آيا زن خوب است که با چادر باشد يا با مانتو؟
ابتدا بايد معيارهاي يک پوشش اسلامي را با هم بررسي نماييم.
پوشش زن در غير از نماز و در مقابل نامحرم، بايد داراي شرايط زير باشد :
1-تمام بدن زن را (به جز دستها تا مچ و گردي صورت) بپوشاند. البته اگر دستها و گردي صورت، بدون آرايش و زينت باشند.
2- لباس بايد نازک و بدن نما نباشد. اميرالمؤمنين علي( مي فرمايند : "برشما باد که [در برابر نامحرم] از لباس ضخيم استفاده کنيد؛ زيرا کسي که لباسش [در برابر نامحرم] نازک شود، دينش نيز سُست مي شود."
3- غصبي نباشد.
4- لباس شهرت نباشد. لباس شهرت آن است که از جهت جنس، يا رنگ، يا نوع دوخت و يا کيفيّت پوشيدن، خلاف عرف جامعه باشد، و باعث جلب توجّه ديگران شود.
5- مرد لباس زن، و زن لباس مرد را نپوشد. شرط حرام بودن اين نوع پوشش، در اين است که آن را به عنوان يک لباس براي خود انتخاب کند.
با بررسي معيارهاي پوشش، اگر لباسي باشد که اين شرايط را داشته باشد، از آن مي توان به عنوان حجاب استفاده کرد. مانند : مانتوهاي گشاد و ساده اي که بدن را کاملاً مي پوشاند. اما توجه به اين نکته نيز ضروري است، که چادر به عنوان يک حجاب ملّي، براي ما وقار و کمالي دارد، که در ساير پوششها نيست.
در پايان به ياد داستاني افتادم که در مدينة طيّبه اتفاق افتاده بود.آقاي موسوي همداني در کتاب پاسخ به پرسشهاي ديني، ج2، ص222، اينچنين نقل کرده اند :
در مدينة طيّبه چند نفر فلسطيني و تونسي و مراکشي با من رفيق شدند، و عصرها در جلوي مهمانخانه اي که منزل کرده بوديم، جمع مي شدند، و از هر دري محبت مي کردند. يک روز بحث آنها دربارة بهترين زيِّ زنان دنيا شد، که کدام زيّ و قيافه اي براي زنان سنگينتر و با وقارتر است. همة آنها متفقاً گفتند : "هيچ لباسي با وقارتر از چادر زنان ايراني نيست، و ما وقتي زنان ايراني را با چادر مي بينيم،احساس احترام و وقار در آنان مي کنيم."
موفق باشيد.
آيا زن مسلمان مي تواند بي حجاب باشد ولي چون خود را قلبا مسلمان مي بيند نيازي به اين كار نبيند.آيا ايمان تنها به خدا كافي است؟يكي از مسايل مهم، كه از ديرباز، مورد بحث واقع شده اين است كه آيا هر يك از ايمان و عمل صالح، عامل مستقلي براي سعادت ابدي است يا مجموع آنها موجب سعادت است؟
گروهي به نام «مرجئه» در همان قرن اول ظهور اسلام بر آن بودند كه وجود ايمان، براي سعادت ابدي كافي است و ارتكاب گناه، ضرري به سعادت مؤمن نمي زند. اين عقيده به شدت از سوي گروه هاي مسلمان ديگر، رد شده است. حقيقت آن است تنها وجود ايمان براي آدمي كافي نيست و چنان نيست كه با وجود ايمان، هر گناهي بخشيده شود و هيچ اثر سويي نداشته باشد.
توضيح اين نكته به تبيين ماهيت ايمان، نصاب آن و رابطه آن با اعمال دارد:
حقيقت ايمان:
ايمان، حالتي قلبي و رواني است كه در اثر دانستن يك مفهوم و گرايش به آن، حاصل مي شود و با شدت و ضعف هر يك از اين دو عامل، كمال و نقص مي پذيرد.
اين تعريف، به اين نكته اشاره دارد كه تنها آگاهي و اطلاع در ايمان كافي نيست بلكه افزون بر آن، گرايش به مورد آگاهي و انكار نكردن و انجام ندادن ضد آن نيز شرط است چنان كه قرآن كريم
مي فرمايد: «و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا آيات الهي را از روي ستم و برتري جويي انكار كردند در حالي كه به آنها يقين پيدا كرده بودند»(1)
نصاب ايمان:
بر حسب آنچه از آيات شريفه و روايت ها استفاده مي شود، حداقل ايمان براي سعادت ابدي عبارت است از ايمان به خداي يگانه و پاداش و كيفر اخروي و صحت آنچه بر انبياء (ع) نازل شده است و لازمه آن تصميم بر عمل به دستورهاي خداي متعال است.
بنابراين، كسي كه آگاه به حقيقتي است ولي تصميم دارد كه هيچ گاه به هيچ يك از لوازم آن، عمل نكند، ايمان به آن نخواهد داشت و حتي اگر ترديد داشته باشد كه به آنها عمل كند يا نكند باز هم هنوز ايمان نياورده است قرآن كريم مي فرمايد: [گروهي از] اعراب [بياباني به پيامبر اكرم] گفتند ما ايمان آورديم. بگو: شما ايمان نياورده ايد ولي بگوييد اسلام آورديم و هنوز ايمان در دل هايتان وارد نشده است»(2)
از آنچه گذشت، معلوم مي شود، ايمان قلبي بدون عمل به دستورهاي شرع در سعادت و نجات انسان، كافي نيست به ويژه افرادي كه در عين آگاهي از دستور شرعي آن را به هر علتي انكار كرده انجام نمي دهند(3)
پي نوشت:
(1)) نمل، آيه 14).
(2)) حجرات، آيه 14).
(3)) آيت الله مصباح يزدي، آموزش عقايد، سازمان تبليغات اسلامي، دوره سه جلدي، ج 3، ص 107- 127
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید