آغاز سفر و ملاحظاتی درباره عزیمت امام (ع)
منابع اوّلیه و سایر تواریخ معتبر آغاز حرکت إمام رضاعلیه السلام را از مدینه به سوی بصره ذکر کرده اند. با این وجود برخی از منابع بخصوص تذکره های متأخّر می نویسند: [1]
حضرت ابتدا به مکه رفت و در این سفر إمام جوادعلیه السلام نیز همراه ایشان بود، إمام علیه السلام با خانه خدا وداع کرد و سپس از مکه به سفر ادامه داد.
مسند الإمام الرضاعلیه السلام به نقل از راوندی در الخرائج می نویسد: إمام رضاعلیه السلام با همراهان خود وارد مکه مکرمه شد و خانه خدا را زیارت کرد و با اهل بیت وداع نمود. محمّد بن میمون گوید: من در مکه با آن جناب بودم و پیش از آن که به طرف خراسان حرکت کند عرض کردم تصمیم دارم به مدینه برگردم نامه ای برای فرزندت أبو جعفرعلیه السلام بنویس تا با خود ببرم. حضرت رضاعلیه السلام تبسّمی فرمود و نامه را نوشت، من نامه را به مدینه بردم و به حضرت جواد دادم....[2]
شیخ مفید نیز در الارشاد بدون تأکید بر عزیمت إمام رضاعلیه السلام از مدینه به مکه در سفر تاریخی ای که آن جناب به خراسان داشت به نقل از مسافر روایت می کند که من خدمت حضرت رضاعلیه السلام در منی بودم، یحیی بن خالد از آن جا عبور کرد در حالی که سر و روی خود را از غبار پوشانده بود، حضرت فرمود: این بیچاره ها نمی دانند، امسال چه بر سرشان خواهد آمد، سپس فرمود: از آن شگفتر من و هارون مانند این دو هستیم (دو انگشت خود را به هم چسبانید) یعنی من و هارون در کنار هم دفن خواهیم شد. مسافر گوید: به خدا من معنی سخن آن حضرت را نفهمیدم تا وقتی که حضرت را در کنار هارون دفن کردیم. [3]
اگر گفته شیخ مفید را در این باره بپذیریم، زمانی که حضرت در سفر حج بود، بنابر آنچه مسافر از حضرت نقل می کند که من و هارون در کنار هم دفن خواهیم شد، معلوم می شود که هنوز هارون در قید حیات بوده است، بنابراین با توجه به مرگ هارون در سال 193 و هجرت إمام علی بن موسی علیه السلام از مدینه به مرو در سال 200 قطعاً این روایت مربوط به آن سفر نیست.
معتبرترین منبعی که از وداع آن حضرت با خانه خدا روایت می کند، شیخ صدوق است که می نویسد: حضرت برای طواف بیت الحرام به مکه رفت و فرزند برومند خود جواد الائمه را که شش سال داشت با خود گذاشت در حرم طواف می داد. چون حضرت جوادعلیه السلام به حجر إسماعیل رسید از دوش موفق به زیر آمد، آن جا نشست و اشک از دیدگان وی جاری شد، مدتی گریست، موفق عرض کرد، قربانت شوم برخیز، گریه بس است. حضرت جوادعلیه السلام فرمود: موفق از این جا حرکت نکنم تا آن گاه که خدا بخواهد. موفق خدمت إمام رضاعلیه السلام رفت و جریان را عرض کرد. حضرت رضاعلیه السلام گریان نزد فرزندش آمده او را در آغوش گرفت و سر و سینه اش را بوسید و فرمود: نور دیده ام چرا این قدر گریه و زاری کرده ای، حضرت جوادعلیه السلام گفت: چگونه خود را تسلی دهم درحالی که می بینم شما آن چنان با خانه خدا وداع می کنی که گویا دیگر مراجعت نخواهی کرد و من یتیم خواهم شد.
حضرت رضاعلیه السلام فرمود: ای فرزند دلبندم به قضای الهی راضی شو و در هر پیشامدی صابر و شکیبا و خرسند و شادمان باش، آنگاه هر دو در آغوش هم گریستند و با هم وداع کردند. حضرت جواد به مدینه و حضرت رضاعلیه السلام به سوی خراسان حرکت کردند. [4]
این گفته شیخ صدوق درباره حضرت جوادعلیه السلام با آنچه راوندی در الخرائج در روایتی که از محمّد بن میمون نقل می کند «من نامه حضرت را از مکه به مدینه بردم و به حضرت جواد دادم.» اختلاف دارد و معلوم می شود در آن هنگام حضرت جوادعلیه السلام در مدینه به سر می برده است. علاوه بر این اختلاف، به لحاظ جغرافیای راههای متداول آن زمان عزیمت امام علیه السلام به مکه در مسیر مخالف راه مدینه به مرو است و برابر آنچه ابن خردادبه در المسالک والممالک و قدامة بن جعفر در کتاب الخراج و یعقوبی در البلدان و ابن رسته در الاعلاق النفیسه که به ترتیب در سالهای 250، صلی الله علیه واله صلی الله علیه واله 2، 8علیه السلام 2، 290 ه' ق تألیف شده اند می نویسند: از مدینه تا مکه صلی الله علیه واله 28 میل، برابر ده منزل راه است که این مسافت در مسیر مخالف راه مدینه به مرو است. صرف نظر از این [5]
ملاحظات، بنابر گزارشهای تاریخی، مأمون اصرار داشت حضرت را از مدینه به سوی بصره و فارس و سپس به سوی مرو (خراسان) حرکت دهد و یکی از دلایل مهم این تصمیم اوضاع سیاسی حاکم بر بعضی از شهرها بود. مأمون سفارش مؤکد داشت که حضرت را از مدینه به سمت کوفه و قم عبور ندهد زیرا در این خط سیر، علاوه بر شهرهای کوفه و قم که پایگاه شیعیان بود، شهر بغداد نیز در مسیر این راه به سمت ایالت جبال و قم قرار داشت که اهمیت آن به لحاظ سیاسی کمتر از دو شهر یاد شده نبود. در دو شهر کوفه و قم شیعیان پایگاه محکمی داشتند و نوعاً نسبت به سفر اجباری إمام رضاعلیه السلام واکنش نشان می دادند، و بغداد نیز با توجه به این که مرکز تجمّع و پایگاه عباسیان متعصّب و مخالف با سیاستهای مأمون مبنی بر خارج کردن خلافت از دودمان آل عبّاس و انتقال آن به آل علی علیه السلام بود، شهر بی خطری از دیدگاه مأمون به حساب نمی آمد.
شهر مکه نیز به لحاظ سیاسی در آن زمان و مقارن بودن با شورش علویان بر ضد مأمون از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. محمّد بن جعفر بن محمّد بن علی بن حسین علیه السلام معروف به «دیباج» و حسین بن حسن بن علی بن حسین بن علی علیه السلام معروف به «ابن افطس» در سال 200 ه' ق قیام کردند. دیباج در مکه و نواحی حجاز قیام کرد و خود را امیر المؤمنین خواند و ابن افطس نیز که در مدینه ظهور کرد قیام خود را به سوی مکه کشاند و هنگامی که مردم در منی بودند به آنها پیوست و امیر الحاج داود بن عیسی بن موسی هاشمی در نتیجه قیام او فرار کرد. پرواضح است که سفر [6]
إمام رضاعلیه السلام به مکه در شرایطی که با اجبار برای پذیرش ولایتعهدی عازم مرو بود، به لحاظ سیاسی مغایر سیاست مأمون و دستور وی به فرستادگانش می باشد. در نهایت به نظر نگارنده سفر إمام رضاعلیه السلام از مدینه به سوی مرو در مسیر مکه به لحاظ جغرافیای راه، اوضاع سیاسی، و نیز حیث تزلزلی که در روایات دیده می شود چندان قرین صحّت نیست.
پی نوشت:
-1 تاریخ یعقوبی، ج 3، ص صلی الله علیه واله علیه السلام 1؛ تاریخ فخری، ص 300؛ تهذیب التهذیب، ج علیه السلام ، ص علیه السلام 38.
-2 مسند الإمام الرضاعلیه السلام ، 1/صلی الله علیه واله 1 - 215؛ اثبات الوصیه، ص 394؛ بحار الأنوار، ج 12، ص 108.
-3 الارشاد، ج 2، ص 249؛ عبون اخبار الرضا، ج 2، ص 3علیه السلام 4؛ اثبات الوصیه، ص 391.
-4 حدیقة الرضویه، ص 4علیه السلام ؛ زندگانی إمام رضاعلیه السلام ، ص 8علیه السلام 4؛ اثبات الوصیه، ص 394، سرچشمه های نورد، إمام رضاعلیه السلام ، ص 182.
-5 الاعلام النفیسه، ص 8 - علیه السلام 20؛ البلدان، ص 93؛ الخراج، ص 11.
-6 مروج الذهب و معان الجوهر، 41/2 - 439، اخبار مکه، ص 8صلی الله علیه واله 1 و 192؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 1صلی الله علیه واله 4؛ تجارب السلف، ص 159؛ تاریخ فخری، ص 302، تاریخ گزیده، ص 311؛ الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 153؛ مجمل فصیحی، ج 1، ص 219.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید