بحار الأنوار: 131/12 - 130.
2- عیون اخبار الرضاعلیه السلام ، 2/صلی الله علیه واله 38؛ بحار الأنوار: 12/صلی الله علیه واله 12؛ نسائم الاسحار من لطائم الاخبار در تاریخ وزراء، ص 18؛ تاریخ بغداد، 339/12؛ تاریخ بیهقی، 190/1؛ برمکیان (ترجمه عبد الحسین مکیده)، ص 3صلی الله علیه واله ، 143؛ دستور الوزارة، ص 1صلی الله علیه واله - 48، 111؛ اعلام، 354/5؛ تاریخ روضة الصفا، 5/3 - 44، 48، 0صلی الله علیه واله 4؛ عیون اخبار الرضاعلیه السلام ، 1/2 - 380، 391؛ تاریخ یعقوبی، 9/2صلی الله علیه واله 4؛ تاریخ فخری، ص 301؛ بحار الأنوار: 124/120، صلی الله علیه واله 12، 132، 134، صلی الله علیه واله 38، 401؛ کشف الغمة فی معرفة الائمة، 5/3صلی الله علیه واله ، صلی الله علیه واله صلی الله علیه واله ، علیه السلام 8؛ اثبات الوصیة، ص علیه السلام - صلی الله علیه واله 39؛ المناقب، (چاپ نجف)، 8/3علیه السلام 4 و 493.
3- اخبار الطوال، 5 - 443.
4- بحار الأنوار: 12/صلی الله علیه واله 12.
5- ر.ک: همان.
6- عیو اخبار الرضاعلیه السلام ، 2/2 - 391، بحار الأنوار: 12/صلی الله علیه واله - 124.
7- تاریخ یعقوبی، 5/2 - 2صلی الله علیه واله 4.
8- عیون اخبار الرضاعلیه السلام ، 2/صلی الله علیه واله 38؛ بحار الأنوار: 120/12.
9- تاریخ بیهقی، صلی الله علیه واله /191.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید