حرف های کودکانه
ما به فرزندانمان توجه میکنیم اما این توجه بیشتر جنبه ی مادی دارد، یعنی اگر فرزندمان از گرسنگی اش بگوید بلافاصله برای رفع گرسنگی اش اقدام میکنیم اما برای نیازهای کلامی و شنیده شدن یا نظر دادن هم به همان دید حرف هایشان را گوش میکنیم؟
در حقیقت ما گاهی حرف هایشان را نمی فهمیم و آن ها نیز به حکم کودکی نمی توانند از دغدغه هایشان که به پاکی و زیبایی خودشان است با ما صحبت کنند، شایدمشکل کار آنجاست که خودما هم کودکی مان را فراموش کرده ایم …
1- بزرگترها وعده می دهند و بعد به طور کلی آن را به دست فراموشی می سپارند و یا ادعا می کنند که این وعده فقط برای دلگرمی ما بوده است.
2- بزرگترها دستوراتی را به کودکان می دهند که خود هرگز به ان عمل نمی کنند. مثلاً به ما می گویند دروغ نگویید، اما خودشان وقتی حوصله حرف زدن با کسی را ندارند، می گویند بگو نیستم!؟
3- بزرگترها اغلب اوقات سخنان کودکان را قطع می کنند ولی اگر ما این کار را انجام دهیم خشمگین می شوند.
4- بزرگترها هرگز اجازه نمی دهند بچه ها لباسی را که خودشان دوست دارند بپوشند ولی هرگز درباره لباسی که خودشان باید به تن کنند، نظر کودکان را نمی پرسند.
5- بزرگترها وقتی با هم دعوا می کنند قهر می کنند و حاضر نیستند از یکدیگر معذرت خواهی کنند ولی وقتی ما با برادر یا خواهرمان دعوا می کنیم می گویند باید از یکدیگر عذرخواهی کنید.
6- بزرگترها اشتباه می کنند ولی هرگز حاضر نیستند به آن اعتراف کنند ، اما به ما می گویند وقتی اشتباه کردی اعتراف کن.
7- بزرگترها غالباً کودکان را با بی عدالتی تنبیه می کنند. یک اشتباه کوچک که از ما سر می زند در مقابل آن تنبیهی می شویم که با اشتباه مان تناسب ندارد.
8- بزرگترها غیبت می کنند ولی اگر در مورد همین افرادی که بزرگترها در موردشان قضاوت می کنند سخن بگوییم این را بی ادبی می شمارند.
9- بزرگترها در اسرار کودکان دخالت می کنند. آنها پیوسته در این فکرند که ممکن است کودکان کار بدی بکنند و هیچ فکر نمی کنند که این کار سری ممکن است عملی باشد که به خوشحالی آنها بینجامد.
10- بزرگترها ما بچه ها را با هم مقایسه می کنند، آنها غافلند که خداوند هر انسانی را با سرشتی مخصوص به خود آفریده است.
بزرگ تر ها….
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید