بیان رؤیت خدا در قرآن
مناظره دانشجو و روحانی شیعی
در یکی از مجالس که جمعی از مؤمنین حضور داشتند، بین یک نفر دانشجو و یک نفر روحانی، مناظره علمی زیر، رخ داد..
دانشجو: در چندین مورد از قرآن، از جمله در آیه 143 سوره اعراف[1] چنین میخوانیم که موسی ـ علیه السّلام ـ به خدا عرض کرد «رَبِّ اَرِنِی اَنْظُرُ اِلَیک ؛« پروردگارا خودت را به من نشان بده تا تو را ببینم». ولی خداوند در پاسخ او فرمود «لَنْ تَرانِی «هرگز مرا نخواهی دید».
سؤال من این است با این که ذات پاک خدا، نه جسم است و نه مکان دارد، و نه قابل رؤیت است، حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ که از پیامبران اولوالعزم و بزرگ است، چرا این سؤال را کرد؟ با اینکه چنین سؤالی حتّی از افراد عادی، ناپسند است.
روحانی: احتمال دارد که منظور از تقاضای موسی ـ علیه السّلام ـ مشاهده با چشم دل است، نه مشاهد با چشم سر، موسی ـ علیه السّلام ـ با این تقاضا میخواست، به یک شهود کامل روحی و فکری برسد، یعنی « خدایا به گونهای کن که قلبم سرشار از یقین گردد، که گوئی تو را مینگرم»[2] و بسیار میشود که کلمه «رؤیت» در این معنی به کار میرود، مثلاً میگوئیم «من در خودم این قدرت را میبینم که فلان کار را انجام دهم»، در حالی که قدرت، قابل دیدن نیست، بلکه منظور این است که من به وضوح، این حالت را در خودم مییابم.
دانشجو: چنین تفسیری برخلاف ظاهر آیه است، زیرا ظاهر واژه «اَرِنِی» (خودت را به من نشان بده ...) مشاهده با چشم سر است، وانگهی از جواب خداوند که میفرماید لَنْ تَرانِی (هرگز مرا نخواهی دید) فهمیده میشود که تقاضای موسی ـ علیه السّلام ـ مشاهده با چشم سر بوده است، و اگر منظور شهود روحی و فکری، و دیدار باطنی بود، نمیبایست که جواب خدا به موسی ـ علیه السّلام ـ منفی باشد، زیرا خداوند چنین شهودی را به بندگان برجستهاش خواهد داد.
روحانی: فرض میکنیم که موسی ـ علیه السّلام ـ تقاضای دیدن ذات پاک خدا نموده است، چنانکه از ظاهر عبارت فهمیده میشود، ولی اگربه تاریخ ماجرا توجه کنیم، چنین به دست میآوریم که تقاضای موسی ـ علیه السّلام ـ از زبان قوم خود بود، آن حضرت آنچنان در برابر فشار و اصرار قوم قرار گرفت که ناگزیر از زبان آنها این تقاضا را کرد.
توضیح اینکه پس از هلاکت فرعونیان و نجات بنیاسرائیل، صحنههای دیگری بین موسی ـ علیه السّلام ـ و بنیاسرائیل پدید آمد، یکی از آن صحنهها این بود که جمعی از بنیاسرائیل با تأکید از موسی ـ علیه السّلام ـ خواستند که خدا را ببینند، و در غیر این صورت، هرگز به او ایمان نیاورند، سرانجام موسی ـ علیه السّلام ـ هفتاد نفر از بنیاسرائیل را انتخاب کرد، و آنها را همراه خود به میعادگاه پروردگار (طور) برد، و در آنجا تقاضای آنها را به درگاه الهی عرضه داشت. خداوند به موسی ـ علیه السّلام ـ وحی کرد لَنْ تَرانی «هرگز مرا نخواهی دید.» (اعرافـ 143) و این پاسخ همه چیز را در این زمینه، برای بنیاسرائیل، روشن نمود. بنابراین موسی ـ علیه السّلام ـ از زبان قوم، چنین تقاضایی کرد، زیرا در برابر فشار و اصرار آنها قرار گرفت، از اینرو وقتی که زلزله و صاعقهای آمد و همه هفتاد نفر از همراهان موسی ـ علیه السّلام ـ به هلاکت رسیدند، موسی ـ علیه السّلام ـ به خدا عرض کرد: «اَتُهْلِکنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا ؛ «آیا ما را به آنچه سفیهانمان انجام دادهاند هلاک میسازی؟»، (اعراف ـ 155). تکمیل سخن اینکه خداوند به موسی فرمود «هرگز مرا نخواهی دید، ولی به کوه (طور) بنگر، اگر در جای خود باقی ماند، مرا خواهی دید»، وقتی که پروردگارش جلوه بر کوه کرد، آن کوه را همسان زمین قرار داد و موسی ـ علیه السّلام ـ مدهوش بر زمین افتاد، وقتی که به هوش آمد به خدا عرض کرد «سُبْحانَک تُبْتُ اِلَیک وَ اَنَا اَوَّل الْمُؤْمِنینَ ؛ خداوند! تو منزّه هستی ( از اینکه قابل دیدن باشی) من توبه کردم و من نخستین مؤمنان هستم» (اعراف ـ 143). جلوه الهی بر کوه، همان نشان دادن آثار الهی، مانند نیروی اتم، یا امواج شدید صاعقه و ... است، که موجب متلاشی شدن کوه شد، به طوری که موسی ـ علیه السّلام ـ و همراهان مدهوش شدند، خداوند با این قدرتنمائی خواست به همراهان موسی ـ علیه السّلام ـ بفهماند که شما قدرت و ظرفیت تحمّل یکی از آثار خداوند را ندارید، چگونه میخواهید ذات پاک خدا را بنگرید، شما هرگز نمیتوانید با چشم سر، که جسم و از مادّه است، خداوند را که مجرّد مطلق است بنگرید. بنابراین با این جلوه الهی، همراهان موسی ـ علیه السّلام ـ خدا را با چشم دل دیدند، و دریافتند که نمیتوان او را با چشم سر دید. و توبهٔ موسی ـ علیه السّلام ـ مثل خود تقاضای دیدن خدا، به نمایندگی از مردم بود، و برای رفع شبهه، لازم بود که موسی ـ علیه السّلام ـ ایمان خود را آشکار نماید، و همراهان بدانند که او هرگز خودش تقاضای بیمورد و خلاف ایمان نکرده، بلکه آن تقاضا را به نمایندگی از آنها نموده است.
دانشجو: از توضیحات شما، سپاسگزارم، در این مورد قانع شدم، امیدوارم، با اینگونه توضیحات منطقی، سایر شبهههای ما نیز حلّ گردد، شبههٔ دیگری دارم که به خواست خدا در جلسه آینده، مطرح خواهم کرد.
روحانی: جالب اینکه غالب مفسّرین اهل تسنّن، در ذیل تفسیر «آیهالکرسی»( 255 بقره)، شبیه مطلب فوق را در مورد حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ نقل میکنند، که خلاصه آن این است موسی ـ علیه السّلام ـ در عالم خواب، فرشتگان را دید و از آنها پرسید آیا پروردگار ما میخوابد؟ (یا در بیداری این سؤال را کرد)، خداوند به فرشتگانش وحی کرد. نگذارید موسی ـ علیه السّلام ـ بخوابد، فرشتگان سه بار موسی ـ علیه السّلام ـ را از خواب بیدار کردند و مراقب او بودند که نخوابد، وقتی که کاملاً موسی احساس خستگی و نیاز به خواب کرد، طبق وحی الهی، دو شیشه پر (از آب) را به دست موسی ـ علیه السّلام ـ دادند، و او با هر دستش یکی از آن شیشهها را نگهداشت، آنگاه فرشتگان موسی ـ علیه السّلام ـ را رها کردند، چند لحظه نگذشت که خواب موسی ـ علیه السّلام ـ را ربود، هماندم شیشهها از دستش افتادند و شکستند . خداوند به موسی ـ علیه السّلام ـ وحی کرد من آسمانها و زمین را به قدرت خود، نگه میدارم ، فَلَوْ اَخَذَنِی نَوْمٌ اَوْ نُعاسٌ لَزالَتا «اگر خواب یا چرت، مرا فرا گیرد، آسمانها و زمین از بین میروند»[3] در اینجا این سؤال میشود، که چگونه موسی ـ علیه السّلام ـ چنین سؤالی را از فرشتگان نمود، با اینکه او پیامبر بود و میدانست که خداوند در معرض عوارض مربوط به جسم، مانند خواب قرار نمیگیرد. فخررازی در پاسخ این سؤال میگوید «بر فرض صحّت روایت فوق، ناگزیر باید بگوئیم که این سؤال موسی ـ علیه السّلام ـ از زبان قوم نادان (و لجوج) او بوده است».[4]
به عبارت روشنتر موسی ـ علیه السّلام ـ در برابر فشار و اصرار قوم جاهل خود قرار گرفته، و این سؤال را از خداوند نموده، تا خداوند با بروز آثاری، آن قوم را هدایت کند، و شکستن شیشهها در دست موسی ـ علیه السّلام ـ گرچه به نظر، حادثه سادهای است. ولی برای فهماندن عوام. بسیار حادثه عمیق و جالب و کاملی خواهد بود. و نیز ممکن است گفته شود، در میان قوم موسی ـ علیه السّلام ـ افرادی اینگونه تردید و سؤال را داشتند، و موسی ـ علیه السّلام ـ برای هدایت آنها، اینگونه سؤالات را از خدا مینمود، تا پاسخ عینی خداوند، قوم او را از گمراهی نجات دهد.[5]
پی نوشت:
[1] . آیه 55 ، 56 بقره، ، 153 نساء و 155 سوره اعراف، نیز این مطلب آمده است.
[2] . چنانکه حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ در مورد دریافت حقیقت معاد، چنین تقاضائی نمود، (بقره، 260).
[3] . تفسیر روح البیان، ج1، ص 400 ـ تفسیر قرطبی، ج2، ص 1018ـ تفسیر فخررازی، ج7، ص 9.
[4] . تفسیر فخررازی، ج7، ص 9.
[5] . یکصدو یک مناظره، احمد صمدی اشتهاردی، ص 383.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید