دهم رمضان(سال ده بعثت) نقطه پايان بر 25 سال همراهي خديجه، بانوي آسماني با رسول خدا(ص) بود؛ بانويي مبارکه(1) طاهره، راضيه، مرضيه، زکيه، صديقه، کبري، (2) شامخه،(3) فاضله، کامله (4) و عفيفه(5) که 55 سال قبل از بعثت چشم به جهان گشوده و از سال 15 قبل از بعثت(دهم ربيع الاول) در کنار برگزيده الهي قرار گرفته بود و سرانجام بعد از قريب 25 سال همراهي و همگامي، در 65 سالگي چشم از جهان فرو بست و رسول الهي را در فراقي جانسوز تنها گذاشت.
اين واقعه دردناک که به فاصله اندکي از وفات ابوطالب(ع) روي داد، چنان پيامبر اکرم(ص) را متاثر کرد که آن سال را«عام الحزن» ناميد.
به نقل علامه مجلسي بعد از اين واقعه خانه نشين شده و کمتر از خانه بيرون مي رفت.(6)
مروري بر نحوه خاکسپاري خديجه(س) و ياد کرد دايمي پيامبر از وي، ميزان اين حزن و اندوه را به خوبي نشان مي دهد: وقتي خديجه وفات يافت، پيامبر به شدت گريه کرد و زماني که قبر آن بانوي بزرگوار حاضر شد، پيامبر همان گونه که اشک از چشمانش ريزان بود، وارد قبر شد و خوابيد و افزون تر از قبل گريست(7) او را دعا کرد و برخاست و با دست خويش همسرش را در قبر گذاشت. (8)
پيامبر در سالگرد وفاتش نيز گريه کرد(9) و به زنانش فرمود: گمان نکنيد مقام تان از او بالاتر است.
زماني که کافر بوديد، ايمان آورد و مادر فرزندانم است.» (10)
حتي سال ها بعد که مي خواستند خبر خواستگاري علي(ع) از فاطمه(س) را به پيامبر بدهند و يادي از خديجه شد، چشمانش پر از اشک شد و زماني که ام سلمه از علت گريه اش پرسيد، فرمود:
«خديجه و اين مثل خديجة صدقتني حين يکذبني الناس و ايدتني علي دين الله و اعانتني عليه بمالها ان الله عز و جل امرني ان ابشر خديجة ببيت في الجنة من قصر الزمرد لا صعب فيه و لا نصب؛(11) خديجه و کجاست مثل خديجه؟ زماني که مردم تکذيبم کردند، مرا تصديق کرد. بر دين خدا ياري ام کرد و با مالش به کمکم شتافت.
خدا به من فرمان داد تا او را به قصري زمردين در بهشت که سختي و محنتي در آن نيست، بشارت دهم.»
1- نگرش ارزشي
اولين ويژگي حضرت خديجه(س) نسبت به پيامبر، درک ارزش هاي واقعي او در برابر فريبندگي هاي ظاهري و دنيوي بود.
او معناي کمالات انساني را به خوبي شناخت و چون توانست آن را تنها در وجود پيامبر اکرم بيابد، حاضر شد
تمام شخصيت و دارايي خود را براي درک آن فدا کند.
او در اين راه هم از مال خود گذشت، هم از موقعيت اجتماعي اش.
خديجه براي درک اين کمال واقعي، قالب هاي جاهلي را شکست و بهايي سنگين از جمله قطع رابطه زنان، حتي تا زمان تولد حضرت فاطمه(س) را به جان خريد.
خديجه(س) اين نوع نگرش خود را هنگام ابراز تمايل به ازدواج، اين گونه با پيامبر مطرح کرد:
«يابن عم اني رغبت فيک لقرابتک و سعلتک في قومک و امانتک و حسن خلقک و صدق حديثک؛ (12)
اي پسر عمو، من به خاطر خويشاوندي، شرافت تو در بين مردم، امانت داري، خوش خلقي و راستگويي ات به تو تمايل پيدا کردم.»
اين نوع نگرش و رفتار، در جامعه اي که عموم توده ها براساس ظواهر و زرق و برق هاي دنيوي روابط خود را پايه ريزي مي کنند، نمي توانست بدون پي آمدهاي تلخ و ناگوار باشد، لذا به فاصله اي اندک از پخش خبر ازدواج وي با امين قريش، گروهي از زنان به عيب جويي از وي روي آوردند و در محافل خود او را سرزنش کردند.
آنان مي گفتند: «او با اين همه حشمت و شوکت با يتيم ابوطالب که جواني فقير است ازدواج کرد.چه ننگ بزرگي!»
خديجه(س) در مقابل اين جهالت ها ساکت ننشست و آن ها را به صرف نهار دعوت کرد و بعد از پايان مراسم گفت:
«اي زنان! شنيده ام شوهران شما (و خودتان) در مورد ازدواج من با محمد(ص) خرده گرفته ايد و عيب جويي مي کنيد، من از خود شما مي پرسم آيا در ميان شما، شخصيتي مثل محمد وجود دارد؟ آيا در گستره مکه و اطراف آن شخصيتي در فضائل و اخلاق نيک، مانند او سراغ داريد؟ من به خاطر اين ويژگي ها با او ازدواج
کردم و چيزهايي از او ديده ام که بسيار عالي است.
پس شايسته نيست شما اين گونه سخن بگوييد و نسبت هاي ناروا به ديگران دهيد.»
زنان قريش بعد از اين سخنان خديجه، همگي سکوت اختيار کردند و به تدريج پراکنده شدند.(13)
اين شيوه استدلال خديجه هر چند عمق ارزش گرايي در انتخاب ها را نشان مي داد، براي جامعه جاهل و متعصب آن روز قابل درک نمي نمود، لذا زنان لجوج قريش به حالت قهر با او رفتار مي کردند.
آن ها ديگر به خديجه سلام نمي کردند و نزد او نمي رفتند حتي تا سال پنجم بعثت که حضرت زهرا(س) متولد شد، نيز اين شيوه رفتاري هم چنان پا برجا بود.
لذا حتي هنگام وضع حمل، او را تنها گذاشته و پيام فرستادند که:
«تو با ما مخالفت و با يتيم ابوطالب ازدواج کردي، ما هرگز نزد تو نمي آييم و در هيچ کاري کمک نمي کنيم!!»
اين حجم از کينه ورزي ها دل خديجه را آزرد تا آن جا که خداوند چهار بانوي پاکيزه(ساره، آسيه، مريم، صفورا دختر شعيب پيامبر) را به ياري او فرستاد و به اين سان خديجه پاداش عشق و علاقه به کمالات انساني را دريافت کرد و فرزندش فاطمه زهرا(س) را نيز به دنيا آورد.(14)
2- احترام به شخصيت پيامبر
خديجه به رغم اموال فراوان و موقعيت اجتماعي ويژه اي که داشت، در برخورد با رسول اکرم همواره حرمت او را پاس مي داشت و کوچک ترين رفتاري که نشاني از اظهار برتري دهد از خود بروز نمي داد.
جلوه اي عالي از اين رفتار را مي توان در ماجراي عروسي آن دو سراغ گرفت.
آن گاه که مراسم عقد و جشن پايان يافته بود و پيامبر مي خواست به خانه عمويش ابوطالب برگردد، ملکه
بطحا و بانوي قريش که اينک همسر او شده بود، اين گونه او را مخاطب قرار مي دهد:
«الي بيتک فبيتي بيتک و انا جاريتک؛(15) به خانه خودتان وارد شويد، خانه من خانه شماست و من کنيز شما هستم.»
و البته اين همه احترام و پاسداشت به خاطر عقيده و ايمان او به توحيد بود و بس.(16)
3- تلاش براي جلب رضايت
خديجه(س) تمام توان خود را به کار مي برد تا امور منزل را مطابق ميل پيامبر اداره کند.
از جمله چون به ميزان علاقه پيامبر به عبادت آگاه بود،چنان رفتار مي کرد که پيامبر به راحتي به عبادت و راز و نيازش مشغول باشد و حضور خديجه را مانعي براي عباداتش نداند.
پيامبر اکرم(ص) قبل از بعثت،در هر ماه چند بار و نيز همه ساله ماه رمضان را در غار حرا به تفکر و عبادت خداوند مي گذراند(17) و اين عمل بعد از ازدواج نيز ادامه داشت.
لذا امام هادي(ع) مي فرمود:
«پيامبر اسلام پس از سفر تجاري شام، درآمدش را بين فقرا تقسيم کرد و هر روز بامداد به فراز کوه حرا مي رفت و به تماشاي شگفتي هاي خلقت مشغول مي شد و تحت تاثير عظمت خدا قرار مي گرفت و خدا را
آن گونه که شايسته بود عبادت مي کرد.»(18)
خديجه(س) با درک چنين روحياتي از پيامبر، هرگز براي او مزاحمتي ايجاد نمي کرد و هميشه با همدلي و
همراهي او را بدرقه مي کرد، غذايش را به وسيله حضرت علي(ع) به بالاي کوه مي فرستاد و گاه خود نيز با حضرت همراه مي شد.
علامه مجلسي به نقل از صحاح اهل سنت مي نويسد: «در آن ماه رمضان که پيامبر در کوه حرا به سر مي
برد و وحي و بعثت آغاز مي شد، حضرت علي و خديجه و يکي از غلامان در حضورش بودند.»(19)
براي نمونه تنها يکي از اين عبادت هاي پيامبر 40 روز به درازا کشيد که خديجه(س) تمام اين مدت را به تنهايي گذراند.
چنين عبادت هاي طولاني به طور طبيعي مي توانست موجب ناراحتي، دلشوره ها و نگراني هاي مختلفي براي خديجه شود، اما او نه تنها اعتراض نمي کرد بلکه با رسول خدا همراهي نيز مي نمود، لذا پيامبر(ص) که خود متوجه نگراني هاي خديجه بود،عمار ياسر را نزد خديجه فرستاد و پيام داد که:
«اي خديجه! گمان نکن کناره گيري من به خاطر بي اعتنايي به تو است، بلکه پروردگارم چنين فرمود تا امر
خود را اجرا کند. جز خير و سعادت فکر ديگري نکن.
خداوند هر روز، چند بار به خاطر تو به فرشتگان بزرگش مباهات مي کند.
پس وقتي شب شد، در را ببند و در بستر خود استراحت کن.»(20)
همراهي و همدلي خديجه و تلاش او براي کسب رضايت رسول اکرم به حدي بود که وقتي هنگام وفات در ضمن وصيت هايش به پيامبر(ص) گفت:
«من در حق شما کوتاهي کردم، مرا عفو کن»،
پيامبر فرمود:
«هرگز از تو تقصيري نديدم و تو نهايت تلاش خود را به کار بردي و در خانه من بسيار خسته شدي.»(21)
4- تصديق و تاييد پيامبر
روايات بسياري از پيامبر اکرم(ص) نقل شده است که گوياي اهميت رويکرد خديجه به پيامبر در آن فضاي جاهلي و غربت رسول اکرم(ص) است.
وقتي که حتي بسياري از بستگان رسول اکرم(ص) نيز پيامبر را تنها گذاشتند و حتي کمر همت به نابودي او بستند، خديجه به محمد(ص) روي آورد و با او پيماني جاوداني بست و تا لحظه آخر زندگي بر عهد و پيمانش استوار ماند.
پيامبر نيز با درک چنين فضيلتي از خديجه بود که همواره تاکيد مي کرد«اين مثل خديجة» از جمله زماني که هاله، خواهر خديجه براي زيارت رسول اکرم(ص) به مدينه آمد، پيامبر با ديدن او به ياد خديجه افتاد و از شدت تاثر به خود لرزيد.
بعد از رفتن او، عايشه پرسيد:
چه قدر از پير زن قريش که سال خوردگي صورتش را چروکين و سرخ کرده بود ياد مي کني با اين که امروز روزگار او را نابود کرده و خداوند همسري بهتر به شما بخشيده است!؟ پيامبر فرمود:
«هرگز، به خدا سوگند! بهتر از خديجه هيچ گاه نصيبم نشد، او هنگامي به من ايمان آورد که مردم مرا تکذيب مي کردند و ... .»(22)
عبدالله بن مسعود نمونه اي از مشاهدات خود پيرامون ايمان خديجه را آن زمان که هيچ کسي به پيامبر ايمان
نياورده بود، اين گونه بيان مي کند:
«نخستين چيزي که از اسلام دانستم اين بود که با عموهايم و تعدادي از اعضاي قبيله، وارد مکه شديم.
چون مي خواستيم مقداري عطر بخريم ما را به عباس بن عبدالمطلب راهنمايي کردند.
او بالاي چاه زمزم، در کنار کعبه نشسته بود.
زماني که پيش او نشسته بوديم، ديديم مردي که دو لباس سفيد پوشيده بود و گيسوان و ريش پر و دندان هاي
سفيد و ... داشت و چهره اش مثل ماه مي درخشيد، از باب صفا وارد مسجدالحرام شد.
در طرف راست او يک نوجوان و پشت سرش بانويي پوشيده را ديدم.
آن ها کنار حجرالاسود رفتند.
ابتدا آن مرد به حجرالاسود دست کشيد، سپس آن نوجوان و بعد آن بانو.
آن گاه هر سه به طواف کعبه مشغول شدند.
وقتي هفت بار طواف کردند، کنار حجر اسماعيل آمدند و نماز جماعت خواندند.
آن مرد هنگام تکبير دست هايش را تا کنار گوشش بلند مي کرد تا به قنوت نماز رسيدند.
قنوت را طولاني کردند تا آن که نماز تمام شد.
من که چنين چيزي نديده بودم، از ابن عباس پرسيدم: آيا دين جديدي به مکه آمده است؟ من چنين ديني را در مکه نديده بودم؟ گفت: اين مرد برادرزاده من، محمد بن عبدالله است و آن نوجوان برادرزاده ديگرم علي بن ابيطالب و آن خانم هم همسر محمد؛ خديجه دختر خويلد است.
به خدا قسم غير از اين سه نفر کسي در روي زمين به اين دين اعتقاد ندارد.» (23)
5- انفاق اموال
پيرامون مظاهر ثروت خديجه نوشته اند:
«هشتاد هزار شتر، اموال تجاري او را حمل و نقل مي کردند، بارگاهي از حرير سبز با ابريشم بر بام خانه اش
برافراشته بودند که مردم رفت و آمد مي کردند و به فقرا کمک مي شد، چهار صد غلام و کنيز امور اقتصادي و شخصي او را اداره مي کردند.»(24)
با اين همه او بلافاصله بعد از ازدواج نزد عمويش ورقة بن نوفل رفت و اموال فراواني به او داد و گفت: اين ها را نزد محمد (ص) ببر و بگو اين اموال هديه به شماست و هرگونه بخواهي در آن ها تصرف کن و هر چه غلام و کنيز و
ثروت و ملک دارم، همه را به احترام حضرت، به او بخشيدم.
ورقة بن نوفل نيز کنار کعبه آمد و بين زمزم و مقام ابراهيم ايستاد و با صداي بلند گفت:
اي عرب! بدانيد که خديجه شما را شاهد مي گيرد که خود و همه ثروت خود از غلامان، کنيزان، املاک، دام ها، مهريه و هدايايش را به محمد(ص) بخشيده است و همه آن ها هديه اي است که محمد آن را پذيرفته است و اين کار خديجه به خاطر علاقه و محبت او به محمد(ص) است.
شما در اين باره گواه باشيد و گواهي دهيد.»(25)
دامنه اين ياري مالي به سال هاي اوليه ازدواج ختم نيافت بلکه هنگام محاصره اقتصادي در شعب ابيطالب و حتي بعد از آن نيز اموال خديجه نقش اساسي در نجات اسلام و مسلمانان از نابودي ايفا کرد تا آن جا که پيامبر در ماجراي شعب فرمود:
«هيچ ثروتي، هرگز مثل ثروت خديجه به من سود نرساند.»(26)
طبق بعضي روايات در ماجراي محاصره، از اموال خديجه چيزي نماند و به نقل از حضرت خديجه(س)«چيزي جز دو پوست باقي نماند که هنگام استراحت يکي را زيرانداز و ديگري را روانداز قرار مي دهيم».
در اين مدت ابوالعاص بن ربيع، داماد حضرت خديجه، شترها را با گندم و خرما با شگردهاي مختلف به آن ها مي رساند و در طول سه سال محاصره، مصارف آنان از اموال خديجه تامين مي شد.(27)
6- تحمل پذيري و صبر
خديجه صبر و تحمل را در زندگي با رسول خدا(ص) پيشه خود ساخت و در برابر فشارهاي مختلف همسايه هاي مشرک، زنان متعصب، محاصره اقتصادي و... بردباري و تحمل پذيري ويژه اي از خود نشان مي داد.
از جمله اين وقايع مي توان به واقعه شعب اشاره کرد که نقش مهمي نيز در تحليل قواي جسماني خديجه(س)داشت، به اندازه اي که به فاصله اندکي از پايان محاصره، آن بانوي بزرگوار وفات يافت.
در اين محاصره ياران پيامبر(چهل نفر) جز چهار ماه حرام سال را در گرماي داغ تابستان و بيابان خشک و... تحمل مي کردند و در اين زمان بانوي محمد که 63 تا 65 ساله بود، علاوه بر صرف اموال، خود نيز در شمارمحاصره شدگان بود.
ميزان فشاري را که بر محاصره شدگان وارد مي شد مي توان از گزارش سعد وقاص فهميد.
او مي گفت: شبي از دره بيرون آمدم، از شدت گرسنگي تمام توانم را از دست داده بودم، چشمم به پوست خشکيده شتري افتاد، آن را برداشتم و بعد از شستن و پختن و کوبيدن، با آب خمير مخلوط کردم و سه روزي با آن به سر بردم.»(28)
بنت الشاطي از نويسندگان عرب در مورد ميزان تحمل خديجه(س) در اين دوران مي نويسد: خديجه در سني نبود که تحمل آن همه رنج برايش آسان باشد، و از کساني نبود که در جريان زندگي با تنگي معيشت خو گرفته باشد.
اما در عين حال و با وجود کهولت سن، سختي هايي را که در اثر محاصره در شعب وارد مي شد تا سر حد مرگ تحمل کرد. (29)
در اين دوره حتي برخي بستگان پيامبر نيز با بي رحمي تمام بر اين فشارها مي افزودند که از جمله آن ها مي توان از ابوجهل نام برد که مانع مي شد تا حکيم بن حزام براي عمه اش خديجه(س) که در شعب بود، حتي از اموال خود خديجه آذوقه برساند.(30)
7- انيس و غم زداي پيامبر
با اين همه سختي و فشار، خديجه خم به ابرو نمي آورد و در تمام دوران زندگي قبل و بعد از بعثت به سان بانويي شفيق، بر گرد وجود پيامبر مي گشت و با سيماي خندان خود غم ها را از رخ پيامبر مي زدود و در اين بين به سان ياور، وزير و کمک رساني توانمند او را ياري مي کرد.
ابن هشام مي نويسد:
خديجه به پيامبر ايمان آورد، گفتارش را تصديق کرد و او را ياري داد و ...
خداوند به وسيله او به پيامبرش آرامش داد به نحوي که هيچ خبر ناراحت کننده اي از قبيل رد و تکذيب را نمي شنيد مگر اين که خداوند به وسيله خديجه گشايش برايش ايجاد مي کرد.
وقتي خدا پيامبرش را به خديجه برمي گرداند، دشواري ها را بر او آسان مي کرد و تصديقش کرده، اعمال مردم را(که موجب آزار شده بود) بي اهميت جلوه مي داد.
رحمت خدا بر او باد.(31)
حجم سنگين فشارهاي قريش و مشرکان با اين سخن پيامبر روشن مي شود که:
«ما اوذي نبي بمثل ما اوذيت(32) هيچ پيامبري مثل من آزار نديد.»
و خديجه (س) در تمام اين آزارها، يار و غم زداي پيامبر بود.
علامه مجلسي مي نويسد: در سال هاي آغازين بعثت بود که حضرت رسول اکرم(ص) با سيمايي غمگين و محزون از غار حرا به خانه برگشت.
خديجه(س) مي گويد، به پيامبر گفتم: نشانه اندوه در چهره ات مي بينم، چه شده است؟ فرمود: علي از من جدا شده و معلوم نيست کجاست؟ [ عده اي از مسلمانان به خاطر پرهيز از گزند مشرکان پراکنده شده بودند و ميان علي (ع) و پيامبر(ص) نيز فاصله افتاده بود] در مورد آسيب رساني مشرکان به وي نگرانم! به رسول خدا(ص) عرض کردم:
بر شترم سوار مي شوم، يا او را مي يابم و يا مرگ بين من و او فاصله مي اندازد.
خديجه سوار شتر شد و به جستجو پرداخت تا آن که قيافه کسي را ديده بر او سلام کرد و از صداي جوابش فهميد علي است ... آن گاه به سوي خانه برگشت و با دادن خبر سلامتي علي، پيامبر را خوشحال کرد به اندازه اي که پيامبر يازده بار شکرا للمجيب گفت.
8- مجاهدت و دفاع از رسول خدا(ص)
از مصاديق مجاهدت خديجه(س) مي توان به موضوع پذيرش اسلام در سال هاي جهل و گمراهي و نيز تقيه شديد در شرايط خوفناک و وحشتناک آن عصر اشاره کرد.
ميزان خطرات پذيرش اسلام در آن دوره به حدي بود که امام صادق(ع) مي فرمود: پيامبر خدا پنج سال در مکه به طور پنهاني مي زيست، علي و خديجه با او بودند و اسلام خود را پنهان و به شدت تقيه مي کردند.(33)
علاوه بر اين خديجه(س) در مقام دفاع از پيامبر نيز برمي آمد.
از جمله اصبغ بن نباته مي گويد: عصر روز جمعه در مسجد در حضور علي(ع) بوديم که مردي بلند قامت به نام سواد بن قارب خدمت امام آمد.
او بعد از رد و بدل شدن مطالبي گفت: از يمن سوار شتر شدم و به سوي مکه آمدم.
با نخستين کسي که روبه رو شدم ابوسفيان بود.
بر او سلام کردم و پيرامون خاندان قريش پرسيدم، گفت: مشکلي نيست فقط يتيم ابوطالب دين ما را فاسد کرده است.
گفتم نام او چيست؟
گفت: محمد و احمد.
پرسيدم کجاست؟
گفت با خديجه دختر خويلد ازدواج کرده و در خانه اوست.
مهار شتر را کشيدم و به خانه خديجه رفتم و در زدم.
خديجه پشت در آمد و پرسيد: کيستي؟ خود را معرفي کردم و گفتم: مي خواهم با محمد ملاقات کنم.
او اين گونه پاسخ داد: «اذهب الي عملک ماتذرون محمدا ياويه ظل بيت قد طردتموه و هربتموه و حصنتموه اذهب الي عملک؛ به دنبال کار خود برو، محمد را رها نمي کنيد تا در پناه خانه اش بياسايد.
شما او را از خود دور کرديد و فراري داديد و در مقابلش سنگربندي کرديد، برو به دنبال کارت.»
پيامبر فرمود: اي خديجه در را بگشا، وقتي وارد شدم سيماي نوراني پيامبر را ديدم و به رسالت او ايمان آوردم و بعد از وداع به يمن برگشتم.(34)
يک بار هم که جهال عرب با سنگ پراني حضرت را زخمي کردند و در پي او تا خانه خديجه آمدند و خانه را سنگ باران کردند، خديجه بيرون آمد و گفت: آيا از سنگباران کردن خانه زني که نجيب ترين قوم شماست، شرم نداريد؟
و مردم با شنيدن اين سخن شرمنده و متفرق شدند و آن گاه خديجه به مداواي همسرش شتافت.
در همين واقعه بود که پيامبر از سوي خداوند به او سلام رساند و خديجه در برابر سلام الهي گفت:
«ان الله هو السلام و منه السلام و علي جبرئيل السلام و عليک يا رسول الله السلام و برکاته.»(35)
پي نوشت ها:
1) بحارالانوار، ج 21،ص 352.
2) همان، ج 102، ص 272.
3) همان، ج 16، ص 69.
4) همان، ج 75، ص 56.
5) همان، ج 16، ص 69.
6) همان، ج 19، ص 21.
7) سيره اعلام النبلاء، ج 2، ص 11؛ کشف الغمه، ج 1، ص 511.
8) تاريخ طبري، ج 4، ص 593.
9) سفينة البحار، ج 1، ص 380.
10) سيره نبوي، ابن هشام، ج 1، ص 199.
11) سفينة البحار، ج 1، ص 381.
12) سيره نبوي، ابن هشام، ج 1، ص 201؛ تاريخ طبري، ج 1، ص 521.
13) بحارالانوار، ج 16، ص 81؛ ج 103، ص 374.
14) همان، ص 80.
15) بحارالانوار، ج 1، ص 4.
16) سفينة البحار، ج 2، ص 570؛ وفات الزهرا، مقرم، ص 7.
17) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 13، ص 208.
18) بحارالانوار، ج 17، ص 309.
19) همان، ج 15، ص 363.
20) بحارالانوار، ج 16، ص 79 و 80.
21) شجره طوبي، ج 2، ص 235.
22) قاموس الرجال، ج 10، ص 432.
23) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 13، ص 225.
24) بحارالانوار، ج 16، ص 22.
25) همان، ج 16، ص 75 تا 77.
26) همان، ج 19، ص 63.
27) رياحين الشريعه، ج 2، ص 211.
28) سيره ابن هشام، ج 1، ص 379؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 79.
29) خديجه کبري، نمونه زن مجاهد مسلمان.
30) سيره ابن هشام، ج 1، ص 335؛ بحارالانوار، ج 19، ص 18.
31) سيره نبوي، ابن هشام، ج 1، ص 249؛ استيعاب، ج 4، ص 1820؛ با اختلاف اندک.
32) بحارالانوار، ج 39، ص 1.
33) کمال الدين، ص 197؛ نمونه هايي از مجاهدت اين بانو در ماهنامه مبلغانش 11، ص 8 به بعد مطالعه کنيد.
34) اختصاص مفيد، ص 181؛ بحارالانوار، ج 18، ص 98.
35) استيعاب، ج 4، ص 111 و ج 2، ص 719؛ اسد الغابة، ج 5، ص 438.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید