امام عسکري(ع) او را وصيّ خود قرار داد و آن بانو داراي مسئوليت نيابت گرديد.
حضرت نرجسخاتون نيز ادامهدهندة خطّ مشي سياسي و مبارزاتي حديث بود وي پس از شهادت امام حسن عسکري(ع) و در سختترين عرصههاي سياسي، در مقابل خلفاي ظلم و جور عباسي ايستاد و از امام زمان(ع) دفع خطر نمود.
در اين مقاله ابتدا دربارة نقش اين دو بانوي گرانقدرسخن خواهيم گفت.
حُديث مادر امام حسن عسکري(ع)
حديث (حديثه، حربيه، سليل، سوسن) مادر امام حسن عسکري(ع) از جمله شخصيّتهايي بود که نقش اساسي و مهمي در جريانات سياسي روزگار خود داشت و به لقب «جدّه» معروف بود؛ چون جدّة حضرت حجّت(ع) بود، امّا فقط جدّه بودن ايشان سبب شهرت وي نشد، بلکه ايشان مقامي بسيار بزرگ داشت و در نهايت تقوا و ورع زندگي ميکرد و بانويي عالم و محدّث بود.
امام هادي(ع) دربارة او فرمود: «سليل از بديها و زشتيها و ناپاکيها و آلودگيها پاک است».
در ادامه، حضور چشمگير حديث در جريانات سياسي و اجتماعي دوران وي در دو مقطع مورد بررسي قرار ميگيرد:
نقش حُديث در دوران امام هادي(ع)
اين بانوي بزرگوار از زماني که وارد خانة امامت شد (يعني پيش از سال 232 ق. که به نقلي، ميلاد امام حسن عسکري(ع) فرزند اوست) با مشکلات و فشارهاي رواني و سياسي متعددي، که از سوي دستگاه خلافت بر بيت امام وارد ميشد، مواجه گرديد که بارزترين آنها را ميتوان در تبعيد امام هادي(ع) به سامرا مشاهده نمود.
يکي ديگر از برخوردهايي که دستگاه خلافت با آن حضرت داشت به دوران متوکل برميگردد.
وي با شيعيان بسيار مخالف بود و رسماً از ذريّة حضرت علي(ع) و شيعيان آن حضرت اظهار انزجار و تنفر ميکرد و هر کسي را که به او نسبت طرفداري و دوستي حضرت علي(ع) و خاندان آن حضرت ميدادند نابود و مالش را مصادره ميکرد.
متوکل در پي سعايتهايي که از امام هادي(ع) در مدينه شد، آن حضرت را از مدينه به سامّرا فرا خواند.
در اين سفر، حديث همراه و همدل آن حضرت بود. امام هادي(ع) به همراه حديث و فرزندشان امام حسن عسکري(ع) که کودکي خردسال بود، به همراه يحييبن هرثمه، در سال 234 ق. وارد سامّرا شد و تا پايان عمر خويش (بيش از بيست سال) در اين شهر به سر برد.
در طيّ اين دوران، ايشان با مشکلاتي مانند اختناق موجود عصر متوکل، بازداشتهاي مکّرر و هتک حرمت مواجه بود؛ چنانکه به دستور متوکل بارها سربازان و مأموران نابهنگام و غافلگيرانه به منزل امام(ع) حمله برده و خانه ايشان را مورد بازرسي قرار ميدادند. در يکي از اين هجومهاي شبانه، امام(ع) را در اتاقي دربسته يافتند که فرشي جز ريگ نداشت، در حالي که آن حضرت لباس پشمينه بر تن کرده بود و آياتي از قرآن را زمزمه ميکرد.
حضرت را در همان حال به مجلس متوکل بردند.
وي که در حال نوشيدن شراب بود، جامي را که در دست داشت به ايشان تعارف کرد.
حضرت فرمود: «مرا معذور و معاف دار، تاکنون گوشت و خون من هرگز به شراب آلوده نشده است».
متوکل پذيرفت. پس از آن متوکل از امام(ع) تقاضاي خواندن شعر کرد.
حضرت فرمود: «کمتر شعر ميخوانم». گفت چارهاي نيست.
آن حضرت اشعاري را که متضمن بيوفايي دنيا و مرگ سلاطين و ذلّت و خواري ايشان پس از مرگ بود انشا فرمود.
اين اشعار متوکل و اطرافيانش را سخت تحت تأثير قرار داد.
آنگاه خليفه دستور داد بساط شراب را برچينند و امام را به خانهاش بازگردانند.
متوکل امام را وا ميداشت تا مانند رجال دربارش لباسهاي فاخر بپوشد و مانند ديگران در رکاب وي راه برود، در حالي که فتح بن خاقان مانند متوکل سواره راه ميرفت.
دو سال پس از ورود امام(ع) به سامرا، متوکل دستور داد آرامگاه سرور شهيدان، حضرت اباعبدالله الحسين(ع) را در کربلا که از مراکز عمدة تجمع و زيارت شيعيان بود و نيز بناهاي اطراف آن را ويران نمايند و زمين پيرامون آن را کشت کنند.
وي همچنين دستور داد تا مردم را از زيارت مرقد امام حسين(ع) و ساير ائمه(ع) منع کنند و هر کس را در اين مکانها بيابند دستگير نمايند.
در زمان متوکل زندگي سادات علوي که در حجاز بودند، وضعيت رقّتباري پيدا کرده بود، چنانکه بانوان علوي از تنپوش مناسب برخوردار نبودند و به وقت نماز کهنه چادري را به نوبت به سر ميکردند و نماز ميگزاردند.
ايشان پيوسته در چنين سختي بودند تا متوکل به هلاکت رسيد.
متوکل در آخرين روزهاي زندگي خود تصميم گرفت امام هادي(ع) را به شهادت برساند.
از اين رو، آن حضرت را به دست سعد حاجب سپرد تا نقشة خود را عملي سازد، امّا خود او دو روز بعد شبانه مورد حمله سران ترک قرار گرفت و کشته شد.
بدين سان، امام(ع) از خطر وي رهايي يافت. امام هادي(ع) پس از مرگ متوکل عباسي قريب هفت سال از دوران امامت خود را با سه تن از خلفاي عباسي معاصر بود.
سرانجام در سوم رجب سال254 در سنّ چهلسالگي، در ايام خلافت معتز، به شهادت رسيد.
پس از مراسم تشييع، پيکر پاک آن حضرت را طبق وصيّت ايشان در منزل مسکونيشان در محله عسکر سامرا به خاک سپردند.
بازداشتهاي مکرر و شهادت امام هادي(ع) طبعاً براي حُديث بسيار ناگوار بود و مشکلاتي را به همراه ميآورد.
امّا اين مشکلات نه تنها او را منفعل ننمود، بلکه با حضوري مؤثر در حوادث و جريانات سياسي اين دوران، بازوي همسر انقلابي خود بود.
در واقع، ميتوان گفت: خطرهايي که بر سر راه زنان و مادران رهبران بزرگ وجود داشت کمتر از مخاطرههاي موجود بر سر راه رهبران جامعه نبود و با يک تصوير ذهني از موقعيّت اينگونه مردان، ميتوان به وضعيت زنان آنان نيز پي برد.
افزون بر آن، در خانهاي که ملجأ و پناه بود و اسرار در آن بيان ميگرديد، بايد زنان اين خانه نيز محرم اسرار بودند و به طور پنهاني به فعاليّتهاي سياسي خود ميپرداختند.
به هر حال حُديث علاوه بر نقش تربيتي و پرورش فرزندي همچون امام حسن عسکري(ع) و بر حسب تعليمات امام دهم(ع) بر طبق آموزش و پرورش مکتب نبوت بود، به مبارزه نيز پرداخت و حتي ممکن است به خاطر جنسيتش، که کمتر موجب حساسيت سياسي ميشد، در موارد مهم و مخاطرهآميز از وجود او استفاده شده باشد مانند سپردن امام زمان(ع) به او و رهسپار شدنش به مکه در دوران امام حسن عسکري(ع).
اين بانوي ارجمند زماني که در مدينه ميِزيست زنان بزرگ عرب و مشايح علما در محضر او جمع ميشدند و از وي کسب فيض ميکردند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید